سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۷

سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۷

ترامپیسم ایرانی
پیش از ترامپ، سلطنت‌طلبان در میان گروه‌های مخالف رژیم جمهوری اسلامی چندان به حساب نمی‌آمدند. اکنون ممکن است با نیروگیری دوباره‌ی ترامپ، سلطنت‌طلبان دوباره بیش‌فعال شوند. ایضاً از همین رو...
۲ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: محمدرضا نیکفر
نویسنده: محمدرضا نیکفر
یک دیدار
فریده صلواتی، یکی از دختران جسور و برخوردار از آگاهی سیاسی و اجتماعی، یک انساندوست  و از آسیب‌دیده گان انقلاب زن،زندگی،آزادی است. مزدوران حکومت اسلامی با شلیک بیش از ده...
۱ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: شمی صلواتی
نویسنده: شمی صلواتی
سهیل نام دیگر تو هست
بر بال خیال تو سر گذاشتم، آسمان و دریا را آبی دیدم، زلال همچون چشمان تو. پاک و روشن مثل سپیدی قلبت. در خود ویران شدم. از بی مهری روزگار...
۱ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوە داد
نویسنده: کاوە داد
مراسم دومین تحلیف ترامپ در واشنگتن
دونالد ترامپ امروز به عنوان چهل و هفتمین رئیس جمهور ایالات متحده سوگند یاد خواهد کرد. امسال این مراسم به دلیل سرمای شدید و یخبندان در داخل ساختمان کنگره انجام...
۱ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
آن‌که مرگ می‌کارد، خشم درو می‌کند!
علی رازینی و محمد مقیسه هر دو در صدور احکام امنیتی و سیاسی نقش کلیدی داشتند. رازینی از اعضای کمیته‌ای بود که در اعدام‌های تابستان ۱۳۶۷ حکم اعدام هزاران زندانی سیاسی را صادر...
۱ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: بهرام رحمانی
نویسنده: بهرام رحمانی
کارگران فصلی و رنج برداشت سیب زمینی
استان کردستان، حدود یک میلیون و ۲۲۰ هزار هکتار زمین کشاورزی دارد و از قطب‌های اصلی تولید سیب‌زمینی در ایران است... کار برداشت سیب‌زمینی برای کارگران فصلی جزو آن نوع...
۱ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: فرزانه امجدی
نویسنده: فرزانه امجدی
سپید در زمان
در او نه! گناهی نمی بینم. گناه از شماست آقایان! که در قاب ذهنتان، عبدالمطلب نشسته است و بت هایش، و با افسونی مستتر در کلام یک سویه، پوسیده فرشی...
۳۰ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: مسعود دلیجانی
نویسنده: مسعود دلیجانی

مشاهدات عینی از تهران

آمدم سر چهارراه قدس. دختری تنها و بی‌روسری داشت دادوبیداد می‌کرد. صدایش را نمی‌شنیدم. ناجایی پرتش کرد توی جوب. چندبسیجی ریختند سرش. ۶۰کیلو نبود. دویدم سمت دختر.
داد زدم نزنید می‌میره!»
یکی گفت به‌توچه!
ناگهان بدنم سوخت؛ ناجایی با ساچمه‌ای پشت سرهم شلیک می‌کرد به دست‌وسینه‌‌ام. خوردم زمین. دختر هنوز تو جوب بود. موتور رهگذری آمد گفت بپربالا، الان می‌برنت. 

بخشی از روایت جواد موگویی درباره اعتراضات مردمی؛

زنگ زدم به اخوی در کرج. فرمانده گردان بسیج است. گفت کرج هر شب شلوغ است.حالا حالا داستان داریم.

گفتم در اعتراضات عراق تاکتیک اصلی گازاشک‌آور است. حداقل مردم تلفات جانی نمی‌دهند‌.

گفت ماهم همین‌کار رو می‌کنیم. همه بچه‌اند چی کار کنیم؟! ساچمه‌ای را هم ممنوع کرده‌ام.

***

رسیدم میدان انقلاب. نیروها چندبرابر عابران پیاده هستند؛ بسیج، یگان ویژه، کلانتری و لباس‌شخصی‌های سپاه.

رفتم فروشگاه «کتاب اسم». علی رکاب نشست به تعریف کردن از این ده روز: «جواد! بخدا اینها مردم‌اند. بسیجی‌ها دیشب دو دختر را می‌زدند. فحش ناموس می‌دادند و می‌زدند.»

گفتم «همه‌‌جا اینطور نیست. ما در تهران، ۴۰۰هزار خانواده اعدامی مجاهدین خلق داریم. برخی‌ کف خیابان کاملا حرفه‌ای عمل می‌کنند. معلوم هست سازمانی‌اند‌.»

***

کتابی خریدم. مهدی قمی زنگ زد؛ پسر نماینده رییس‌جمهور در افغانستان. این روزها همه با تلفن از هم خبر می‌گیرند. گفت «وزارت و اطلاعات سپاه فقط خانه تیمی مسلحانه می‌زنند؛ کاری به خیابان‌ ندارند. تا یک ماه همین بساط است. بعد تجمعات می‌شود مناسبتی؛ ۱۶آذر، ۱۳آبان و…»

***

آمدم سر چهارراه قدس. دختری تنها و بی‌روسری داشت دادوبیداد می‌کرد. صدایش را نمی‌شنیدم. ناجایی پرتش کرد توی جوب. چندبسیجی ریختند سرش. ۶۰کیلو نبود. دویدم سمت دختر.

داد زدم نزنید می‌میره!»

یکی گفت به‌توچه!

ناگهان بدنم سوخت؛ ناجایی با ساچمه‌ای پشت سرهم شلیک می‌کرد به دست‌وسینه‌‌ام. خوردم زمین. دختر هنوز تو جوب بود. موتور رهگذری آمد گفت بپربالا، الان می‌برنت. 

***

کنار دیوار نشستم. عابری آب آورد. یک بسیجی آمد کنارم. با لحن مودبانه گفت چی‌شده؟

داد زدم «آقا نزنید بخدا سرش میخوره به جدول…»

ناگهان ۶-۷بسیجی ریختند سرم. با لگد. بلند شدم. یکیشان داد زد:

مادر… 

بلند شدم لگدی زدم به آنی که فحش ناموس می‌داد. یکی از پشت زد. خوردم زمین. لگد بود که می‌خورد تو سر و سینه‌ام. فحش ناموس می‌دادند‌. دوباره بلند شدم. خوردم زمین. ۱۰نفری می‌زدند. هلم دادند داخل یک مینی‌بوس.

سرم‌ کمی گیج می‌رفت. جوانی آمد: «چتونه؟ میخاید لخت بیاید بیرون؟»

گفتم «زر نزن! من هفت‌جدم چادری‌اند.» 

یک نفر از پشت کوبید تو صورتم. جا نبود بلند شوم. چند دستگیرشده هم بودند.

***

میانسالی آمد. آب داد‌‌. گفت آرام باش ببینم چی شده.

گفتم هیچی! فقط بگو چرا فحش ناموس میدید؟

چیزی نگفت و رفت. جوانی آمد برگه به دست. گفت اسمت؟

گفتم جواد موگویی

میانسال آمد. گفت آرام باش. اول بگذار دستت رو ببندیم تا حرفهایت را گوش کنم. بعد چشم‌بند زد‌. گفت حالا تعریف کن. از اول تعریف کردم.

گفت «خب نباید دخالت می‌کردی.»
یکهو در ون باز شد. جوان دوباره گفت این پروعه ببریدش اوین.

گفتم ببر!

پرید بالا که بزند، میانسال جلویش را گرفت. گوشی‌ها را گرفتند. گفت رمزش چیه؟ بازش کردم. دید عکس شهید مجید سلمانیان روی صفحه است. دیگر گوشی‌ان را وارسی نکرد.

***

نفر پشتی رمز گوشی را نمی‌داد. می‌گفت یادم رفته! دو سه تا سیلی که خورد یادش آمد!

بسیجی با خوشحالی گفت عجب! عجب!

پیامک‌ها را تک تک خواند:

-لاله‌زار چه خبر؟

-شلوغه؟

-بیام؟

-نه، بمان همان‌جا.

-من آماده نبردم.

***

نفر پشتی به تپه‌پته افتاده بود. من را پیاده کردند. بردند ون جلویی. فقط من را.

ماشین آنها رفت قرارگاه. از بی‌سیم‌ها فهمیدم. ون ما حرکت کرد. زیرچشم‌بند دید می‌زدم. رفت خیابان قدس، ۱۶آذر، دوباره قدس، ۱۶آذر… الکی می‌چرخید. سرم درد می‌کند. چندبار با لگد خورده بود به دیوار.

***

میدان انقلاب ایستاد. یک نفر آمد بالا. ماسک داشت. ولی ریش پرفسوری بود. گفت چی‌شده؟

دوباره تعریف کردم.

گفت کی فحش ناموس داد؟ 

گفتم بسیجی بودند.

گفت مطمئنی؟ تاکید کردم. 

گفتم شما سپاهید یا ناجا؟!

جواب نداد. رفت آب آورد. نخوردم. حالت تهوع دارم. نیم ساعتی با چشم‌بند نشستم.

راننده گفت شام خوردی؟

یاد «ناهار خوردن» گفتنِ رییسی افتادم!

***

ریش‌پرفسوری دوباره آمد: «ببین مگولی جان! اینجا همه جور آدم هست. من معذرت می‌خوام. هرچی فحش دادند نثار خواهرمادر من. بیا این گوشیت….»

گفتم بگو شما ناجایید یا سپاه؟

گفت استغفرالله! 

گوشی‌ام زنگ خورد. محمدعلی بود. برادرزاده محمدیِ بیت رهبری.

– کجایی؟

– تو ون سپاه یا ناجا. میدان انقلاب. دم بانک سپه.

-یاحسین‌…

سرم گیج می‌رود…

***

علی رکاب هی میزند توی صورتم: 

جواد.. جواد..

اورژانس بالای سرم بود. محمدعلی گفت بهوش آمد… بهوش آمد…

ریش پرفسوری مدام می‌گفت «خدایا! چیزیش نشده باشه؟»

اورژانس گفت نه! فشارش افتاده…

***

دست زیر بغل، نشاندنم.

رکاب بغض کرده بود. گفت «تقصیر من شد. تحریکت کردم آمدی درگیر شدی…»

راننده ون مدام می‌گفت «خدا لعننتون کنه که این بساط رو راه انداختید.»

***

مخاطبش معلوم نبود‌. میانسال دوباره آمد: «آقا ناموس شما، ناموس ماست. آنجا دوربین دارد. الان برو خانه. فردا برو شکایت کن.»

مدام قصد دلجویی دارد. حوصله‌اش را ندارم. فقط می‌خواهم بروم چهارراه قدس سراغ آن چند بسیجی!

رویم را بوسید. بی‌محلی کردم. بعد از دو ساعت آزادم کردند. تازه دست و پایم را وارسی کردم. ۱۳گلوله پلاستیکی؛ همه زخم شده با خونریزی خیلی کم. اگر می‌خورد تو چشمانم چه؟!

***

با رکاب و محمدعلی رفتیم به سمت چهارراه قدس. رکاب گفت «جون مادرت بی‌خیال شو.»

گفتم «نترس! درگیر نمی‌شوم. فردا می‌خواهم بروم شکایت. باید بفهمم از کدام حوزه بسیج آمده بودند.» 

رسیدیم سرچهارراه. فقط ناجا بود. خبری از بسیجی‌ها نبود.

از فردا هر روز می‌روم آنجا تا پیدایشان کنم. حتما می‌آیند‌ …

پ ن سحام: این بخشی از روایت جواد موگویی بود درباره اعتراضات مردمی که در صفحه اینستاگرام وی منتشر شده است.

✅ @Sahamnewsorg

تاریخ انتشار : ۱۳ مهر, ۱۴۰۱ ۶:۲۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

در بزرگ‌داشت تحمیل آتش‌بس به اسراییل!

این آتش بس دست‌آوردی بزرگ برای مردم ستم‌دیدهٔ فلسطین و نتیجهٔ استقامت و مبارزات آنان، فشار نیروهای آزادی‌خواه و صلح‌دوست جهان و نیز نیروهای مترقّی و صلح‌دوست اسراییل است. تضمین پای‌بندی دولت اسراییل به قرارداد آتش‌بس موقّت نیاز به نظارت جهانی دارد. از یک سوی اسراییل می‌تواند از ساعات باقی‌مانده تا آغاز آتش‌بس برای ادامهٔ نسل‌کشی سوءاستفاده کند و از سوی دیگر پس از دست‌یابی به تبادل گروگان‌های اسراییلی، کشتار وحشیانهٔ خود را از سر بگیرد.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

به بهانه قتل علی رازینی و محمد مقیسه (ناصریان)، قضات بیدادگاه های جمهوری اسلامی

جنایت کاران و متجاوزان به حقوق اساسی مردم، فارغ از مقام و درجه‌ای که دارند، باید در دادگاه‌های علنی و با رعایت کامل قوانین و کنوانسیون‌های بین‌المللی و داخلی محاکمه و پاسخگو شوند. از همین منظر، هرگونه ترور و قتل‌های اراده‌گرایانه نیز باید به‌طور قاطع محکوم شود.

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

در بزرگ‌داشت تحمیل آتش‌بس به اسراییل!

این آتش بس دست‌آوردی بزرگ برای مردم ستم‌دیدهٔ فلسطین و نتیجهٔ استقامت و مبارزات آنان، فشار نیروهای آزادی‌خواه و صلح‌دوست جهان و نیز نیروهای مترقّی و صلح‌دوست اسراییل است. تضمین پای‌بندی دولت اسراییل به قرارداد آتش‌بس موقّت نیاز به نظارت جهانی دارد. از یک سوی اسراییل می‌تواند از ساعات باقی‌مانده تا آغاز آتش‌بس برای ادامهٔ نسل‌کشی سوءاستفاده کند و از سوی دیگر پس از دست‌یابی به تبادل گروگان‌های اسراییلی، کشتار وحشیانهٔ خود را از سر بگیرد.

مطالعه »
پيام ها

پیام گروه کار روابط عمومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت برگزاری دهمین کنگرهٔ سراسری حزب اتحاد ملت ایران اسلامی!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تلاش‌های مؤثرحزب اتحاد ملت ایران اسلامی در جبههٔ اصلاحات برای ایجاد تغییر در اوضاع اسفناک کشور را ارزشمند می‌داند. حضور پررنگ زنان در شورای مرکزی حزب شما، گامی شایسته در راستای تقویت نقش زنان در عرصهٔ سیاسی کشور است.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

ترامپیسم ایرانی

یک دیدار

سهیل نام دیگر تو هست

مراسم دومین تحلیف ترامپ در واشنگتن

آن‌که مرگ می‌کارد، خشم درو می‌کند!

کارگران فصلی و رنج برداشت سیب زمینی