تصمیم گیری درباره فراخوان ۲۵ بهمن امسال یکی از سخت ترین تصمیم هایی بود که جنبش سبز تاکنون به خصوص در یک سال اخیر اتخاذ کرده است. دشواری این تصمیم به واسطه ، موافقان و مخالفان جدی در بین خود فعالان جنبش سبز بود که طبعا با وجود موافقان بیشتر امکان بروز و ظهور یافت. بررسی اجمالی دلایل موافقان و مخالفان و نتایج حاصل از اجرای آنچه نهایتا اتخاذ شد موضوعی است که می تواند در موقعیت های مشابه آینده، چراغ راه باشد. به این منظور این قلم در حد وسع خود و به اجمال به این موضوع می پردازد.
گروه اول، مخالفان:
مخالفان حرکت خیابانی در بین سبزها دو دسته کلی بودند. دسته اول کسانی هستند که اساسا با حرکت خیابانی مخالف بوده اند و یا بعدا به دلیل محقق نشدن انتظاراتشان از تجمع های قبلی با آن مخالف شده اند. این افراد مسایلی چون استعداد بالای حکومت در خشونت، احتمال به خشونت کشیده شدن متقابل فعالان جنبش، هزینه متقابل فعالان جنبش، هزینه بالای حرکت خیابانی و نداشتن برنامه مشخص برای زمان پس از تجمع را عموما مطرح می کنند. دسته دوم که به صورت مطلق با حرکت خیابانی مخالف نیستند، دلایل دیگری را بیان می کردند از جمله اینکه فضای اجتماعی امروز ایران آماده حرکت بزرگ خیابانی نیست، در آستانه انتخابات هر نوع کنش جنبش سبز به سود پر کردن شکاف های جناح حاکم در آستانه انتخابات تمام می شود، زمان آن بهتر است به روزهای دیگری همچون ۱۲ اسفند منتقل شود که حکومت به دلیل نمایش انتخابات امکان برخورد تند ندارد، این حرکت هدر دادن پتانسیل حرکت بعدی است که شرایط خودبخودی ناشی از ناکارآمدی حکومت در حوزه های سیاست خارجی و اقتصادی بزودی می تواند ایجاد کند، و نکته آخر اینکه برنامه مشخصی برای پس از تجمع نداریم. هر دو دسته مخالفان مذکور چه در شبکه های اجتماعی و چه در گفتگوها در مدت زمان مناسبی که بین طرح بحث ۲۵ بهمن تا زمان اعلام آن از سوی شورای هماهنگی راه سبز امید وجود داشت دلایل خود را مطرح کردند و این گفتگوها به چکش خوردن هرچه بیشتر این طرح کمک بسیاری کرد.
گروه دوم، موافقان:
اما گروه دوم که موافقان این حرکت بودند ضمن درک دلایل گروه اول، ابعاد دیگری را در ضرورت اعلام فراخوان مطرح کردند. اهمیت موضوع سالگرد حصر رهبران جنبش و سالگرد حرکت باشکوه ۲۵ بهمن سال ۸۹، ناگزیر بودن بخشی از گذار ما به دموکراسی از مسیر خیابان، ضرورت فعال نگه داشتن این عرصه و به هم ریختن سلسله اعصاب اقتدارگرایان از جمله این دلایل بود. در پاسخ به برخی نقدهای دسته ی دوم گروه بالا درباره پر کردن شکاف های جناح اقتدارگرا گفته می شد که اولا فاصله کم بین ۲۵ بهمن و ۱۲ اسفند به گونه ای است که پیش از ۲۵ بهمن شکاف های جناح اقتدارگرا عملا شکل گرفته و ثانیا عمق شکاف باندهای قدرت بیش از آن است که با یک حرکت خیابانی سبزها پر شود و ثالثا از میان شکاف آنها قرار نیست که آبی برای سبزها گرم شود و دل خوش کردن به آن اختلافات سراب است. در پاسخ به ملاحظه هدر دادن پتانسیل حرکت های بعدی نیز گفته شد که اولا اصل حرکت خود به خود بعدی مبتنی بر حدس و گمان است که معلوم نیست چه زمانی محقق شود و هیچ بعید نیست که از قضا این حرکت نیروی فزاینده ای بای آن حرکت محتمل بعدی باشد.
دو نکته مهم دیگر باید به دلایل گروه موافقان افزود. اگر در دوران اصلاحات پارلمانتاریستی به قول سعید حجاریان، انتخابات بره کشان سیاست و گروه ها و احزاب بود، از ۲۲ خرداد ۸۸ به این سو، حرکت خیابانی بره کشان جنبش سبز بوده است. البته می توان نقدهای زیادی به حرکت های خیابانی جنبش سبز در حوزه راهبری و هدف گذاری و هماهنگی آن مطرح کرد اما اصل این مدعا که محوری ترین حرکت جنبش در خیابان ها رقم خورده است و در این فضا بوده که جنبش، عموما روحیه گرفته و جذب نیرو کرده و توانسته خود را به بحث محافل مختلف خانوادگی و عمومی تبدیل کند، تردیدی نیست. علاوه بر اینها نکته تحلیلی مهم دیگری هم هست. اگر نیروهای جنبش سبز را به سه دسته ۱- رهبران و سخنگویان، ۲- فعالان میانی ۳- توده های هوادار تقسیم کنیم، اگرچه ممکن است دسته اول خودبخود در عرصه باقی بمانند و دسته سوم نیز انتظار بالایی برای عملگرایی نداشته باشند، اما دسته دوم که در پیشبرد جنبش بسیار با اهمیت هستند، هر ازچندی، به خصوص در مناسبت های مهم تقویم جنبش مثل ۲۵ بهمن انتظار اعلام حرکتی را دارند که مناسبات و توانایی آنها را به تعبیر ساده، هر از چندی روغن کاری کند. بی عملی طولانی ممکن است سرخوردگی و فرسودگی دسته میانی را موجب شود که تاثیر آن بر هر دو دسته رهبران و توده های هوادار، کاری خواهد بود. نکته تحلیلی بعدی ناظر به برخی تلاش های پیدا و پنهان برخی دولت هایی است که هر ازچندی هوای تقویت اپوزیسیون وابسته و آلترناتیوسازی از بین آنها را دارد. فعال ماندن جنبش سبز در عرصه عمومی و مقابل انظار جهانیان مانع از جعل دیدگاه غالب تحول گرایان دموکراسی خواه در داخل می شود که خود را در غالب جنبش سبز تعریف می کرده اند. به نظر می رسد که اگرچه دلایل گروه اول غیرقابل نادیده گرفتن هستند، اما در میان بحث های در گرفته بین دلسوزان و فعالان جنبش، دلایل گروه دوم چربش بیشتری داشت. نهایتا اعمال این تصمیم سخت از سوی شورای هماهنگی راه سبز امید و تحقق نسبتا خوب اهداف فراخوان و لبیک قابل قبول همراهان جنبش سبز به خصوص در تهران، هم دستاوردهایی کم هزینه را در چارچوب انتظارات گروه دوم فراهم ساخت و هم جنبش را جانی دوباره بخشید. به نتایج خوب این حرکت می توان این را هم افزود که شورای هماهنگی حالا با اعتماد به نفس بیشتری از گذشته می تواند محور گفتگوبین افراد و گروه های فعال در جنبش سبز باشد. فراموش نکنیم که در جوامعی که جامعه مدنی در آنها تحقق نیافته برای گذار به دموکراسی، صرفا جنبش های اجتماعی کفایت نمی کند و سازمان سیاسی برای تحقق تغیییر یک ضرورت است. در ایران امروز محور این سازمان، شورای هماهنگی راه سبز امید است که امید می رود با رفع کاستی های خود و با روحیه گرفتن از ریسک تصمیمی که برای ۲۵ بهمن امسال اتخاذ کرد و جواب خوبی هم گرفت، نقش مهم خود را در آینده بهتر از گذشته ایفا کند.