مقاله چند روز پیش شیدان وثیق با قدرتمندی تمام تری بر باورمندی های قبلی ایشان در زمینه اهداف شورای موقت سوسیالیست های چپ در این که مطمئن شوند که پروژه وحدت چپ منجر به وحدت نشود، تاکید کرده است. بازنده اصلی تحقق نیافتن هیچ گونه وحدتی در این پروژه فرسایشی، در وحله اول ده ها میلیون مردم ایران اند که در طاقت فرساترین شرایط غیر انسانی و غیر دموکراتیک بار سنگین زندگی در زیر یوغ جمهوری اسلامی ایران را تحمل می کنند و خواهان دگرگونی بنیادین سیاسی در کشور اند. عمق فاجعه در وحله اول اینجاست که سالهای سال با وجود این که شورای موقت سوسیالیست های چپ که برای خود نقش سیاسی آنچنانی قائل نیست، با وضوح و آشکاری تمام اعلام می کند که نه تنها به وحدت چپ اعتقاد ندارد، بلکه در هیچ وحدتی اشتراک نخواهد کرد. بخش های مشخصی از چهار گروه محوری دست اندرکار در پروژه وحدت نه تنها باعث وارد کردن شورای موقت در این پروژه شده اند، بلکه با اصرار تمام خواهان آن بوده و هستند که پروژه وحدت چپ باید با حضور و وحدت با شورای موقت سوسیالیستها به هدف نهائی منجر گردد. نیروهای دیگری از جمله سازمان اکثریت برای این که نشان بدهند که نه تنها در راه تحقق وحدت تمام تلاش خود را خواهند کرد، بلکه تا آخر راه در پیگیری این پروژه پایدار اند، ناچار و مجبورا با همین ترکیب به تلاش ماندگار و پایدار خود در راه بحث های نظری و تنظیم اسناد سازمان واحد چپ متحد ادامه داده اند.
یاد مقاله اخیر خانم فرزانه روستائی در زمینه استراتژی مهار دو جانبه آمریکا و دولت های غربی در خاورمیانه می افتم. بقول خانم روستائی این استراتژی در زمان ریگان و تاچر توسط غرب و در راس آن آمریکا در مورد جنگ ایران و عراق بصورت ادامه دادن به جنگ فرسایشی مابین ایران و عراق بموازات فروختن کنترل شده، مستقیم و غیر مستقیم مهمات به هر دو طرف درگیر در جنگ اشاره می کند که بعد از هشت سال جنگ فرسایشی هر دو طرف درگیر در جنگ دیگر نای جنگ کردن با همدیگر را نداشتند و ناچار آتش بس اعلام کرده و به جنگ فرسایشی با همدیگر خاتمه دادند. بازنده اصلی جنگ هشت ساله ایران و عراق کی بود؟ برنده اصلی این جنگ فرسایشی و طولانی هشت ساله چه کسانی بودند؟
استراتژی کسانی که در پروژه فرسایشی وحدت چپ نه تنها از یک طرف نیروئی را که باورمند به وحدت نیست و اعتقاد دارد که از طریق پراکندگی و تکه پارچه شدن سازمان های فعلی چپ است که چپ رهائی خواه می تواند نیروی بیشتری جذب کرده و قدرتمند شود، به درون پروژه وحدت چپ آوردند و از طرف دیگر این نیرو را در مقابل نیروهائی قرار دادند که با جان و دل بر اهمیت تاریخی وحدت، همگامی و یا حد اقل همکاری فعال تمامی نیروهای چپ معتقد اند، در حالی که خود بصورتی تقریبا خنثی عملاً تقریباً غیر فعال شاهد چالش های دو طرفه نیروهای دیگر در جدل سیاسی نظری فرسایشی بودند، چیست؟ از یک طرف ما شاهد سازمان ها و نیروهایی بودیم که با جان و دل در راه گرد هم آوردن نیروها جهت وحدت چپ شبانه روز تلاش می کردند، از طرف دیگر نیروهایی که اصلا اعتقادی به وحدت چپ ندارند و استراتژی شقه شقه کردن چپ را جهت موفقیت چپ رادیکال و انقلابی مطرح می کنند. استراتژی آنهائی که عملا اجرای مهندسی سیاست مهار دو جانبه دو بخش دیگر نیروهای چپ را به پیش می بردند چیست؟
پروژه وحدت برای خیلی ها همراه با امیدهای نیروهای صادق قدیمی و جوان و با پشتکار خستگی ناپذیر این نیروها و با امید به دستیابی به یک نوع اشتراک فورمولبندی نظری، سیاسی، اجرائی و ساختاری لازم زیر لوای یک منشور واحد ارزیابی میشد. این پروژه از نظر این عزیزان جهت به صحنه آوردن بلوک چپ بصورت یک وزنه واحد سیاسی با هدف تاثیرگذاری سنگین، سکولار و رادیکال چپ در صحنه سیاسی ارزیابی میشد. این در شرایطی است که در صحنه سیاسی کشور نیروهای دیگر غیر چپ حاضر در صحنه سیاسی عمدتاً یا وابسته به جناح های مختلف حکومتی و یا اپوزیسیون درون حکومتی اند، که بیشتر به جنگ زرگری جهت سهم بیشتر داشتن درحکومت و دست بالا داشتن در کنترل ثروت های کشوری مشغول اند، یا نیروهایی که به نوعی وابسته به نظام سابق شاهنشاهی اند که نه تنها تاریخ مصرف تاریخی آنها تمام شده است، بلکه از خیلی نظر ها افراطی گرایان ناسیونالیستی آریا پرست نئولیبرالی بیشتر نیستند که حقوق بشر و دموکراسی آنها به شیوه یونان قدیم در محدوده تعریف شهروندی درونی اشرافیت خودشان قابل تعریف است، نه در گستره مردم عامی.
با در نظر گرفتن چنین تصویری از صحنه سیاسی کشور، در مسیر پروسه وحدت چپ، جای تعجب است که آنهایی که بعنوان کمیسیون تدوین منشور واحد وحدت چپ مسئولیت چنین کاری را بر عهده داشتند، عوض جمعبندی و تنظیم یک منشور واحد از منشورهای ارائه شده، چهار تا منشور جداگانه را به کنفرانس وحدت ارائه می دهند. ترجمه و تعریف سیاسی یک چنین شیوه و تاکتیکی تنها این می تواند باشد که در وحله اول اگر کسانی آگاهانه و هدفمندانه چنین کاری را به پیش برده باشند، به وحدت چپ باورمند نیستند، ولی با وجود آن مسئولیت تدوین منشور وحدت را بر عهده گرفته اند. در وحله دوم با در نظر گرفتن این که ارائه چهار منشور مختلف به تفرقه و پراکندگی درون نیروهای چپ دامن خواهد زد، باید این طور نتیجه گرفت که هدفمندان یک چنین استراتژی باید چنین هدفی را منظور نظر داشته باشند تا بلکه بخواهند از فرسودگی و پراکندگی در جبهه نیروهای چپ در جهت یارگیری برای خودشان بهره مند گردند.
نظرات شیدان مثل نظرات هر بخشی از سیستم های فکری درون جریان های چپ دارای وجوه مثبت، رادیکال و تحول گرا (به قول خودشان رهائی خواه) است. اندیشه هایی که پایه های تحول تاریخی اجتماعی را بر شانه های جنبش ها و حرکت های مردمی شامل جنبش های رهائی خواهانه کارگران، زنان، ملیت ها و جوانان قرار می دهند، در چهارچوبه همین محدوده ساختاری فکری خود قابل تایید و حمایت اند. شاید بشود یک گام هم از این فراتر گذاشته و مطرح کرد که در این زمینه خلاء کم توجهی سازمان های دیگر از جمله سازمان اکثریت به جنبش های رهائی خواهانه مردمی را جبران می کند.
اما از زاویه های دیگر، خصوصا از زاویه استراتژی و تاکتیک دگرگونی بنیادین سیاسی در جامعه، اندیشه های ایشان از محدوده چپ های قرن هیجدهم و نوزدهم در چهارچوبه سرمایه داری کلاسیک فراتر نمی روند. اندیشه های سوسیالیستی ایشان از زمان مارکس به دوران لنین هم فرا نمی رویند، تا این که به دوران بعد از فروپاشی سوسیالیسم واقعاً موجود بلوغ یافته باشند. اندیشه های ایشان در بهترین حالت خود شبیه اندیشه های باکونین و آنارشیست های دوران قبل از انقلاب اکتبر می توانند مورد ارزیابی قرار گیرند. ایشان با نقش داشتن در قدرت سیاسی و یا به دست آوردن دموکراتیک قدرت سیاسی جهت ایجاد تحولات بنیادین اجتماعی هم کاری ندارد. ایشان با حضور در جنبش های رهائی بخش مردمی، خواهان شکل دادن به کمون های خودگردان مردمی است.
ایشان ستون های باورمندی های خویش را بر پایه های جنبش پوپولیستی مردمی بدون آگاهی سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی لازم برای فروپاشی نظام ساختاری اجتماعی اقتصادی سیاسی امروزین جهان ( سرمایه داری) تصویر می کند. از طرف دیگر ایشان برای جامعه هفت میلیاردی امروزین کره زمین با ساختارهای اجتماعی- سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، علمی و اقتصادی، بین المللی، نظام اداری اجتماعی مشابه کمون های ابتدائی انسان های اولیه را پیشنهاد می کند. در بدترین حالت آن جنبش های پوپولیستی و رهائی خواهانه ایشان می توانند از جنبش های کور دین سالارانه داعش گونه و یا ناسیونالیستی کور سر در آورند که هیچ قرابتی با سوسیالیسم، دموکراسی و حقوق بشر مورد نظر ایشان نداشته باشند. جوامع خودگردان شکل یافته توسط اکثریت تحریک شده به خیابان ریخته شده ای که گاه حاضر اند اقلیت های دیگر را زنده زنده نابود نمایند.
با اندیشه های شیدان و یا سوسیالیست های چپ دیگر می شود برخورد نظری کرد. با تاکتیک های ساختارشکنانه و منفعت طلبانه و گروه گرایانه آنهایی که سالهای سال در سایه ناباوران به وحدت چپ از آب گل آلود ماهی می گیرند، چه کار می شود کرد؟ تکلیف چپ با آنهایی که استراتژی مهار دوجانبه را از طریق دامن زدن به چالش فرسایشی بین دو جریان دیگر، سالهای سال پروژه وحدت چپ را به آب در هاون کوبیدن تبدیل کرده اند چیست؟ اینها هم دوستانی اند که در دوران انقلاب صنعتی دیجیتال و انقلاب اطلاعاتی اینترنتی، با داس و چکش و انقلاب کارگری به قرن بیست و یکم وارد گردیده اند. آیا با مشاهده یک چنین رفتارهایی جای هیچ گونه تعجبی وجود دارد که چرا نسل های نوین به جنبش چپ آن اعتماد لازم را ندارند و به این دلیل نمی توانند با آن پیوند قدرتمندی را که لازم است برقرار بکنند؟ چپ ایران کی می تواند از بیماری گروه گرائی و دسته بازی و منفعت طلبی آنچنانی خلاصی یابد تا بلکه بتواند جایگاه شایسته خود را در چالش های سیاسی اجتماعی پیدا کند. برای من هیچ جای تعجبی نیست، وقتی شاهد ایم که نسل های جدیدی که به سمت باورمندی های چپ روی می آورند، از دسته بندی های موجود چپ بدلیل بی اعتمادی به آنها فاصله می گیرند و تلاش دارند تا خود مستقلا راه دگرگونی آینده را بدور از اشتراک فعال با نسل های قدیم و قبل از خود هموار سازند.