انقلاب پنجاه و هفت قیام و خیزش همگانی علیه سلطنت مطلقهٔ پهلوی بود. در این انقلاب تقریباً همهٔ طبقات و اقشار اجتماعی و سیاسی، از سنتیها گرفته تا مدرنها (ملیها و چپها) شرکت کردند و با گفتن یک «نه» بزرگ به نظام پهلوی، در پی ایجاد نظم نوینی برآمدند.
رژیم پهلوی از زمان حکومت رضا شاه از جمله با تأثیرپذیری از دولت کمال آتاتورک در ترکیه، تعبیری از مدرنیته را انتخاب کرد که مسبب عقبماندگی ایران قاجاری را به مانند دوران عثمانی در حاکمیت مذهب میدید. در شئونات سختافزاری و زیربنایی نیز او به دنبال ورود ابزار مدرن، راه و راه آهن و ساختمانهای عظیم بود. و اما تمام تلاش او در زمینهٔ مدرنیتهٔ اجتماعی محدود به تغییر لباس مردان و زنان مانده و ساختارهای مدرن اجتماعی و امورات شهروندی را که لازمهٔ جوامع مدرن است، از قانونمداری و مشارکت اجتماعی در تدوین قوانین و احترام به اجرای آن و ساختار مشارکت شهروندان در ادارهٔ مملکت از صدر تا به ذیل نادیده گرفته و به مضحکه تبدیل نمود. در تمام ۵۷ سال حاکمیت خاندان پهلوی جامعهٔ مدرن در ایران شکل نگرفته بود، و رژیم خدایگان شاهنشاه آریامهر نیز بر اساس سهگانهٔ «خدا، شاه، میهن» هیچ جایی برای شهروندی ملت به جز غلام و بندهٔ شاهنشاه بودن باقی نگذاشته بود.
اما این انقلاب که در ابتدا گمان آن میرفت بنا بر منطق جاری تاریخ در آن زمان به سوی یک نظم سکولار، اما غیراستبدادی حرکت کند، در نیمهراه به مسیر دیگری کشانیده شد و آنچه وجه غالب آن شد تسلط نیروهای سنتی بر آن بود که به تدریج همان تغییرات و دستاوردهای نظم مدرن یا نیمهمدرن پهلویها در زمینهٔ مسائل اجتماعی را هم نابود کرد. انقلاب سال پنجاه و هفت، ایران را از وابستگی به آمریکا نجات داد، اما نه آزادی سیاسی به همراه آورد، و نه آزادیهای اجتماعی را تعمیق بخشید. و تا لحظهٔ کنونی هم به نام مبارزه با آمریکا و استکبار، آزادیهای سیاسی و اجتماعی بیرحمانه قربانی میشوند.
یکی از مهمترین مظاهر آزادیهای اجتماعی، آزادی زنان است که مظهر آزادی جامعه، و رهایی نیرو و پتانسیل عقلانی نیمی از افراد جامعه است که در بنیان نهادن یک جامعهٔ پیشرفته نقش بسیار مهمی ایفاء میکنند. حاکمان جدید با نشانه گرفتن آزادی زنان، مهمترین عامل تغییر در نگاه انسان مدرن را به چالش کشیدند و بر این مبنا تلاش کردند ایران را به دوران سنتی، اما بر بستر یک اقتصاد نسبتاً مدرن (از لحاظ تکنولوژی و نه الزاماً مناسبات تولیدی) که متأثر از اقتصاد جهانی بود، رهنمون شوند. هرچند که در این اقتصاد، نهادهای ایدئولوژیکی و نظامی ـ امنیتی سهم چنان برجستهای گرفتند که به تدریج همین مفهوم اقتصاد نسبتاً مدرن را هم به شدت زیر سئوال بردند.
ایران اما از نظر مشارکت زنان در تولید و ساختارهای موجود اجتماعی چنان نبود که حاکمان جدید میپنداشتند. از همان فردای انقلاب بهمن زنان ایران مبارزهای را آغاز کردند که حتی یک روز هم به مردسالاری سنتی فرصت نفس کشیدن نداد. زنان در همهٔ عرصههای مبارزه رژیم را به چالش کشیدند و از تمام محدودیتها و ممنوعیتها پیروز بیرون آمدند. هیچ رشتهٔ تحصیلی و هیچ شغل و حرفهٔ فنی و اقتصادی از حیطهٔ امکان حضور زنان به دور نماند. این پیروزیها در همه جا با شکست حاکمیت در یک مبارزهٔ رو در رو حاصل شد و هیچ پیروزیای نبود که در نبردی نابرابر حاصل نشده باشد.
ایران کماکان در مرحلهٔ ستیز میان سنت و مدرنیته قرار دارد. و زنان و مسئلهٔ حقوق و رهایی آنان در هستهٔ مرکزی چنین ستیزی قرار گرفته است، و جمهوری اسلامی برای جلوگیری از فرارویی ایران به یک نظم مدرن و سکولار به شدت در مقابل آزادی زنان به ویژه در عرصهٔ پوشش اختیاری که از آخرین سدهای موجود بر سر راهشان است، مقاومت میکند. در واقع خیرهسری آنان در این عرصه نه به خاطر دفاع طبیعی آنان از مردسالاری و یا مذهب، بلکه دفاع از سیستمی است که میخواهند در جلوههای روبنایی خود غیرمدرن باقی بماند، زیرا که رفع حجاب اجباری به خودی خود به منزلهٔ از میان رفتن مهمترین خصیصهٔ یک جامعهٔ سنتی اسلامی است.
و حال که بعد از ۴۴ سال باز نبرد میان مدرنیته و سنت در حادترین شکل خود به جامعهٔ ما بازگشته، و در شکل مبارزهٔ زنان برای پوشش اختیاری به نبردی روزانه و مستمر و حاد تبدیل شده است، سران حاکمیت ناتوان از عقب راندن زنان مبارز، وامانده در میدان ماندهاند. آنان نه نیروی کافی برای سرکشی به هر جا را دارند، و نه سیستم اداری و خدماتیاشان آنقدر مشمولیت دارد که بتواند همهٔ زنان را وادار به رعایت قوانین زنستیز حاکم برای ارائهٔ خدمات کند. شور و نشاط، و رقص و پایکوبی که قبلاً در چارچوب خانهها مشاهده میشد، حال به خیابان و عرصهٔ عمومی رسوخ کرده و سرکوبگران را عملاً با دهنکجی و مقاومت جانانهٔ زنان روبهرو کرده است.
آن نسل مدرن و سکولاری که در انقلاب بهمن شرکت کرد، و سهم خود را از انقلاب نگرفت؛ نسلی که به تدریج مورد سرکوب شدید حاکمان اسلامی جدید تحت عنوان اتهامات واهی غربگرایی و کفر و غیره قرار گرفت، حال با توان بیشتری به میدان بازگشته است. این نسل سهم خود را از انقلاب بهمن میخواهد. و این سهم چیزی نیست جز تأمین برابری حقوق در همهٔ زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با دیگر شهروندان. و این نسل حال بنا بر تحولات جهانی و تغییرات در خود جامعهٔ ایران از آن چنان گستردگی و عمقی برخوردار است که به جرأت میتوان گفت که در اکثریت قرار گرفته است. اگر در مقطع انقلاب بهمن این نیروهای سنتی بودند که اکثریت داشتند، حال این نیروهای مدرن و سکولار جامعهاند که اقتدار گفتمانی و اجتماعی را در دست گرفتهاند. یک اکثریت عددی که با خود تحول کیفیتی به همراه دارد.
حاکمان را توان سرکوب این تودهٔ وسیع نیست. آنان موفق به این امر نخواهند شد. مدرنیسم، روح دوران بیروحی است که در آن استبداد مذهبی حاکم است.