نامه هاى جمعى از رفقاى هوادار مقیم ایران سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) باعث آن شد تا ما نیز که جمع کوچکى از علاقه مندان جنبش فداییان در ایران هستیم ، نظرات خود را براى شما ارسال نماییم.
در واقع نگرانى ما طى این سالها این بوده که سازمان تحرک کافى در مورد مسایل روز مبتلا به کارگران و زحمتکشان ایران نداشته و بیشتر مباحثى تئوریک و استراتژیک را دنبال مى نماید. از طرف دیگر هواداران سازمان که سنشان به بالاى ۵٠ سال مى رسد همچنان علاقه به طرح و ادامه بحث بر سر موضوعات سیاسى و ایدئولوژیک به روال سابق دارند.
ما در برخورد با جوانهاى ٢٠-٣٠ ساله که گرایشات چپ دارند مواجه با این موضوع مى شویم که آنها دنبال قضایایى دیگرند و یا مشکلات را جور دیگر مى بینند. بدین لحاظ نامه رفقاى هوادار نگرانى بیشترى در ما بر انگیخت که نکند سازمان را به مسیرى بر عکس سوق دهد.
جمع بندى ما از نظرات خودمان و نظر افرادى با گرایشات چپ که عمدتاًًً” جوانند در ۶ محور قابل ارائه است.
١- سوسیالیسم
بحث هاى فراوانى در طى سالهاى گذشته در داخل ایران مطرح بوده که سوسیالیسم خوب است یا سرمایه دارى؟ در طى این سالها اقتصاددانهایى در ایران مشهور شدند که حاملان نظریات سرمایه دارى هستند، اشخاصى نظیر آقایان غنى نژاد و طبیبیان. عده اى هم دست و پا شکسته از سوسیالیسم دفاع کرده اند.
سئوالى که براى ما مطرح است این است که آیا منظور از سوسیالیسم عمدتا” عدم قبول یک اقتصاد آزاد است یا ملى و دولتى کردن ابزار تولید؟
اگر منظور ملى کردن کارخانه ها و معادن و زمینهاى کشاورزى است، باید توجه داشت که ٨٠% اقتصاد ایران دولتى است. شریان حیاتى اقتصاد ایران نفت است. نفت در دست دولت است. چه بر طبق قانون اساسى جمهورى اسلامى و چه بر طبق واقعیت هاى موجود، دولت مالک بزرگترین بنگاه هاى اقتصادى است.
از سوى دیگر مزیت نسبى تولیدات صنعتى در ایران پروژه هاى بزرگ نفت و گاز، پتروشیمى، فلزات و معادن و ترانزیت کالا و غیره است که دولت بانى و سرمایه گذار آنها است. تقسیم بندى جهانى به نحوى است که در سالهاى آینده بسیارى از صنایع ایران ورشکست خواهند شد. در عوض صنایع انرژى بر در ایران قدرت رقابت جهانى خواهند داشت. صنایع بخش خصوصى در معرض خطر نابودى اند و صنایع بزرگ انرژى بر، سود ده باقى خواهند ماند. یعنى دولت در مقایسه با بخش خصوصى پولدارتر و قویتر خواهد شد.
حال با این اوضاع شعار دولتى کردن صنایع بخش خصوصى، اگر هم به فرض صحیح باشد، چه تحول بزرگى در ساختار زیر بنایى ایران به وجود خواهد آورد؟
ملى کردن زمینهاى کشاورزى اصولا خارج از بحث است. ما کسى را سراغ نداریم که با وضع موجود ساختار مالکیت در روستاها، خواستار ملى کردن زمینهاى کشاورزى باشد.
این ماجرا در مبارزات سیاسى سوسیالیستها نیز تناقض خود را نشان مى دهد. در طول تاریخ مبارزات سوسیالیستها وجه عمده مبارزات بر علیه سرمایه داران و مالکان صنایع و زمینهاى کشاورزى بوده است.
در ایران سرمایه داران فاقد قدرت سیاسى اند. اصولا سرمایه در ایران میل به فرار دارد. به ندرت سرمایه دارى مى توان یافت که انباشت سرمایه اش را در ایران نگه دارد و یا میل بلند پروازانه افزایش تولیداتش را داشته باشد. در اینجا بر خلاف کشور هاى دیگر که قدرت سیاسى از قدرت اقتصادى نشات مى گیرد، قدرت اقتصادى سرمایه داران از قدرت دولت و حکومت نشات مى گیرد. پولدارترین افراد در ایران ،در صورت در گیرى با حکومت یا با بخشى از حکومت ، توان ایستادگى یا دفاع از خود را ندارند. بزرگترین برج سازان تهران با تغییر کوچک سیاسى و کنار رفتن کرباسچى به زندان افتادند. اکثر سرمایه داران ایرانى پاسپورت یک کشور غربى را دارند و یک پایشان خارج است.
حال با این اوصاف مبارزه کلاسیک سوسیالیسم در ایران چه معنى مى دهد؟
حتى سرمایه داران وابسته به حکومت، که به واسطه رانت هاى موجود صاحب کارخانه شده اند، به صرف سرمایه دار بودن قابل تهاجم نیستند بلکه بیشتر فساد و رانت خوارى آنها مورد نفرت و انزجار است.
لابد دوستان مى گویند که ما لیبرال شده ایم و در ابراز عقایدمان رودربایستى داریم!
مسئله اینست که به نظر ما به لحاظ دولتى بودن، اقتصاد ایران همیشه به اندازه کافى دولتى بوده است و دقیقا به همین خاطر تنها یک نظام سوسیالیستى قادر است ایران را با درایت و بدون فساد اداره کند. ادعاى اقتصاددانان یا سیاست مداران لیبرال در ایران ، فاقد هر گونه وجه منطقى است. وضعیت ایران یک وضعیت استثنائى است. شاید سوسیالیسم در ترکیه، فرانسه و شیلى در شرایط فعلى قابل پیاده کردن نباشد. شاید به لحاظ روابط موجود جهانى در اکثر کشور هاى جهان فقط نظامى مبتنى بر کاپیتالیسم قابل اجرا است ولى استثنائا در ایران چنین نیست.
سوالى که از طرفداران سرمایه دارى در ایران مى توان کرد اینست که تکلیف دولت چیست؟ اداره ٨٠% اقتصاد را به چه کسى باید سپرد؟
بنا به دلایلى که ذکر شد دولت در ایران بزرگ است و بنا به مزیت نسبى پروژه هاى بزرگ در ایران ،که سرمایه گذارى هاى عموما” بالاى ١٠٠ میلیون دلار مى طلبند، در آینده دولت بزرگ و بزرگتر خواهد شد.
کدام بخش خصوصى در ایران سراغ داریم که توان مالى اداره چنین بنگاه هایى را داشته باشد؟ یا اینکه تجربه و علم اداره کردن آنها را داشته باشد؟ نمى توان به سرمایه دار ایرانى اعتماد کرد و چنین امکاناتى به او داد. شرایط ایران متا سفانه ترکیبى از جهانى شدن و بحران هاى داخلى است. فرار سرمایه ها نتیجه بلافصل این ترکیب است.
بنابر این جنگ بین لیبرال ها و چپ ها در ایران در این حوزه فاقد معنى و بى مورد است. در چند ده سال آینده به نفع همه است که در ایران، دولت مالک اصلى ابزارتولید باقى بماند و بنا بر این، اقتصاد ایران یک اقتصاد برنامه ریزى شده هست و خواهد بود.
ولى اگر نظر دوستان در مورد برداشت از سوسیالیسم این است که نظام قیمت گذارى بازار اساسا” به هم بخورد و پایهء قیمت گذارى کالاها بر اساس بودجه و برنامه ریزى باشد و نه نظام بازار، آنگاه باید گفت که این کار شدنى نیست چرا که به نظر مى رسد یا ما باید مرزها را ببندیم و کارى به کار دنیا نداشته باشیم، یا اگر بخواهیم با دنیا تعامل کنیم حاکمیت ملى و برنامه ریزى ملى به شکل سابق معنى ندارد. در بخش جهانى شدن به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.
٢- جهانى شدن
بعضى از رفقا با جهانى شدن مشکل دارند و مارکسیسم- لنینیسم را قربانى این فرایند مى بینند.
از دیدگاه مارکسیسم، درجهء رشد ابزار تولید، روابط تولیدى و به تبع آن بخش بزرگى از روابط اجتماعى را تعیین مى کند. در زمان انقلاب صنعتى در انگلستان بخشى از کارگران ماشینهاى بخار و نساجى را مى شکستند به امید آنکه از بیکارى آنها جلوگیرى شود. در حال حاضر هم مقابله با جهانى شدن شبیه به آن است.
با گسترش و سهولت ارتباطات، حمل و نقل و بسیارى عوامل زیربنایى، جهانى شدن که در عرصهء روبنا است مطرح شد.
“جهانى شدن” یعنى اینکه: یک روستایى در لرستان که هزاران سال گوسفند پرورش مى داد و پشمش را مى چید و مى فروخت مواجه مى شود با پشمى که از استرالیا مى آید با کیفیت بهتر و قیمت ارزانتر. با این پدیده مى خواهید چه بکنید؟
١٨٠ کشور، یعنى همه دنیا، عضو و یا در راه عضویت WTO هستند که ما هم به ناچار به این راه خواهیم رفت. تنها راه، رقابت با تولید کنندگان در عرصه دنیا است. براى رقابت، یعنى امکان فروش یک دلار کالا در خارج ازایران، باید مجهز به اطلاعاتى شد که گروه هاى بزرگ جهانى در اختیار دارند، باید استانداردهایى را رعایت کرد که آنان تعیین مى کنند، باید از نام هایى بهره جست و بازاریابى هایى کرد که ما سالهاست نداشته ایم و یاد نگرفته ایم.
اتفاقا” دقیقا” از دیدگاه هگلى- مارکسى ما روح زمانه را نمى شناسیم و بدون کمک خارج که زبان این روح را بلد است شانسى براى ادامه این روند نداریم. همانطور که ابزار پیشرفته در زمان اعتلاى بورژوازى هر جا به نظامى فئودالى رسید آن را خورد کرد، دم و دستگاه ما هم چه بخواهیم و چه نخواهیم خورد خواهد شد.
اما سوال اینست که به فرض قبول این سرنوشت محتوم، چه کسى ما را در روند جهانى شدن با درایت و قدرت پیش خواهد برد؟ باز اینجا اسب لیبرالها لنگ مى زند. بخش خصوصى نه تجربه، نه لیاقت، نه قدرت و نه درایت برنامه ریزى مذاکره و پیشبرد چنین پروژه اى را دارد. تنها یک دولت سوسیالیستى این پروسه را به کمترین هزینه و بیشترین بازدهى مى تواند پیش ببرد. در واقع دولت سوسیالیستى بسیار بهتر از بخش خصوصى مى تواند حتى منافع خود آنها را حفظ کند.
متاسفانه سازمان هاى چپ در این عرصه کم کار و غیر واقع بین هستند. ما بسیار مایلیم نظر حزب کمونیست چین، احزاب کمونیست هند، حزب کارگران برزیل و دیگر احزاب بزرگ چپ را در مورد جهانى شدن بدانیم.
٣- قدرت
از اصول پایه اى احزاب سنتى مارکسیست- لنینیست، دیکتاتورى پرولتاریا است. هر سازمان یا حزب سیاسى چپ باید موضع خود را در این باره روشن کند. اگر به مردم ایران بگوییم ما خواستار انقلاب هستیم و بعد از انقلاب، اصول چند حزبى در سیاست را بر خواهیم انداخت و یک دیکتاتورى که منافع اکثریت مردم ایران را بر آورده خواهد کرد سر کار خواهیم آورد آنها خواهند ترسید.
هر گونه حکومت تک حزبى، خطر جنگ داخلى و عدم ثبات طولانى مدت حکومت مرکزى را به همراه دارد. از جمله اصول کلى که مى توان ادعا کرد اکثریت قاطع مردم ایران خواهان آنند، یک سیستم پارلمانى است.
در سیستم انتخابات و چند حزبى نمى توان به زور متوسل شد و باید با توسل به تمامى امکانات ترویج و تبلیغ، بخشى از آراى مردم را بدست آورد. بنا براین چپها باید اعلام کنند که تمام قدرت را نمى خواهند. در شرایط فعلى، وزنى که چپها در پارلمان و به دنبال یک انتخابات آزاد مى توانند بدست بیاورند فقط امکان تشکیل یک فراکسیون اقلیت را خواهد داد. وظیفه و شانس بزرگ چپها درانتقاد از قدرت، تحت تاثیر قرار دادن گروه هاى دیگر سیاسى، آگاهى دادن و بسیج کارگران و زحمتکشان است.
بنا به شرایط عینى جامعه ایرانى، چه به لحاظ اقتصادى و چه به لحاظ اجتماعى، چپها شانس بالایى دارند تا نظراتشان حتى بدون قبضه قدرت پیش برود.
۴- امپریالیسم
قبل از فروپاشى بلوک سوسیالیسم و اتحاد شوروى، یعنى تا بیست سال پیش، مبارزه ضد امپریالیستى مفهوم نسبتا” ساده اى داشت: کنده شدن از جهان سرمایه دارى و قبول نوعى پیوند با مجموعه کشورهاى سوسیالیستى. نهضت هاى رهایى بخش مى توانستند بى پروا روى بلوک سوسیالیست ها حساب کنند و حتى قطع پیوند با کشورهاى امپریا لیست ترسى به دل آنها راه نمى داد.
ولى در حال حاضر مبارزه ضد امپریالیستى درعین حال متضمن قبول و نیاز به رابطه اقتصادى و سیاسى با کشور هاى سرمایه دارى است. این موضوع مانع از آن مى شود که به فرض بتوان با امپریالیسم به سرکردگى آمریکا وارد جنگ نظامى شد یا روابط اقتصادى، سیاسى ،منطقه اى و غیره را بدون در نظر گرفتن آنها تنظیم نمود.
مبارزه ضد امپریالیستى به سادگى و صراحت سى سال پیش نیست و وجوه پیچیده ترى پیدا کرده است. به جز مبارزات بنیادگرایان اسلامى، هیچ جریان جدى دیگرى اعم از چپ یا ناسیونالیست اعلام جنگ مستقیم به غرب نمى کند.
به نظر ما مبارزه ضد امپریالیستى پیوند تنگاتنگى با روند جهانى شدن دارد. دغدغه فکرى جریان هاى بزرگ چپ در جهان سوم شناخت فرصت هاى پیش آمده در این میان است تا بتوانند سرمایه دارى هار را افسار بزنند و یا بتوانند در عرصه ملى منافع مردم خود را در مقابل تهاجم فرهنگى-هویتى و اقتصادى-سیاسى جهان صنعتى حفظ کنند.
اى بسا شاید بتوان ابزارى بدست آورد که به امپریالیسم تهاجم هم کرد. نهضت القاعده در بستر جهانى شدن امکان وجود پیدا نموده است.
در چند سوال ساده از مردم در ایران مى توان به این امر پى برد که آنها دقیقا” نمى دانند غرب چه مشکلى براى آنها ایجاد مى کند. بخش بزرگى از مردم فکر مى کنند که مشکل غرب با جمهورى اسلامى است نه آنها.
تاکید بر مبارزه ضد امپریالیستى با مضمون سابق و یا ادعاى ایجاد و تعمیق چنین مبارزه اى به شکل ساده و سطحى، مقبولیتى میان مردم ندارد.
۵- فرهنگ
ادعا و خواست بزرگ جمهورى اسلامى، ایجاد معنویت جدید، حفظ شعائر مذهبى و سلامت اخلاقى مردم بوده است. آخوند ها موفقیت خود را نه در پیشرفت اقتصادى ایران و رفاه مردم، بلکه درایجاد اخلاق و کاهش فساد در جامعه مى دانند.
٢۷ سال بعد از انقلاب، نسل هاى جدید که اکثریت مردم را تشکیل مى دهند در زیر آتشبار موعظه و امر به معروف و نهى از منکر پرورش یافته اند. حال مى توان نتایج این جهالت را دید. مقایسهء سن و تعداد معتادان، فاحشه ها و بزه کاران درایران با جوامع غیر مذهبى، نشان از شکست قطعى پروژه اخلاق سازى جمهورى اسلامى دارد.
به نظرما، چپها و از جمله سازمان در افشاء و انتقاد از این اوضاع دست به عصا راه مى روند. در وهله ى اول به نظر مى رسد که انتقاد از این امور، نوعى در گیر شدن با عقاید مذهبى مردم است و با سابقهء تکفیر چپها در طول صد سال گذشته بهانه به دست حکومت براى سرکوب چپها خواهد داد. ولى به نظر ما، مردم پشتیبان چنین عقیده اى نیستند. مردم بخصوص نسل جوان، از این فرهنگ خسته و منزجر شده اند.
عقاید مذهبى ایرانیان بر خلاف تبلیغات کر کنندهء جمهورى اسلامى، نه سیاسى است و نه قوى. شما مقایسه اى بکنید بین تظاهراتى که در کشور هاى اسلامى در اعتراض به کاریکاتورهاى حضرت محمد شد با تظاهراتى که در ایران اتفاق افتاد! در ایران حتى یک نفرهم داوطلبانه به خیابان نیامد.
چه بخواهیم و چه نخواهیم هویت چپ یک هویت مترقى و ضد جهل و خرافات است. هر گروه مترقى اگر در این زمینه با دولت احمدى نژاد در گیر نشود، فرصت بزرگى را از دست داده است.
نکته قابل تامل دیگر، نیاز جوانان به شادى و نشاط است. در بررسى سایت هاى گروه هاى چپ مواجه با این امر مى شویم که در آنها غم و غصه اى عمیق موج مى زند. چپ هاى ایران سى سال سختى را پشت سر گذاشته اند. زندگى مخفى، زندان و تبعید. ولى اگر قرار باشد چپ ها قدرت بزرگى شوند باید مخاطبین خود را جوانان ایران قرار دهند. جنبش چپ ایران باید به فکر همکارى جدى تر با هنرمندان، نویسندگان، فیلم سازان، ورزشکاران و غیره باشد تا یک فرهنگ شاد و ملى را به عنوان آلترناتیو فرهنگ غمبار شیعى مطرح کند.
نکته آخردر این باب این است که به نظر مى رسد نسل چپ زمان انقلاب پا به سن گذاشته و متاسفانه انقطاع دیالوگ بین نسلى پیش آمده است. ما متاسفانه اطلاع دقیقى از طرز تفکر دوستان چپ در خارج نداریم ولى بسیارى از چپ هاى نسل قدیم مقیم ایران در ارتباط با جوانان مشکل دارند و بسیارى از رفتارهاى جوانان را که اقتضاى سنشان است، سطحى وغیرمسئولانه تلقى مى کنند. این دوستان باید تا حدود زیادى خود را با خواست جوانان تطبیق دهند نه اینکه از آنها بخواهند تا الگوى آنان را بپذیرند.
۶- جهالت
بخش بزرگى از بدبختى ما ناشى از جهالت حاکمان است، نه از موقعیت طبقاتى آنها، نه از وابستگى یا مبارزه آنها با امپریالیسم و نه از امور دیگر.
چپ ها و سازمان باید از این جهالت حد اکثراستفاده را ببرند و نظر مردم را به نفع خود جلب کنند. در واقع سازمان طى سالهاى اخیر بسیارى از امور ساده را ندیده است، امورى که این کشور را به مرز نابودى مى برند و جمهورى اسلامى در مواجهه با آنها فقط صورت مسئله را پاک مى کند.
چند مثال مطلب را روشنتر مى کند:
در عرصه اقتصادى:
ما سالیانه یازده هزار میلیارد تومان یا حدود ١٢ میلیارد دلار سوبسید گازوئیل مى دهیم. کل بودجه عمرانى کشور در سال ١٣٨۴ نه هزار میلیارد تومان بوده است. (ایران امروز- شرق ۶/١٢/٨۴ ) در سال ١٣٨۴ بالغ بر ۴.۵ میلیارد دلار بنزین وارد کشور شده و به یک ششم قیمت، فروش رفته است. اگر تولید داخلى بنزین را، که دو برابر این مقدار است، به این ارقام اضافه کنیم بدین نتیجه مى رسیم که معادل نیمى از در آمد حاصل از صادرات نفت را، سوبسید گازوئیل و بنزین مى بلعد و دود هوا مى کند.
در عرصه اجتماعى:
سن ازدواج در شهرها به حدود سى سال مى رسد. قبول شرایط و ضوابط اعلام شده جمهورى اسلامى به این مفهوم است که زنان و مردان ایرانى در اکثر دوره جوانى خود باید شبیه راهبه ها و کشیش هاى کاتولیک زندگى کنند.
یا به طور مثال در عرصه سیاسى:
کدام کشور را در دنیا مى توان پیدا کرد که در آن سفارت آمریکا و روابط دیپلماتیک با آمریکا وجود نداشته باشد؟
مسائلى از این دست بسیار است. عدم توجه سازمان به امورى چنین مهم مثل آن مى ماند که در کشورى وبا آمده است و ۶٠-۷٠% مردم مبتلا به وبا شده اند ولى یک حزب سیاسى با این امور کارى ندارد و در پى تحلیل ساختار قدرت سیاسى است!
منظور ما این است که چپ ها باید مسائل متنوع روز ایران را بشناسند و دنبال کنند و جریانى به روز، زنده و مسئول باشند.
مطالبى که ذکر شد خلاصه و فشرده مباحثى است که ما مایلیم به اطلاع رفقا برسانیم. هر بخش را مى توان مفصل تر و همراه فاکت هاى بیشتر توضیح داد. قاعدتا” با این دیدگاه ها برخورد خواهد شد و آنها را به نقد خواهند کشید. امید و علاقه ما این است که این بحث هاى زنده و مسئولانه کمکى باشد هرچند کوچک به شکوفا شدن ایده چپ در ایران.
با صمیمانه ترین درود ها
حمید برزگر از سوی جمعى از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)