بە احتمال قوی دو حزب دمکرات کردستان ایران و حزب دمکرات کردستان در روزهای آتی بعد از مدتها جلسات بحث و گفتگو دوبارە متحد خواهندشد، و در قالب یک حزب واحد بە فعالیت خود ادامە می دهند. امری بخودی خود مثبت کە در صحنە اپوزیسیون کردی می تواند بنوبە خود بە تکثر بدون معنی تشکلهای سیاسی همسو و مشابە پایان دهد.
البتە در صحنە سیاسی هستند نیروهائی کە زیاد بە این مسئلە خوش بین نیستند، زیرا معتقدند کە علت یا علل انشقاقها هنوز باقی اند و در مورد رفع آنها تصامیم جدی گرفتەنشدەاند. بویژە اینکە امر رقابت قدرت درون حزبی با توجە با ماندگاری همان رهبران همیشە رهبر، در همان شکل و سیاق قدیم بە احتمال زیاد بە زندگی خود ادامە خواهدداد و از این لحاظ باز حزب را در معرض انشقاقهای دیگری قرار خواهدداد. در واقع اتحاد دوبارە، بدون دست بردن در ساختارهای سیاسی ـ تشکیلاتی و عدم برخورد جدی با گذشتە می تواند باز بە بحرانهای جدیدی رهنمون شود.
اما فراتر از مسائل ساختارها، تشکیلات و تاریخ، آنچە کە در مرحلە کنونی از هر عنصر دیگر مهم تر است، همانا ایجاد یک بنیان نوین نگرشی بە امر مسئلە ملی در درون حزب دمکرات است کە می تواند در صورت تحقق خود بر مسائل دیگر فائق آمدە و نسبت بە عوامل دیگر، انسجام درونی نیروهای این حزب را بیشتر تضمین کند.
همە می دانیم کە بعد از ترک کوههای قندیل، و مستقرشدن نیروهای این حزب در اطراف کویسنجق و باقی شهرهای اقلیم کردستان، حزب دمکرات توان تحرک نظامی پیشین خود را کم کم از دست داد و فراتر از آن با طولانی شدن امر مهاجرت و تاثیرپذیری از شرایط کردستان عراق بیش از پیش زیر نفوذ امر سیاست در آنجا قرار گرفت. تصویب فدرالیسم در برنامە این حزب، درست بر مبنای تجربە حزب دمکرات کردستان عراق و اتحادیە میهنی، نشان داد کە حزب دمکرات بیش از پیش بە یک درک ملی ـ جغرافیائی از حل مسئلە کرد نزدیک می شود و استقلال نظری خود را کە در زمان قاسملو داشت و حتی بنوعی از طریق او بر احزاب دیگر هم تاثیر می گذاشت، از دست داد.
البتە این تاثیرپذیری بخودی خود پدیدەای منفی نیست، اما آنجا کە بعد از گذشت سالها و شکست حکومت اقلیم کردستان در ایجاد یک دولت ملی اقلیمی و دنبالەروی این حزب از شعارها و اقدامات بدون تمهیدات لازم از جملە در زمینە رفراندوم، حزب دمکرات نتوانست صدا و خوانش مستقلی از اوضاع ارائە کند و کماکان در مورد تحولات اقلیم کردستان در سایە ماند. حزب از صدای رسا و قوی ای در مورد مهمترین و مدرنترین تجربە کردها بهرەمند نبود، و با اتخاذ یک بینش عملگرایانە بیشتر بە زندگی خود در آنجا ادامە داد. حزب نشان داد کە متاسفانە بیش از پیش آنی می شود کە کردستان عراق طلب می کرد، و نە آنی کە شرایط در داخل ایران.
فراتر از این مورد، حزب دمکرات نتوانست شکست اقلیم کردستان در پیشبرد برنامە خود در مورد مسئلە ملی را بە اساسی برای تغییر در نگرشهای حزب خود منتقل کند، و کماکان بر اساس همان مدل فدرالیسم ملی ـ جغرافیائی پای فشرد. در واقع حزب هیچگاە از خود این پرسش را بطور جدی مطرح نکرد کە علت شکست فدرالیسم در اقلیم کردستان و نیز شکست دو حزب عمدە کردستان عراق در ایجاد دولت ملی ـ اقلیمی چە بودەاست! البتە اگر انتقاداتی هم داشتەاند کماکان در چارچوب همان تفاسیر کلاسیکی بودە کە فرض را بر توطئەهای دشمنان، عدم میهن پرستی لازم و یا اشتباهات سیاسی دو حزب عمدە کردستان عراق گذاشتەاند، فروضی کە اگرچە در نوع خود درست اند ما نمی توانند جوابی ریشەای بە ما بدهند. در واقع سئوال این است کە چگونە است دو حزب عمدە وارث ناسیونالیسم در کردستان عراق این چنین بە مبادی خود خیانت کردند و نتوانستند دولتی را کە خواب آن را می دیدند، علیرغم وجود بهترین فرصت تاریخی، ایجاد کنند؟ حال دولت مستقل کردی بە جای خود، در واقع سئوال اساسی این است کە چرا آنها از ایجاد یک حکومت محلی منسجم هم بازماندند و نتوانستند آرزوهای حداقلی مردمان خود را برآوردە سازند؟
نکتە اصلی در بازنگری تجربە کردهای اقلیم کردستان این است کە تجربە اقلیم شکست خورد، چونکە مبانی سیاسی و نظری آنها و نیز مبارزە مسلحانەای کە در قدیم پیروی می کردند در حرکت بەسوی ایجاد دولت کردی اشکال جدی داشتند. در اینجا بە طور مختصر این موارد را متذکر می شود:
ـ حل مسئلە کرد بر اساس مدل ملی ـ جغرافیائی تقریبا غیر ممکن است، زیرا اساسا مرزی مابین مردمان این منطقە وجودندارد. تجربە اقلیم کردستان نشان می دهد کە چگونە مناطق از لحاظ ملیتی متنوع، بە گاە کشیدن مرز بشدت متشنج می شوند و علاوە بر مردمان متنوع همان مناطق، کشورهای دیگر هم بشدت در آن مداخلە می کنند،
ـ مدل ملی ـ جغرافیائی در سراسر کشور منجر بە تحریک ناسیونالیسم ملیتهای دیگر (حتی ملیتهای تحت ستم) می شود، و از این منظر کرد را در مقابل ملیتهای دیگر قرار می دهد،
ـ مبارزە مسلحانە در درازمدت منجر بە ایجاد احزابی می شود با ماهیت انحصارگرایانە کە گاها نمود مافیائی هم پیدا می کنند. این احزاب بشدت از مردم فاصلە می گیرند، و از طریق سلاح براحتی می توانند ارادە خود را بە آنها تحمیل کنند،… سلاحی کە سالها در اختیار آنها بودە و آنها بخوبی استفادە از آن را یاد گرفتەاند،
ـ بنیان تودەای این احزاب کە از جملە در هنگام مبارزە مسلحانە شکل می گیرد، بعد از تثبیت قدرت این احزاب (کە توسط همین مردم هم بە آنها رای دادەشدە)، بعدها بە هیچ انگاشتە می شود و مردم عملا نقشی در حاکمیت ایفاء نمی کنند. در واقع قدرت در انحصار همین احزاب قرار می گیرد و از طریق سلاح و پول و ثروت راە مردم سد می شود،
ـ احزاب مسلح از طریق سلاح و زور بر مملکت چنگ می اندازند، و همە چیز را در اختیار خود می گیرند. بە این ترتیب ابزار دیگری بر دیگر ابزارهای آنان برای کنترل اوضاع اضافە می شود،
ـ تجربە نشان دادە است کە احزاب مسلح بعلت پیوندهائی کە با کشور یا کشورهای پشت جبهە خود در طول مبارزە مسلحانە داشتەاند، بتدریج آلودە می شوند و بنابراین استقلال خود را تا حدود زیادی از دست می دهند. نفوذ این کشورها در آنها، این احزاب را بنوعی بە وابستگان منطقەای آنها تبدیل می کند.
اینها آن تحولاتی بودەاند کە در تجربە اقلیم کردستان شاهد آن بودەایم، و بە همین خاطر قضیە کردها علیرغم حقانیت تاریخی خود، بشدت دچار بحران شدەاست. احزاب مسلح و سنتی نە تنها جوابگوی آن نبودەاند، بلکە خود بە یکی از عوامل اصلی ایجاد چنین بحرانی فراروئیدەاند.
بنابراین حزب دمکرات کردستان برای اینکە بتواند بەروز شود باید از تجربە اقلیم کردستان آموختە و با طرح ایدەها و ساختارهای جدید، بە شیوە دیگری در عرصە مبارزە بە حضور خود ادامەدهد. تکرار گذشتە، بدون آموختن از آن، و یا تکرار تجربە کردهای عراق، حتی اگر همە احزاب اپوزیسیون کرد ایرانی مستقر در اقلیم کردستان هم با هم متحد شوند، راە بە جائی نخواهدبرد.
تجمع فیزیکی نیروها باید موخر بر بینش نوین باشد، واللا دردی را درمان نخواهدکرد.