یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ - ۰۵:۵۶

یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ - ۰۵:۵۶

چله ی زمستان
یلدا، شبِ قشنگ/ شبِ خاطره ها، و دوران زمان/ دوران دریائی دل،/ و دوستی ها و رفاقت ها
۱ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوە داد
نویسنده: کاوە داد
ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید
حکومت جمهوری اسلامی،در این شرایط که در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مسائل منطقه ای با نا کامی روبرو شده و به شدت در بن بست و بحران...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: جبهه ملی ایران
نویسنده: جبهه ملی ایران
گسترش مقاومت مردم، زمينه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!
بیانیه جمهوری سکولار دموکرات در ایران: ابداع اشکال جديد مقاومت مدنی به‌ویژه توسط زنان که با شجاعتی کم نظیر و با خلاقیت خارق العاده صورت می گيرد، جهانیان را به تحسین...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!
"اگر بسته شما در تعطیلات به تاخیر افتاد، می توانید حرص سیری ناپذیر آمازون را سرزنش کنید. ما به آمازون مهلت مشخصی دادیم تا به پای میز مذاکره بیاید و...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: گودرز اقتداری
نویسنده: گودرز اقتداری
بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!
ما فقدان رفیق حامد را به خانواده، دوستان و همۀ فداییان و به ویژه  بە همسر گرامی‌اش جمیلە حمزەای و فرزندانش آریا، آرمان و باران از صمیم قلب تسلیت گفتە...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
بازی هنوز تمام نشده !
با توجه به شرایط جدید منطقه، نه تنها ایران عمق استراتژیک خود که همان دیوار دفاعی حفظ کشور ما در غربی ترین نقطه سوریه بود را ازدست داد بلکه شکست...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: محمود کرد
نویسنده: محمود کرد
حمایت 753 فعال سیاسی، مدنی و حقوق بشری از رضا خندان!
در مورخه بیست و سوم آذرماه سال ۱۴۰۳ خورشیدی، جمهوری اسلامی با بازداشت غیر قانونی و غیر موجه رضا خندان، فعال حقوق بشر ایرانی؛ برگ دیگری از دفتر ستم، سرکوب...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه

محسن رنانی / چهلمین روز جنبش مهسا / شمسه‌های ایران

تا آن‌که طوطی‌ای مهسا نام، از منطقه‌ای که به همان زیبایی هندوستان است، به تهران آمد. او منتظر نشد تا بازرگانی را بفرستیم که پیامش را بیاورد. خودش پرواز کرد و آمد تا با مرگ خویش راه پرواز را به ما بیاموزد. او به سراغ دیگر طوطیان رنگین این دیار، که همگی از جنس خودش بودند، رفت. طوطیانی که بیست‌‌وپنج قرن بود حذف شده بودند؛ بیست‌‌وپنج قرن بود به جای نگریستن به خویش، همواره به بیرون از خویش، یعنی به خانواده به فرزند به همسر به دین به آئین و به جامعه خویش می‌نگریستند و شمع وجودشان را در پای آنها آب می‌کردند. به آنان یادآوری کرد که اکنون دیگر بزرگ شده‌اید؛ اکنون باید به خویش بنگرید و خویشتن را کشف کنید و توانایی‌های خویش را شکوفا کنید.

داستان سیمرغ را در گوش آنها خواند و گفت شما میلیون‌ها مرغید که اکنون دیگر پرِ پرواز دارید، همین که بالهای‌تان را بگشایید و به هم بپیوندید، سیمرغ می‌شوید!

شمسه‌های ایران

 مولوی خسته بود، فرسوده بود، از بارِ فقهی که سی سال بود عرق ریزان به دوش می‌کشید. البته که منافع کلانی برایش داشت؛ مفتی قونیه بود؛ در عالم اسلام شأنی داشت و منزلتی؛ حاکم قونیه محترمش می‌داشت و دم و دستگاه پُررونقی راه انداخته بود که از در و دیوارش رفاه می‌بارید. اما دلش راضی نبود. احساس می‌کرد سی سال درجا زده است، سی سال همانی بود که بود: افتا پشت افتا. نه صفایی در دل نه افقی در عقل. مرگ با سرعتی شتابان به سوی او می‌آمد و فرصت‌هایش داشت به‌سرعت از دست می‌رفت. برای مدت‌ها در خویش حیران بود که «چه کند؟» و نمی‌دانست.

شمس که آمد طولی نکشید که مولوی زیر و رو شد، به‌هم‌ریخت و از دل این درهم ریزی وجود تازه‌ای متولد شد. شروع کرد به رقصیدن و نواختن رُباب. روحانیان طعنه‌اش زدند، که مفتی قونیه موسیقی می‌نوازد و می‌رقصد. گفت کباب از آنِ شما، این رباب هم از آنِ من. با این تقسیم منافع، جنگ پایان یافت و هر کدام به راه خود رفتند. مولوی ماندگار شد اما اکنون هیچ اثری از آن روحانیان نیست. عشق که می‌آید، زندگی را معنا می‌دهد انسان را بالغ می‌کند، و فرد را ماندگار می‌سازد، گاهی چنان ماندگار که بسانِ چشمه‌ای در بستر تاریخ روان می‌شود.

جوامع نیز تا به نقطه عشق نرسند و دست در دست شمسی نگذارند، همان راهی که چند قرن یا چند هزار سال رفته‌اند را می روند، بی‌هیچ نو شدنی. ژاپن را شمسِ می‌جی بیدار کرد، هند را شمسِ گاندی بیدار کرد، آفریقای جنوبی را شمسِ ماندلا بیدار کرد، آمریکا را شمسِ لینکلن بیدار کرد، لهستان را شمسِ والسا بیدار کرد، و هر جامعه‌ای که به دنیای نو پاگذاشت، شمس خودش را پیدا کرد. 

نقطه عشق و آفرینندگی در فرد، جایی است که چشم از بیرون بر می‌دارد و به خود می دوزد. اولِ عشق، عاشقی بر خویشتن است. چنان‌که عرفا می گویند، خلقت نیز از نقطه‌ای آغاز شد که خدا بر خویش عاشق شد، خواست خود را ببیند و با خود عشق‌ورزی کند، اما آئینه نداشت، هستی را و انسان را آفرید تا خود را در آئینه او ببیند و با او عشق بورزد.

عشق جایی شروع می شود که فرد، ظرفیت خود را و ارزش خود را و بیکرانگی خود را ببیند. آنگاه متوجه می‌شود که هیچ چیزی در دنیا نیست که هم‌قیمت او باشد، پس شروع می کند به کشف خویش و دیدن خویش و پاکیزه کردن و ذخیره کردن و شکوفا کردن خویش.

عشق در جامعه نیز از جایی آغاز می‌شود که شروع به دیدن خویش می‌کند؛ دیدنی که او را به سوی کشف و مراقبت و پاکیزه‌سازی و شکوفایی خویش ببرد؛ از جایی که شروع به اتحاد و تجمیع و یکی‌سازی کند؛ از جایی که به تبعیض و نفرت و انحصار پایان بدهد و همه را در یگانگی خویش امنیت ببخشد. و هیچ جامعه‌ای تا به نقطه عشق نرسد، توسعه را آغاز نخواهد کرد.
در فرد یا جامعه، فرقی نمی‌کند، برای شروعِ عاشقی، آمدن شمس کافی نیست، اول باید خودش مولوی شود و قدم در راه بگذارد، سپس شمس بیاید و راه را برایش روشن کند.

مـگو  اصحاب دل رفتند و شهر عشق، شــد خـالی
جهان پُر شمس‌تبریزی ‌است، کو رندی چو مولانا؟

عباس‌میرزا، قائم‌مقام و امیرکبیر و شاید برخی دیگر، ستارگان بی‌بدیلی بودند که آمده بودند تا شمس ایران شوند اما دریغ که ایران هنوز مولوی نشده بود.

«بنیانگذار» که آمد همه ما باورمان شده بود که شمس ایران آمده است و آینده از آن ماست. اما دو مشکل بود که نگذاشت او شمس ایران شود. یکی این که ایران هنوز مولوی نشده بود؛ یعنی ایران هنوز غرق در باورهای عصر کودکی و کهن الگوهای فکری و فرهنگی خویش بود؛ ایران هنوز سوال نداشت؛ ایران گمان می‌کرد همه پاسخ‌ها در مشت اوست؛ ایران گمان می‌کرد تنها ملت نظرکرده عالم است؛ ایران هنوز سرگشتگی نداشت؛ ایران هنوز عرق‌ریزان فرهنگی خود را طی نکرده بود؛ و ایران هنوز کودک بود و کشاکش بلوغ را تجربه نکرده بود. بچه‌ها را دیده‌اید که با تکه‌ای گِل، عروسکی می‌سازند و با آن همبازی می‌شوند؟ ایران هنوز چنان کودک بود که چهره بنیانگذار را در ماه می‌دید و با آن نرد عشق می‌باخت.

و مشکل دوم این‌که، بنیانگذار و به تقلید از او جامعه ایران، به‌جای نگریستن به خویش و پاکیزه کردن خویش و شکوفایی خویش، دائما به بیرون می‌نگریست و غیریت می‌ساخت. ما آنیم که دشمن آمریکائیم؛ ما آنیم که می‌خواهیم اسرائیل را محو کنیم؛ ما آنیم که دشمن ضیاء‌الباطل و صدام یزید و شاه حسین اردنی و شاه حسن مراکشی هستیم. به جای آن که ما را در «آئینه ما» ببیند و کاستی‌ها را نشان‌مان دهد و شکوفای‌مان کند، همه چیز را با دیگری سنجید و ما را در آئینه غیر به ما نشان داد و اصلا به کسی و جایی که نگاه نکرد به خودش بود و به ما بود.

آنچنان خیره به غیر بود و از خشم نسبت به غیر آکنده بود که ندید سیاست‌هایش با خودی‌ها چه می‌کند. دلمان لک زده بود که یک بار بشنویم یا ببینیم که از این همه کودکی که به دعوتش به جبهه می‌رفتند و کشته می‌شدند مغموم باشد یا اظهار تاسف کند. رفتارش با منتقدان و زندانیان و فقیهانِ ناهمفکر که جای خود دارد.

خودی و نخودی که شروع می‌شود عشق تبخیر می‌شود. عشق جایی آغاز می‌شود که خودی و نخودی پایان می‌یابد. در همان اوایل، وقتی خودی–نخودی به میان آمد، حذف‌ها هم شروع شد؛ حکومت گروههای سیاسی را از انتخابات و موقعیت‌های قدرت حذف کرد، آنها هم ترورها را شروع کردند؛ و هنوز چهل سال است در همان چرخه خشونت می‌چرخیم. حتی وقتی سخن از خودکفایی گفتیم نه با نگاه به امکانات خویش و مصلحت خویش، بلکه برای مبارزه با استکبار جهانی باید خودکفا می‌شدیم. و چنین شد که منابع آبی چند میلیون ساله‌مان را برای خودکفایی، نابود کردیم. شرط شمس بودگی، یگانگی و یگانه‌سازی است نه بیگانگی وبیگانه‌سازی. این شد که بنیان‌گذار، شمس نشد. نه ما مولوی شده بودیم و نه او شمس شد. و دریغ که جانشین هم، گرچه مجبور نبود اما، همان راه بنیانگذار را پیمود.

و اکنون ما چهل سال بود آرام آرام با بار فقهی که بر دوشمان نهاده بودند و روزا‌روز بر آن می‌افزودند و نفس‌مان را بریده بودند، خوگر شده بودیم. داشتیم به خودمان و نسل‌های از دست رفته‌مان و آینده پر ابهام‌مان می‌اندیشیدیم و دائما منتظر شمسی بودیم که از راه برسد، دستمان را بگیرد و از این پریشانی و ناامیدی بیرون بکشد. در ۷۶ و ۸۸ با همین امید بود که در انتخابات شرکت کردیم، اما نشد. ما هنوز مولوی نشده بودیم، یا آنان که در‌پی‌شان راه افتاده بودیم هنوز شمس نشده بودند؟ نمی‌دانم. در این سالها که سنگ ستم از آسمان می‌بارید و سرها را در گریبان خویش کرده بودیم، داشتیم به خود می‌اندیشیدیم؛ داشتیم به ضعف‌ها و ترس‌ها و بیم‌ها و امیدهای‌مان می‌اندیشدیم؛ داشتیم خطاهای گذشته‌مان را مرور می‌کردیم؛ داشتیم به مرگی که روزاروز به ما نزدیک‌تر می‌شد فکر می‌کردیم و دنبال چاره‌ای بودیم؛ داشتیم در درون خود نسل‌هایی را پرورش می‌دادیم که ضعف‌ها و ترس‌های ما را نداشته باشند؛ داشتیم برای شکوفایی نقشه می‌کشیدیم؛ در واقع ما داشتیم آرام‌آرام مولوی می‌شدیم و کم کم منتظر شمس‌مان بودیم.

خلاصه بی‌شمسی زمین گیرمان کرده بود. تا آن‌که طوطی‌ای مهسا نام، از منطقه‌ای که به همان زیبایی هندوستان است، به تهران آمد. او منتظر نشد تا بازرگانی را بفرستیم که پیامش را بیاورد. خودش پرواز کرد و آمد تا با مرگ خویش راه پرواز را به ما بیاموزد. او به سراغ دیگر طوطیان رنگین این دیار، که همگی از جنس خودش بودند، رفت. طوطیانی که بیست‌‌وپنج قرن بود حذف شده بودند؛ بیست‌‌وپنج قرن بود به جای نگریستن به خویش، همواره به بیرون از خویش، یعنی به خانواده به فرزند به همسر به دین به آئین و به جامعه خویش می‌نگریستند و شمع وجودشان را در پای آنها آب می‌کردند. به آنان یادآوری کرد که اکنون دیگر بزرگ شده‌اید؛ اکنون باید به خویش بنگرید و خویشتن را کشف کنید و توانایی‌های خویش را شکوفا کنید.

داستان سیمرغ را در گوش آنها خواند و گفت شما میلیون‌ها مرغید که اکنون دیگر پرِ پرواز دارید، همین که بالهای‌تان را بگشایید و به هم بپیوندید، سیمرغ می‌شوید. منتظر شمس نمانید، تک‌تکِ شما «شمسه»های ایرانید با همدیگر که باشید «شمس» می شوید (شمسه، خورشید زرینی است که بر پشت نشان شیروخورشید، بر تاج پادشاهان و بر گنبد امامان می‌درخشد).

و چنین شد که شمسه‌های ایران بیدار شدند و به خویش نگریستند و قدرت خویش را باور کردند و بالهایشان را گشودند و پرواز را تمرین کردند و ظرفیت‌های جامعه خویش را آشکار کردند و افق‌های آینده را نشان دادند و نور امید را به همه جا تاباندند. 

و اکنون ایران، مولوی‌وار دارد تمرین عاشقی می‌کند و گرداگرد خویش می‌چرخد و می‌رقصد. و البته در این بیداری، گاهی مستی و بدمستی هم می‌کند، گاهی در سماع، عربده هم می‌کشد؛ ولی چه باک؟ کم‌کم خودش را پیدا می‌کند و زبانش باز می‌شود و سخنش شایسته و شیوا می‌شود و صدایش از عربده به سوی ترنم‌های شاعرانه می‌رود و مهربانی را تمرین می‌کند. آری نگارش دیوان کبیر عاشقی تازه آغاز شده است؛ زمان می‌بَرد، شاید هم خیلی طولانی، اما اکنون شمسه‌‌های ایران ابیات نخستین این دیوان را سروده‌اند. درواقع، اکنون عصر نوزایی (رنسانس) ایرانی آغاز شده است، گرچه ممکن است چند دهه یا چند قرن طول بکشد تا تکمیل شود اما مهم این است که آغاز شده است. ما صدوده سال است همه منابع ملی‌مان را برای رسیدن به این لحظه خرج کرده‌ایم، اکنون باید خیلی مراقبت کنیم که سیمرغ‌مان دوباره سی-‌مرغ نشود. ما اکنون هیچ نداریم جز این سیمرغ. سیمرغ را پاس بداریم.

سلام بر مهسا، سلام بر شمسه‌های ایران، سلام بر سیمرغ و سلام بر توسعه.

محسن رنانی / چهلمین روز جنبش مهسا

 

@renani_mohsen

 
تاریخ انتشار : ۸ آبان, ۱۴۰۱ ۰:۵۱ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

رئیس جمهور پزشکیان، وعده‌هایش و انتظارات مردم…

قراین، شواهد و تحولات جاری در کشور حاکی ازآن است که در صورت مخالفت مسئولان نظام و افراطیون با خواست مردم و درک نادرست از تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، جامعه درگیر حوادث و اتفاقات بسیار ناگوار خواهد شد. با این چشم‌انداز از تحولات پیش رو ضروری است تا سازمان‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و تشکل های صنفی- سیاسی، با ارزیابی از تحولات ناشی ازحوادث و اتفاقات احتمالی، برای ایفای رسالت تاریخی خود همراه و همسو شوند.

مطالعه »
بیانیه ها

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چله ی زمستان

ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

گسترش مقاومت مردم، زمینه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!

پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!

بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!

بازی هنوز تمام نشده !