سامانه اینترنتی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

GOL-768x768-1

۹ دی, ۱۴۰۴ ۰۸:۵۹

سه شنبه ۹ دی ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۹

در سوگِ بیضایی و اندیشیدن در سرزمینی که حافظه را می‌سوزاند
سوگِ بهرام بیضایی، سوگِ یک فرد نیست؛ سوگِ اندیشیدن در زمانه‌ای است که اندیشه هزینه‌مند شده است. او نشان داد که هنر، اگر از پرسش تهی شود، به تزئین وضع...
۹ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی
بریژیت باردو: از ستارۀ سینما تا حامی حیوانات و سیاست‌های بحث‌برانگیز
باردو در خاطره‌ها باقی می‌ماند: زنی که به گفتۀ خودش جوانی و زیبایی خود را به مردان تقدیم کرد، اما زندگی و مواضعش نشان داد که او زنی مستقل، جسور،...
۹ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: احمد باقری
نویسنده: احمد باقری
بیمۀ تکمیلی یا پرداخت دوباره برای حقی که پیش‌تر پرداخت شده است؟
درمان، حقی قانونی و پیشاپیش پرداخت‌شده برای کارگران و بازنشستگان است و سازمان تأمین اجتماعی موظف است این حق را به‌طور کامل اجرا کند. بیمۀ تکمیلی هرگز نباید جایگزین تعهد...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار کارگری سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار کارگری سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
فروغ فرخزاد؛ تولد یک صدا
شهناز قراگزلو : در شعر فروغ، زن بودن نه یک نقش تحمیلی، که یک تجربه انسانی است. او "زن" را از حاشیه به متن آورد؛ زنی که عاشق می‌شود، می‌ترسد،...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
با یادِ رفیق غلامشاه مهربان؛ آرمان‌خواهِ استوار و «پدر» کودکان کار
غلامشاه مهربان تا پایان عمر، با باوری ریشه‌دار به عدالت اجتماعی و آرمان سوسیالیسم، به فعالیت سیاسی - اجتماعی و حقوق بشری ادامه داد و همواره به‌عنوان مدافع عدالت اجتماعی،...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
تحریم، حذف، اقتدارگرایی؛ چرا دو قطب متخاصم ایران هم‌منطق شده‌اند؟
محمد منظرپور | رسانه مستقل بن‌بست: در این گفت‌وگوی صریح و چالشی، با فرخ نگهدار درباره پدیده‌ای بحث‌برانگیز صحبت می‌کنیم: تشابهات رویکردی و عملی جناح رادیکال حاکمیت ایران و جناح...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: محمد منظرپور | رسانه مستقل بن‌بست
نویسنده: محمد منظرپور | رسانه مستقل بن‌بست
بهرام بیضایی؛ آفرینش در برابر سانسور و میراثی ماندگار
بهرام بیضایی رفت و آن‌چه برجای ماند، حسرتِ ندیدن و نخواندن آثار تازه‌ای از اوست و دریغی بزرگ از این‌که تنگ‌نظری‌ها و استبداد حاکم، او را نیز چون بسیاری از...
۷ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

نامه ای از حامد روحی نژاد، زندانی سیاسی محکوم به اعدام

حامد روحی نژاد، زندانی جوان و بیماری است که حداقل 40 روز پیش از آغاز انتخابات توسط نیروهای امنیتی به اتهامات واهی بازداشت شد.

این زندانی با بروز اعتراضات گسترده مردمی پس از انتخابات در ایران از سوی دستگاه امنیتی انتخاب و با وعده و تهدید مجبور می شود نمایشی را در مقام مجرم در دادگاه های حوادث پس از انتخابات ایفا کند که نهایتاً منجر به صدور حکم اعدام برای وی می شود. رنجنامه نامبرده پیشتر منتشر شد و اکنون آخرین نامه این زندانی که به شرح درد و آلام خود می پردازد عینا در پی می آید:

 

به مناسب ۸ آبان، روز تولدم که مقارن است با ولادت امام رضا و تقدیم به یکی از هم سلولی ها

بعد از حدود ۴۰ روز که هیچ خبری از چاردیواری هولناک انفرادی نداشتم نگهبان به دنبالم آمد و من با ترس و لرز به خاطر اینکه مبادا مجدداً باید برای سناریوی بازجویی بروم و دوباره همان تهدیدها و وعده های دروغین بازجو برایم تکرار شود قدم های نگهبان را می شمردم و تپش قلبم هر آن بیشتر و بیشتر می شد، صدای قدم ها با صدای بازشدن در قطع شد و نگهبان مطابق معمول گفت چشم بندت را بزن و بیا.

سراسیمه چشم بندم را زدم و با هزاران فکر جورواجور به دنبال نگهبان به راه افتادم، به سمتی حرکت می کرد که تا به حال به آنجا نرفته بودم، به ناگاه گفت رو به دیوار بایست، برای چند دقیقه که ثابت و مسکوت رو به دیوار ایستاده بودم صدای بازجو به گوش رسید که گفت بیا اینجا، رفتم و غافل از اینکه چه حادثه ناخوشایند دیگری قرار است اتفاق بیافتد، کارت تلفنی از جیبش درآورد و بعد شماره منزلمان را خواست، شماره را گرفت و سپس گوشی را به من داد، صدای خواهرم بود، یک الو گفتم و بغض چهل روزه ام شکست، گوشی را رها کردم و دست بر سر بر زمین نشستم، فریادهای بازجو که می گفت بلند شو وگرنه قطع می شود من را از جا بلند کرد و با هق هق با خواهرم صحبت کردم، صحبت نبود همه اش گریه بود، بعد از آن با مادرم حرف زدم. صدایش گویای همه چیز بود، ایکاش کسانی که این بلایا را بر سر مردم می آورند از چیزی به نام انسانیت باخبر بودن، گریه و ضجه مادرم تا ابد در گوشم نجوا خواهد کرد.

خیلی زود باید تلفن را قطع می کردم، با کراهت و از سر اجبار تلفن را قطع کردم و دوباره باید به همان دخمه باز می گشتم، وقتی به انفرادی برگشتم بعد از چند دقیقه دوباره نگهبان به سراغم آمد، گفت وسایلت را جمع کن باید بروی جایی دیگر. نمیدانستم چه پیش خواهد آمد و به کجا خواهم رفت، وسایلم را جمع کردم و با چشمبند به چشم به دنبال نگهبان راهی شدم، در مقابل سلولی ایستاد و در را باز کرد. گفت وارد شو و وارد شدم، وجود انسان دیگری در سلول قابل لمس بود، به جز آن دو نفر دیگر هم در سلول بودند، به هیچ عنوان باورکردنی نبود، شاید تا به آن روز هیچگاه از دیدن یک انسان تا به این حد خوشحال نشده بودم، نمیشد تصور کرد و لطفی بیکران از سوی خدا و البته سپاسی بی انتها به خاطر اینکه یک همبند و همنشین همچون تو را در مقابلم قرار داد که می توانستم دردهای ناگفته ام را با خیال آسوده برایت بگویم.

حال روی سخنم با توست که وقتی وارد سلول شدم با حرارت و گرمی به استقبالم آمدی و با روی گشاده و با چهره ات دنیایی از شادی را به من هدیه کردی و تو تنها کسی بودی که در طول بودنم در بازداشتگاه از تمام ناگفتنی ها برایت گفتم و تو نیز به گفته هایم گوش می دادی، برایت گفتم که چگونه به گونه ای وحشتناک مامورین وزارت اطلاعات به خانه ام حمله ور شدند و مرا به جرم هیچ دستگیر کردند و شبانه به بازداشتگاه آورند.

تنها جرمی که در پرونده ام بود خروج غیرقانونی از کشور بود که آن هم دلایل قانع کننده خود را داشت و برایت گفتم با اجازه وزارت اطلاعات به ایران بازگشتم، به یاد بیاور که با چشمانی اشک آلود به تو گفتم که زیر بار شکنجه های روحی و تهدیدهای وحشتناک هر آنچه را بازجویان از من می خواستند و برایم دیکته می کردند با کراهت تمام و در حالی که از نوشتن آنها لرزه بر اندامم می افتاد، نوشتم. آن هم نه به خاطر وعده های آنان در مورد بازگشت به دامان خانواده ام و نه به خاطر بازگشت به میان مردم و ادامه تحصیل در دانشگاه، بلکه فقط و فقط به خاطر اینکه زیر بار شکنجه های روحی بیماری ام عود نکند و بینایی و حس بدنم را از دست ندهم، هر چند که سرانجام چنین شد و من هم اکنون با صورتی چسبیده به ورق می توانم برایت بنویسم.

و با دستی که با تمام قدرت قلم را می فشارد، تا که قلم از میان انگشتان سست حس سر نخورد و بدنی که روی پایی سوار است و برخی اوقات با برخورد با اجسام سخت نیز درد چندانی حس نمی کند، تو خود نیز بر این اعتقاد بودی که سلامت روحی و جسمی یگانه امانت و هدیه خداست که ما موظف به امانت داری در مورد نعمت های الهی هستیم و برایت گفتم همین است دلیل اعترافم به اقداماتی که هرگز روحمم از آنها کوچکترین خبری نداشت و همچنین به تو گفتم که هیچ چیز برایم هولناک تر از این نبود که تهدید این چنینی که خانواده ات را برای بازجویی به ۲۰۹ می اوریم عملی شود و خانواده ام نیز تحت اجبار و فشار برای حفظ جان من مقر به نادانسته هایی شوند که من خود تحت اجبار و شرایط خاص مجبور به نوشتن املای بازجو شده بودم.

تمام ناگفته هایم را برایت گفتم و تو می دانی که تمام اتهاماتی که به من مربوط نیست و برایم تراشیده اند همانها حلقه داری شده اند به دور گردنم و کنون نیز برایت می گویم که مدتی است که همان اندک توجهی که به بیماری ام می شد نیز وجود ندارد و بازگشت حواس بدن و بینایی ام پس از تجدید نظر در حکم ناعادلانه ای که بی هیچ گناهی برایم صادر کرده اند تنها آروزیم است. تا روز بازگشت به دامان جامعه و خانواده ام را جز با طلب صبر و آرامش از خدا نمی توانم تحمل کنم و البته با تمام وجودم از خدای خود سپاسگذارم که مرا در راهی قرار داد که دغدغه ای جز خدمت به خلقش نداشتم و اکنون نیز به جرم خدمت به مردم در این ناکجا آباد اسیرم و قرار است به همین جرم گرفتار چوبه دار شوم و برایم هیچ افتخاری بالاتر از این نیست که فدای هموطنانم شوم.

حامد روحی نژاد

زندان اوین

۸ آبان ۱۳۸۸

تاریخ انتشار : ۱۰ آبان, ۱۳۸۸ ۱۰:۲۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

اعدام‌ها را متوقف کنید، حق حیات انسان‌ها را سلب و کرامت آنان را پایمال نکنید!

حق زندگی حق ذاتی، بنیادی و غیر قابل تعلیق انسان است. اعدام نقض این حق جهان‌شمول بشری و پایمال کردن ارزش و کرامت انسان است. مخالفت گروه‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و نیروها و شهروندان مترقی ایران با اعدام سرمایهٔ عظیمی برای مقابله با این حکم غیرانسانی‌ست. همبستگی مجموعهٔ این نیروها در اعتراضات مسالمت‌آمیز به حکم اعدام، آن را به خواسته‌ای مشترک و غیرقابل اغماض تبدیل کرده است. ما به سهم خود با تأکید بر این ضرورت، حضور خود در کنار تمامی نیروهای سیاسی، نهادها و کنشگران راستین و مترقی عرصۀ حقوق بشر برای مشارکت در یک جنبش فراگیر ملی و میهنی برای لغو کامل مجازات اعدام در ایران را اعلام می‌کنیم.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

«بخوان که شهر سرود زن شود، که این وطن وطن شود»

این مستند حاصل هم‌نشینی دو نگاه زنانه است که هر یک از جایگاه خود، تصویری روشن از زن پیشتاز ایرانی، تحولات فرهنگی جامعه و برداشت و تحلیل خود را از ماهیت جنبش «زن، زندگی، آزادی» ارائه می‌دهند. استقبال گسترده از این اثر را می‌توان نشانه‌ای از نیاز جامعه به چنین روایت‌هایی دانست؛ روایت‌هایی که نه قهرمان می‌سازند و نه اسطوره، بلکه واقعیت را در پیوند با تاریخ و تجربۀ زیسته به تصویر می‌کشند.

مطالعه »

انقلاب آمریکایی: پیروزی دموکرات‌های سوسیالیست از نیویورک تا سیاتل…

گودرز اقتداری: با توجه به اینکه خانم ویلسون، شهردار سابق را ابزاری در دست تشکیلات حاکم بر حزب معرفی می‌کرد، به نظر می‌رسد کمک‌های مالی از طرف مولتی میلیونرهای سرمایه‌داری دیجیتالی در شهر که عمده ترین آنها آمازون، گوگل و مایکروسافت هستند و فهرست طولانی حمایت‌های سنتی حزبی در دید توده کارگران و کارکنانی‌که مجبور به زندگی در شهری هستند که عمیقا با مشکل مسکن و گرانی اجاره ها روبرو است، به ضرر او عمل کرده است.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

در سوگِ بیضایی و اندیشیدن در سرزمینی که حافظه را می‌سوزاند

بریژیت باردو: از ستارۀ سینما تا حامی حیوانات و سیاست‌های بحث‌برانگیز

بیمۀ تکمیلی یا پرداخت دوباره برای حقی که پیش‌تر پرداخت شده است؟

فروغ فرخزاد؛ تولد یک صدا

با یادِ رفیق غلامشاه مهربان؛ آرمان‌خواهِ استوار و «پدر» کودکان کار

تحریم، حذف، اقتدارگرایی؛ چرا دو قطب متخاصم ایران هم‌منطق شده‌اند؟