چشم انداز پیشرفت کارهای ارگان های دست اندرکار پروژه وحدت چپ نشانگر آن است که این پروژه قادر خواهد شد تا در ماههای آینده اسناد اساسی و اولیه پایه ای خویش را در کنگره اول خود به تصویب برساند. با تصویب چنین اسنادی، عملا حزب جبهه کار ایران آغاز به شکل گیری خواهد کرد. نیروهای مدافع برنامه، منشور و اساسنامه این حزب داوطلبانه به آن پیوسته و حزب خاص خویش را تشکیل خواهند داد. احزاب و سازمان های فدائیان خلق ایران اکثریت، اتحاد فدائی و سوسیالیستهای چپ از اعضای خویش خواهند خواست که همگام با چالشگران منفرد به این حزب بپیوندند. آیا حزب جدید از فردای تشکیل خویش خواهد توانست نیروهای جبهه عدالت اجتماعی را پشت سرخویش بسیج کرده و نمایندگی نماید؟ آیا به دنبال تشکیل این حزب، دیگر سازمان های فدائیان خلق ایران اکثریت، اتحاد فدائیان خلق ایران و سازمان سوسیالیستهای چپ ایران در یک پروسه کوتاه مدتی خود را منحل اعلام کرده و منحل در این ساختار نوین حل و ادغام خواهند شد؟ آیا بیماری هایی که در همان مرحله های اول انشعابات این سازمان ها در میان بخش بندی های درونی آنها عمل کرده بود، دوباره به نحو دیگری خود را بروز و نشان نخواهند داد؟
به استنباط منطقی، روند عمومی شکل گیری و انسجام ساختاری فراگیر حزب نوین جبهه کار باید در یک دوره گذر زمانی چندین ماهه و شاید یکی دو ساله ای منجر به ادغام کامل این سازمان ها در حزب نوین گردد که طی این مدت گذر نه تنها هر کدام از سازمان های مختلف تشکیل دهنده آن مستقلا و به موازات آن و بطور همگام در درون حزب نوین جبهه کار، تمامی کارکردهای روزمره خویش را طبق روال عمومی و بدون هیچ کم و کاستی انجام دهند، تا اینکه حزب نوین جایگاه اجتماعی ساختاری خویش را یافته و روند بلوغ سیاسی ساختاری لازم را تکمیل کرده و بتواند نقش سیاسی خویش را در جامعه آنطور که شایسته است ایفا بکند.
سابقه متنوع سازمان های تشکیل دهنده حزب نوین جبهه کار، تنوع ساختاری کارکردی از یک طرف و تنوع بافت های اندیشه ای در این نیروها از طرف دیگر زمینه را برای شکل گیری بلوک هایی فراکسیون گونه از نیروهای این احزاب سه گانه و بلوک های نظری نوین دیگر از طرف دیگر باز خواهد کرد. این مساله میتواند تا مرحله شکل گیری دو سه فراکسیون درون حزبی پیش رفته باشد. اینکه اساسنامه حزب نوین تا چه اندازه خواهد توانست به بلوک های ساختاری بصورت سایه هایی از احزاب تشکیل دهنده اولیه آن و یا بلوک های نظری نوین تازه شکل یافته پرداخته و همزیستی آنها را در درون خویش بپروراند، مساله ای می باشد که ظرافت نظری و سازمانی خاص خویش را طلب خواهد کرد.
از عوامل اساسی استحکام و پایداری سازمان های چپ میتوان به چندین عامل اساسی اشاره کرد. از آن جمله سابقه تاریخی مبارزاتی و فداکارانه نسل فدئیان خلق، آرمان های والای انسانی این سازمان ها که نه فقط در نوشتارهای جنبش جهانی نیروهای جبهه کار بلکه در اسناد این سازمان ها نیز مستتر می باشد. عامل سوم را شاید بشود به اخلاقیات والای انسانی، اجتماعی، سیاسی و آرمانی این نیروها و احزاب اشاره کرد. بالاخره شاید عامل چهارم را میشود در فرهنگ عمومی حاکم بر مناسبات میان اعضای این فعالین بصورت درونی و همچنین حزب با جامعه بصورت عموم مطرح کرد. شاید قبل از اینکه به بررسی کوتاه این چهار عامل اساسی روانکاوی عمومی فرهنگی حزب نوین بپردازم، لازم باشد تا به عامل انشعابات گذشته و شاخصه بیماری های فرهنگی منجر به این انشعابات اشاره کوتاهی شده باشد.
درست است که یکی از دلایل عمده انشعابات تاریخی میان فدائیان خلق، اختلافات نظری بنیادین بر سر چگونگی برخورد با حکومت سیاسی روز بود. درست است که این اختلاف سیاسی به حدی عمق پیدا میکرد که خیلی موارد امکان این را که فراکسیونها بتوانند زیر پرجم یک سازمان سیاسی با همدیگر کار بکنند را غیرممکن میکرد. درست است که جامعه در جوش و خروش تحولات تند و خشن روزمره ای بود که بازتابهای خویش را به درون این سازمان ها منتقل میکرد، ولی در کنار آن عوامل دیگری هم عمل میکردند که میشود گفت به نوعی یک نوع از بیماری های روانی فرهنگی عمل میکرد که شاید به آن توجه کمی صورت گرفته است. از این عوامل متاثر در انشعابات میشود به فاکتورهای زیرین اشاره کرد.
یک- نقش موضع گیری های متفاوت نسبت به حاکمیت سیاسی. همکاری با نظام، یا چالش برای تعویض نظام.
دو- نقش شکل گیری بلوک بندی های مختلف بر محور مواضع متفاوت سیاسی در انشعاب ها.
سه – نقش کیش شخصیت در نفی اراده جمعی به قیمت تامین اراده ها و خواسته های فردی.
چهار – نقش سوء تفاهمات، اطلاعات غلط، تبلیغات سوء حکومتیان و بعضی از سازمان های چپ و غیر چپ افراطی در مغشوش کردن اذعان. استمرار و ریشه دار شدن انشعابات بخاطر تبدیل به خصومت شدن بخشی از این سوء ذهنیت ها.
پنج – نقش و تاثیرات جبهه های سیاسی متفاوت حاضر در جامعه در این انشعابات از قبیل حکومت جمهوری اسلامی ایران، نقش اتحاد شوروی سابق و بلوک غرب در آن چه میتوانست باشد. آیا نقش حزب توده ایران را میشود در این مورد با توجه به تاثیرات آن در انشعابات حزب دموکرات کردستان ایران و جنبش فدائیان برجسته کرد؟
شاید بشود چندین عامل دیگر را هم به همین صورت در مورد علتهای بیمارگونه صورت گرفتن انشعابات در مرحله اول نام برد. در مورد تمامی این عوامل به اندازه های کافی بحث ها شده، نوشتارها نوشته شده است و درس آموزی های فروانی صورت گرفته است که در این مختصر جای آن نیست که به آنها پرداخته شود. امروز نه تنها ما در یک محیط اجتماعی سیاسی کاملا متفاوتی زندگی میکنیم، بلکه نسل های نوین با نگرش به پی ریزی پایه های نوین برای آینده به این کاروان خواهند پیوست. لذا جا دارد تا اندکی هم به نقش فاکتورهای محوری درس آموزانه آینده نگرانه اخلاقی فرهنگی در این زمینه ها پرداخته شود.
یک – گفتار و کردار باز درون ساختاری “ترنسپرنسی”.
هر اندازه امکان بحث و گفتگوهای درون سازمانی برای اعضا علنی تر باشد، هر اندازه امکان مشاوره گسترده همگانی بیشتر فراهم باشد، هر اندازه از طریق گسترش این بحث ها نظرات با همیگر سیقل خورده و به همدیگر نزدیکتر شده باشند، هر اندازه سیاست ها و برنامه ها شفاف تر باشد، به همان اندازه اعتماد به کلیت سازمان سیاسی اجتماعی بیشتر و قویتر می شود.
دو – سیستم ویژه گزارش دهی و نظارت و بازرسی “اکاونتبیلیتی”.
تمام تصمیمات سازمانی چه آنهایی که در اساسنامه آن حزب متبلور شده باشند، چه در برنامه آنها؛ چه در منشور آن منعکس شده باشند و چه در تصمصمات روزمره اعضا و مسئولان، در نهایت اجرای این تصمیمات باید از فیلتر سیستم های نظارتی گذر کرده و سپس گزارش های ویژه ای تهیه و در اختیار اعضا گذاشته می شود که نشانگر آن است که هر کس و هر نهادی تا چه اندازه به وظایف محوله خویش عمل کرده است، تا چه اندازه این نقصان های اجرائی ناشی از ایرادهای آن اشخاص و نهادها می باشد و تا چه اندازه ناشی از برنامه ریزی و حسابگری های نادرست. این سیستم های نظارتی از طرف دیگر موارد اختلاس، سوء استفاده و غیره را شناسائی کرده و جلو آنها را از طریق سیستم های تصمیم گیری داخلی میگیرد. معمولا ساختارهای سازمانی چنان سازماندهی میگردند که یک سیستم اتوماتیک کنترل داخلی بر همدیگر نظارت میکنند.
سه – پرینسیپهای اولیه اخلاقی “اتیکس”
پس از آنکه “رنه دکارت” جمله مشهور خویش “من فکر میکنم، پس من هستم” را مطرح کرد، بشریت از این فلسفه اخلاقی که همه خوبیها را بخاطر رضایت خدا انجام می دهیم فاصله گرفته و به تعریف زمینی “خوبی” و “بدی” می پردازد. در این زمینه بصورت انتخابی و خیلی کوتاه به نظرات سه تن از بزرگترین متفکران اصول اخلاقی بشریت بعد از رنسانس می پردازیم. “امانئول کانت”، محورهای بنیادین شاخصه های اخلاقی عملکردهای انسانی را بصورت های زیر فورمولبندی میکند که؛ هر کس باید به نحوی عمل کند که فرض کند این عملکرد باید جهانی باشد و همگان به این صورت عمل بکنند. شاخصه دیگر اخلاقی وی این می باشد که هر کس خودش را سمبل و نماینده عملکردی نمونه بشناسد و به این نحو عمل بکند. سوم اینکه همه این تئوری های و عملکردها در خدمت بشریت و انسان باید باشد، نه برعکس. هنوز این سه پرینسیپ اخلاقی کانت، بقوت خیلی زیادی کلاس های اخلاقی جوامع علمی اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد.
جرمی بنتم و دیگر “یوتیلیترین”ها ، پاسخ اخلاقی عملکردهای خویش را بر اساس این شاخصه ارزیابی می کنند که، هر عملکردی آن موقع درست است که بیشترین رضایت و خوشحالی را برای بیشترین تعداد انسانها برساند. این شیوه نگرش مثل کانت و اندیشه هایش دنبال اصول و قوانین جهانشمول مورد قبول اکثریت انسان ها نبوده و دنبال فورمولبندی های عمومی جهانشمول نمیگردد. این نگرش به قیمت قربانی کردن اقلیت، رفاه و سعادت اکثریت دیگری را مد نظر دارد. این نگرش جهت تامین رضایت اکثریت، حاضر است تا خواسته های اقلیت هایی را زیر پا بگذارد.
این در شرایطی می باشد که فیلسوف معاصر “میشل فوکو” جایگاه ویژه ای برای اخلاقیات نمیشناسد و معتقد می باشد که دنیا بر اساس چالش های مراکز قدرت ها میچرخد. متاثر از اگزیستانسیالیستها، میشل فوکو نیز بر مبارزه انسان های آزاده بصورت خیزش منفردانه برای رهایی از قید و بندهای اخلاقی و فلسفی می باشد. در عین حال این رهائی از طریق زیر سوال بردن تمامی ارزش ها و قانون های اجتماعی که بر اساس حفظ نظام اجتماعی ظالمانه تنظیم گردیده اند، مقابله با مراکز قدرت اعمال می شود.
چهار – افزایش نقش افراد آزاد در درون ساختار سازمان سیاسی جبهه کار به جای قدرت دادن به نقش فراکسیونها و بلوک های اتحادیه های کارگری.
نه تنها امکان کنترل دیسیپلین داخلی یک حزب سیاسی زمانی که آن حزب از بلوک های مختلف تشکیل شده باشد و یا توسط بازوهای مختلف اتحادیه های متفاوت کارگری تقریبا غیرممکن است، بلکه چنین حزبی می تواند آلت دست مراکر قدرت متفاوت گشته و زمینه را برای سوء استفاده های بلوک های قدرت تبدیل گردد. نگرش درست مساله زمینه را برای پایه قرار دادن نقش “فرد” بعنوان عنصر تشکیل دهنده سازمان سیاسی فراهم می آورد.
پنج – هنرها، سنتها، آرم ها، تشریفات، سمبل ها و نشانه ها
شعرها، سرودها، فیلم ها، تئاترها، تابلوهای نقاشی و دیگر آثار هنری بخش قابل توجهی از ارزشهای فرهنگی یک سازمان سیاسی را تشکیل می دهند. سنتهای یک سازمان سیاسی که در یک پروسه تاریخی جا افتاده اند، بعنوان وسیله ای جهت استحکام مناسبات درون حزبی، یکی از بخشبندیهای ارزشهای فرهنگی سازمان سیاسی را تشکیل می دهد. در بعضی جاهای دنیا مثل اسکاتلند، کاتالونیا تشریفات از قبیل نوع لباس پوشیدن و رژه و راهپیمائی در مناسبت های مختلف بخش قابل توجهی از فرهنگ سیاسی آنها را تشکیل میدهد. آرم ها، مدال ها، نشانه ها و غیره نیز که بخشی از سمبل های تشریفاتی آنها را تشکیل می دهند، بعنوان بخشی از فرهنگ سیاسی تاریخی آن سازمان سیاسی شناخته می شود.
شش – دیسیپلین و نظم انجام وظایف فردی درون ساختاری بر تصمیمات جمعی
گرچه بخش بندی های مختلف شاخصه های فرهنگی هر سازمان سیاسی نقش قابل توجهی در استحکام ساختاری آن ایفا کرده و بصورت متداومی این استحکام را برای آیندگان حفظ می کنند، ولی جوهره اصلی کارکرد هر سازمان سیاسی بر محور چگونگی اجرا و پیاده کردن اهداف برنامه خویش متکی خواهد بود. برای موفقیت قابل توجه در این راه، حفظ دیسیپلین سازمانی ساختاری اجرائی سازمانی نقش کلیدی ایفا می کند. محور چنین استحکامی نه فقط متکی بر اجرای اصول اساسنامه ای می باشد، ولی چنین استحکامی بر محور تصمیم گیری بر پایه های مشاوره جمعی و سپس اجرای مسئولیت فردی استوار می باشد. اجرای مداوم چنین سیستم کاری به مرور زمان بصورت عادت رفتای تبدیل می گردد که خود به یک نوع فرهنگی رفتاری اجرائی تبدیل می گردد. دیسیپلین رفتاری احترام به عملکرد عمومی و تیمی اساسنامه ای بصورت بخش جدائی ناپذیر فرهنگ رفتاری آن سازمان سیاسی تبدیل می گردد.
هفت – فرهنگ سازی بر پایه های گسترش مناسبات انسانی.
دیسیپلین خشک اجرائی وظایف سازمانی بر پایه های اهداف منشوری برنامه ای به خودی خود انگیزه کافی برای بر قراری مناسبات تیمی و انجام وظایف اجرائی نمی باشد. اکثر موارد اجرای چنین وظایفی لازمه اولیه ای از کارکرد تیمی در طول زمان های طویلی را شامل میگردد. شاید به راحتی بشود گفت که اکثر فعالین سیاسی وقتی به یک جریانی سیاسی می پیوندند، اکثریت مدت بلوغ زندگی خویش را با اعضای دیگر همان ساختار در ارتباط خواهند بود. وجود چنین روابط کاری بلند مدت از طرف دیگر طلب می کند تا این مناسبات از سطح مناسبات ساختاری و دیسیپلین اساسنامه ای، به عرصه های بسیط تری فرا روید تا پیوندهای سازمانی به سطح انسانی تری فرا روید.
راه انداختن تیم های ورزشی، مهمانی ها و جشن های ویژه به خاطر مناسبت های مختلف، میتوانند خستگی کار را تا حدی از دوش ها برداشته و به مناسبات میان اعضا حالت صمیمی تر بدهد. استفاده از چنین روش هایی میتواند زوایای دیگری از کاراکتر انسانی تک تک افراد را روشن نماید. این امر دیگر اعضا را بر آن می دارد تا با در نظر گرفتن مسائل کاری، خانوادگی، روحیه های شخصی افراد، در اجرای وظایف برنامه ای، ابعاد دیگر مشکلات و مسائل شخصیتی فعالین را هم در نظر داشته و در صورت نیاز به کمک آنها بشتابند. چنین مناسباتی در موارد زیادی هم میتواند نه تنها به مناسبات رفت و آمدهای خانوادگی فرا روید، بلکه به گسترش مناسبات خانوادگی به نسل های جوانتر نیز بیانجامد.
سخن آخر؛ اینکه حفظ استحکام مناسبات ساختاری سازمانی فقط از طریق رسیدن به منشور، برنامه و اساسنامه ای که همگی بعنوان معدل مشترک اتفاق نظر داریم تحقق نخواهد یافت. برای حفظ، تقویت، بسط و گسترش مناسبات ساختاری احتیاج به کارکرد مداوم فرهنگی خواهد بود که مناسبات ساختاری سیاسی را به سطح مناسبات انسانی، عاطفی، روانی، هنری و فرهنگی تری فرا رویاند. بعد دیگر این برنامه گستره فرهنگی به دامنه های اجتماعی آن مربوط می گردد. اکنون ابعاد فرهنگی نظام شریعتی از بدو تولد یک کودک، تا نام گذاری فرزند، مراسم و تشریفات و چگونگی ثبت ازدواج و طلاق و توزیع دارائی بعد از طلاق، چگونگی برگذاری تشریفات مربوط به مرگ یک نفر و بالاخره چگونگی توزیع و تقسیم ارثیه های مردگان میان بازماندگان را ترسیم کرده و از بابت اجرائی بصورت سنت های دینی جا انداخته است. کاروان حرکت روانپروری مدرن و سکولار دموکراتیک احتیاج دارد نه فقط آلترناتیو پویا و مدرن خویش را برای مراحل اجتماعی مشابه ترسیم کرده و جا بیاندازد، بلکه باید با اتکا بر ارزش ها و دستاوردهای علمی، هنری و ادبی وغیره دامنه های آنها را به عرصه های نوینی گسترش و بسط داده و ارتقاع دهد.
دنیز ایشچی ۲۷-۰۲-۲۰۱۵