از زمانی که منتظر الزیدی، خبرنگارآزادیخواه عراقی، کفشهای خود را بسوی جرج بوش، یکی از جنایتکارترین رؤسای جمهور آمریکا و خونخوارترین جنایتکار قرن بیست و یکم، در جریان آخرین حضور وی در عراق پرتاب کرد و خطاب به وی گفت: «ای سگ! این هدیه مادران و زنان بیوه عراقی است به تو…»، بازتاب جهانی این اقدام الزیدی و شدت خشونت مأموران امنیتی با وی، کفش پرتاب کردن را به یک شیوه و الگوی اعتراض و مبارزه تبدیل کرد. بطوری که همین چندی پیش، به افتخار وی، مجسمه کفش هایش را در شهر تکریت عراق، نصب کردند.
بگزارش خبرگزاریهای جهان، هفته گذشته، در حین سخنرانی ون جیابائو، نخست وزیر جمهوری خلق چین در دانشگاه کمبریج لندن، که در پایان نشست اقتصادی داووس سویس به بریتانیا سفر کرده بود، یکی از مخالفان وی، از آخرین ردیفهای سالن سخنرانی، کفش خود را به سوی وی پرتاب کرد. کفش پرتاب شده در وسطهای سالن به زمین افتاد.
تصنعی بودن و مسخرگی پرتاب کفش به سوی نخست وزیر چین، از همان موضعی که برای پرتاب انتخاب شده بود و از این که، این بار، کفش بسوی نخست وزیر کشوری پرتاب شد که، در قتل عام و تاراج ثروتهای هیچ ملتی، در بمباران و اشغال هیچ کشوری در هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای خود، در هیچ کودتای ضد دولتی در هیچ کشور دنیا، در زندانی و محاصره کردن هیچ ملتی نه بطور مستقیم و نه به شکل غیر مستقیم، مشارکت نداشته است، روشن و آشکار است. کپیه برداری ناشیانه از عمل شجاعانه منتظر الزیدی، تردیدی باقی نمی گذارد که این اقدام مسخره از پیش طراحی شده، در جهت لوث کردن اقدام اعتراضی منتظر الزیدی، کاستن از تأثیرات و اهمیت آن و شکستن آن الگوئی سمت گرفته بود که، اینک مورد احترام همگانی است.
برخی مثلها، عبارات، طنزها و یا لطیفه هائی هستند که معنی بسیار بزرگ و با اهمیتی را در قالب چند کلمه و یا جمله، چنان واضح و گویا بیان می کنند، که از بمبهای خوشه ای آمریکائی هم مؤثرتر و کشنده ترند و گوینده و یا راوی را از اطاله کلام بی نیاز می سازد. طنز نشترگونه میرزا علی اکبر صابر، معجز شبستری، عزیز نسین و دیگر طنزنویسان و افسانه سرایان، بویژه ضرب المثل های مردمی و لطیفه ها، که حاصل تجربه هزاران سال زندگی بشری هستند، آدم را سرشوق می آورد تا در بیان مسائل از این شیوه بهره برگیرد ولی، کو آن توان و کو آن جسارت؟!
بهر حال، از شنیدن خبر پرتاب کفش از سوی دو شخصیت کاملا متفاوت به سوی دو مقام دولتی کاملا متفاوت با هم، بر آن شدم که مثل مشهور ما ترکان «هر آتاسی نئن گؤزؤنؤ چئخارانا، کور اوغلو دئمزلر» یعنی “نه هر که چشم پدر درآرد، کوراوغلویش نامند” را برای عنوان مطلب حاضر برگزینم. این ضرب المثل، بر اساس افسانه «کور اوغلو»، کسانی را که با ظاهرسازی احمقانه و نمونه برداری کودنانه می خواهند صاحب نام و پرآوازه شوند، به سخره می گیرد.
افسانه حماسی «کور اوغلو» برای بسیاری از خلقهای ایران، ترکیه و قفقاز داستانی آشناست. «روشن»، فرزند علی مهتر(طویله دار)، پس از آن که خان چشم پدرش را بخاطر انتخاب دو کره اسب پیشکشی، کور کرد، به افتخار و احترام پدر، با نام «کور اوغلو» (فرزند مرد کور) به مبارزه با مظالم و بیعدالتی های اربابان برخاست. قیام حماسی، مبارزه و قهرمانیهای کوراوغلو، نام و آوازه او را ورد زبانها ساخت و همین خود، باعث آن شد که بسیار«روشن»های سفسطه باز و شیاد پیدا شدند، که آوازه و نام آوری کوراوغلو را، صرفاً مدیون کور شدن چشمان پدرش انگاشتند. از این رو، به هوای کسب شهرت و نام، چشم پدر خویش، بدست خود در آوردند تا «کور اوغلو» نامیده شوند. ولی، مردم آنها را «روشن، پسری که چشم پدر درآورد»، نامیدند.
نام منتظر الزیدی، که کفشهای خود را از ردیفهای اول سالن به طرف جرج بوش که، کشور عراق را اشغال و ویران ساخت، بخش بزرگی از مردم آن را کشت، مجروح کرد و یا آواره نمود، پرتاب کرد و وی را «سگ» خواند، جهانی شد. ولی نام آن کسی که از ردیفهای آخر سالن کفشهای خود را به سوی ون جیابائو پرتاب کرد و او را «دیکتاتور» نامید، بر کمتر کسی معلوم است. زیرا اولا عملش کاریکاتور کار منتظر الزیدی بود و ثانیا ادعایش مسخره. چرا که خود او در کشوری زندگی می کند که با نظام پادشاهی اداره می شود و نظامهای سلطنتی، خارج از هر تعریف و توضیح فریبنده، با دموکراسی ادعائی خود غربیها، کاملاً مغایر است. این تیپ اروپائی ها و بزرگان آنها، بسیار علاقمند و مشتاق این گونه گزافه گوئیها هستند. آنها می توانند زشت ترین و مخوف ترین پدیده ها را در زرورق کلمات زیبا و دلفریب بپیچانند. می توانند واقعیتها را جعل و حقیقتها را انکار کنند، اما شهامت آن را ندارند پدیده ها را بنام خودشان بنامند. آنها حاضر نیستند بپذیرند، که حکومتهای سلطنتی که هنوز هم در اغلب کشورها، از جمله در بریتانیای به اصطلاح کبیر، حی و حاضر، وجود دارند، از پس مانده های حکومتهای دورانهای برده داری و فئودالی اند و شیوه مدرن دیکتاتوری سرمایه داران. ولی، چین یک جمهوری دموکرتیک خلقی است.