مرضیه احمدی اُسکویی، در ۵ فروردین ماه سال ۱٣۲۴ در کوچه اوجوزلو، خانه پالک ۱۵۲۷ شهر اسکو از توابع تبریز به دنیا آمد، دومین دختر از سه دختر حسنیه و صادق بود که دوستانش او را “مرضیه جان” و بعدها” مرجان”نامیدند. رفیق مرضیه, شاعر، نویسنده، معلم و از فعالان سیاسی چپگرا و از سازمانگران جنبش دانشجویان و از اعضاء سازمان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در رژیم پهلوی بود. رفیق مرضیه احمدی اسکویی در ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳ درسن ۲۹ سالگی درگیری با ماموران ساواک در منطقه پامنار تهران جان باخت. پیکر او در قطعهٔ سی و سوم بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.
او در دوره مدرسه ابتدایی و دبیرستان را در اسکو و تبریز گذراند و سپس برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای عالی تهران شد. از سازمان دهندگان اعتصاب دانشسرا در سال ۱۳۴۹ بود. در جریان فعالیتهای دانشجویی دستگیر و به یک سال زندان محکوم شد. در سال ۱۳۵۲ به گروه جبهه دمکراتیک خلق که در کار تدارک مبارزه مسلحانه بود پیوست. مصطفی شعاعیان و نادر شایگان شام اسبی از اعضای برجسته جبهه دمکراتیک خلق بودند که در همان سال به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوستند.
به شهادت همه کسانی که مرجان «مرضیه احمدی اسکویی» را میشناسند و یا او را دیدهاند. مرجان زنی بود آراسته با کت و دامنی شیک و با گیسوانی بلند و بافته که به او وجاهت و زیبایی خاصی میداد. دست و دلباز و صمیمی بود و هر آنچه را که به دست میآورد با رفقایش شریک بود. تئاتر و فیلم و کتاب را خوب میشناخت و دایم بهدنبال بهترینشان همه محافل روشنفکری را از زیر پا در میکرد. همزمان برای دوستان روشنفکر و آگاهش جلسات سخنرانی ترتیب میداد و رفقا و دانشجویان را بهاین جلسات میکشاند تا پیوند بیشتری بین آنان برقرار کند. بهعنوان حلقه اتصال بخشی از روابط این کسان عمل میکرد و خستگیناپذیر تمام همت و توانش را در این راه بهکار میگرفت.
نقاشی از: آزاده اخلاقی
در سالهای دانشسرای عالی او نماینده دانشجویان بود. ابتدا نماینده دانشجویان دختر و سپس بهدلیل توانمندی هایش همه دانشجویان او را بهترین کسی که میتواند بار نمایندگی آنها را بهدوش کشد تشخیص دادند و با رأی علنی او را به نمایندگی خود برگزیدند که در آن سالها کاری بیسابقه بود. از اعتماد و محبوبیتی ویژه در بین دانشجویان برخوردار بود و برایش احترام فوقالعادهیی قائل بودند. او از رهبران و سازماندهندگان اعتصاب غذای دانشجویان در اسفند۱۳۴۹ در دانشسرایعالی سپاه دانش بود. اعتصاب غذایی که برای آزادی دو دانشجوی دستگیر شده انجام شد و در پایان به آزادی آنها منجر شد. زمانی که او برای مذاکره در دفتر ریاست دانشگاه حضور داشت. خبر به بیرون میرسد که مرجان را ساواک دستگیر کرده است. این خبر برای بعضی از دوستانش آنچنان توهینآمیز بود که بهسرعت ساختمانی که او در آن است را محاصره میکنند و میگویند که بههیچ وجه و بدون خونریزی اجازه دستگیری نمایندهشان را نخواهند داد.
یاد داشت کوتاه شده زیر *, به آخرین روز فعالیت و ماموریت سازمانی او اشاره می کند:
ما با کشف موجهای بیسیمی پلیس مخفی شاه موفق شده بودیم که از طریق کنترل رادیویی به گفتگوهای بیسیمی مأموران امنیتی رژیم شاه گوش کنیم. در صبح روز ششم اردیبهشت ۱۳۵۳ کماکان رادیو باز بود. من پشت آن نشسته و داشتم به گفتگوها گوش میدادم. ناگهان متوجه شدم که مأموران در صدد اجرای برنامهای هستند. رفیق حمید اشرف در حالی که کفش به پا داشت و گویی آمادهی رفتن به بیرون بود، روی یک صندلی نشسته و با نگرانی به گفتگوها گوش می داد. (در آن زمان کفش به پا داشتن در خانه، معمول نبود. در حالی که بعداً معمول شد و حالت آمادگی در ۲۴ ساعت رعایت میشد.) رفیق شیرین معا ضد در حالی که لباس میپوشید و برای رفتن سر قرار آماده میشد به دقت به گفتوگوها گوش میداد و اندکی نگران به نظر میرسید. در حیاط خانه، بندی بود که معمولاً چند چادر زنانه روی آن آویزان بود.
رفیق شیرین معا ضد به حیاط رفت و یکی از آنها را سر کرد و دوباره برگشت. نگرانی خود را بر زبان راند و گفت: “نکند سر قرار من جمع میشوند.” رفیق حمید اشرف گفت: «نه! قرار تو جای دیگر است، اینها در یک جای دیگر جمع می شوند!» شیرین که دیگر وقت قرارش دیر شده بود، از در بیرون رفت. ما همچنان بادقت و نگرانی، گفت وگوهای بیسیمی را دنبال میکردیم. هنوز مدت کوتاهی از رفتن شیرین نگذشته بود که ناگهان رفیق حمید از جا پرید و گفت: «این قرار پریه!» (رفیق شیرین را به این اسم صدا میزدیم) و باعجله به طرف درب خروجی رفت. من به طرف درب خروجی دویدم و شانههای حمید را گرفته و او را برگرداندم. در این هنگام دیدم که مرضیه چادری از بند حیاط برداشته و درحالی که دارد آن را سر میکند از درب خروجی بیرون رفت. من شانههای حمید را رها کردم و خواستم دنبال مرضیه بدوم که ببینم به کجا میرود. فقط چون پا برهنه بودم یک لحظه سعی کردم دمپایی پایم کنم. اما وقتی رویم را برگردانم که به واقع ثانیهای نگذشته بود. حمید هم رفته بود…
قضیه از این قرار بوده که رفیق مرضیه در آن روز موفق شده بود که رفیق شیرین را در نزدیکی محل قرارش پیدا کرده و او را از خطر دستگیریاش مطلع سازد. گویا خود شیرین – با توجه به پیشذهنیتی هم که از امکان لو رفتن قرارش داشت، متوجه غیر عادی بودن آن محیط شده و از تماس احتراز کرده و در ایستگاهی در آن نزدیکی منتظر اتوبوس میایستد. اتفاقاً مرضیه در همان جا او را میبیند. اما شیرین از طریق دختری که با مزدوران رژیم به سر قرار او آمده بود لو رفته بود. برای دستگیری آنها مزدوران زیادی بسیج شده بودند. بخشی از این مزدوران در میدان فوزیه، موفق میشوند غافلگیرانه به شیرین حمله کرده و او را دستگیر نمایند. رفیق مرضیه پس از چند بار فرار از تعقیب، سعی میکند خود را به همان پایگاه برساند. ولی نیروهای رژیم رد او را دوباره یافته و منطقه را تحت محاصره خود در می آورند.
در این هنگام رفیق چون دید که امکان خروج از محاصره برای او دیگر وجود ندارد، ابتکار عمل را در دست گرفت و با اسلحه کمری خود شجاعانه به مزدوران حمله کرد و پس از یک درگیری نابرابر، دشمن در حالی که امید زنده دستگیر کردن او را کاملاً از دست داده بود، رفیق را به مسلسل بست، در این موقع رفیق مرضیه احمدی موفق شد قرص سیانور خود را نیز بخورد. جسد رفیق مرضیه احمدی اسکویی را نیروهای دشمن از فاصله دور چندین بار به مسلسل بستند و سپس وحشتزده و به آهستگی به این چریک قهرمان نزدیک شده، جسد بیجان او را طنابپیچ کرده و همراه خود میبرند.
رفیق مرضیه احمدی اسکوئی امروز به مثابه یک چریک فدائی خلق و یک هنرمند انقلابی، در دل کارگران و ستمدیدگان چه در ایران، چه در افغانستان و… زندگی میکند. باشد که برای نسل جوان کشور ما, بازگویی های تاریخ جنبش فداییان, فرصتی در بررسی و جمعبند فراز و فرود های مبارزات عدالت خواهانه مردم میهن ما, مورد توجه قرار گیرد. یاد و نام مهربان رفیق مرضیه احمدی اسکویی گرامی باد !
لینک های مرتبط:
برای آگاهی بیشتر با گوشه های دیگری از زندگی رفیق مرضیه احمدی اسکویی, می توانید به لینک های زیر مراجعه نمایید. یادش و نامش گرامی باد!
سودابه تقی زاده زنوزی: (در جستجوی مرجان… ) :
به یاد “مرضیه احمدی اسکویی” ( ۵ فروردین۱۳۲۴ – ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳)
https://ishiq.net/wp-content/uploads/2021/04/marziyeh-oskuyi.pdf
انوش صالحی: مضمون، فُرم و جنبش چریکی
چند نامه منتشر نشده درباره سروده ای از مصطفی شعاعیان
http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=92591
م. نکوکار : به یاد فدایی خلق مرضیه احمدی اسکویی
https://kar-online.com/node/3075
* – برگرفته از:بذرهای ماندگار، انتشارات چریکهای فدایی خلق ایران، ۱۳۸۴، صص ۱۰۳-۱۰۹. اشرف دهقانی
سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱- ۲۶ آوریل ۲۰۲۲