سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران در تدارک برگزارى کنگره هفتم خود است. از مسائلى که در دستور کار این کنگره قرار دارند، غلبه بر پراکندگى صفوف نیروهاى چپ ایران است. بدون اینکه نگارنده قصد مداخله در امور درونى سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران داشته باشد، نیازى به گفتن نیست که من نیز مانند همه کسانى که آرزویشان شکلگیرى یک چپ دمکرات، مدرن، نیرومند و متحد در ایران است، مباحث اتحاد را در سازمانهاى چپ و به ویژه آن دسته از سازمانهاى چپ که در سالهاى اخیر به لحاظ نظرى گامهاى بلندى در تدارک چنین تحولى برداشتهاند، دنبال میکنم. به نظر من، ایران به شدت نیازمند حضور نیرومند چپ دمکرات در صحنه سیاسى کشور ماست. شاید در کمتر کشورى آرمانهاى آزادیخواهانه و عدالتپژوهانه مانند ایران چنین پیوند تنگاتنگى دارند. در ایران، از یک سو رژیمى ناهمساز با مقتضیات امروزین و پایمالکننده ابتداییترین حقوق فردى و اجتماعى مردم حکمفرماست و از سوى دیگر، به «برکت» حاکمیت متجاوز از ٢۷ ساله همین رژیم، بحرانها و شکافهاى اجتماعى و اختلاف طبقاتى به گونهاى بیسابقه افزایش یافته است. در عین حال ما در ایران با زرادخانههاى نیرومند تبلیغاتى مواجهیم که میکوشند تلاش عدالتطلبانه و آزادیخواهانه نسل جدید مبارزان جنبش مدنى ایران را منحرف کنند. از یک سو اقتدارگرایان حاکم که پوپولیسم به ظاهر عدالتخواهانه را دوباره براى تحکیم مناسبات قدرت کشف کردهاند، میگویند دمکراسى براى مردم نان نمیشود، و از سوى دیگر مدافعان لیبرالیسم اقتصادى اصرار دارند تا به مردم بقبولانند هر مصیبتى که هست حاصل «چپروی» حاکمیت پس از انقلاب در عرصه اقتصادى است. در شرایط این کارزارها که در پس آن محافل قدرتمند سیاسى و اقتصادى قرار دارند، پراکندگى چپ و ناشناخته ماندن حرفهاى آن براى اکثریت مردم، میدان را براى عوامفریبها باز گذاشته است. اگر چپ ایران نتواند بر پراکندگى خود غلبه کند و اعتبار خود را باز یابد، آینده تحولات سیاسى در ایران ناروشن است.
چرا چنین ادعایى میکنم؟ به اعتبار تجربه بسیارى از کشورهاى دیگر و به اعتبار منطق و عقل سلیم. در هر دو حالت، چه حکومت فقها چند صباحى دیگر ادامه یابد و چه آن گونه که جهان و مخالفان جمهورى اسلامى آرزو دارند، ولایت فقیه به موزه تاریخ بپیوندد، در شرایط کنونى آرایش نیروهاى سیاسى ایران، پتانسیل تحولى بنیادین به سوى بهبود وضع زندگى مردم عقیم خواهد ماند. دمکراسى پایدار، نیازمند چپ دمکرات و نیرومند است. تنها چنین چپى است که تضمینکننده تصحیح گرایشهاى پرطرفدار نئولیبرال و ایجاد چنان تعادل اجتماعى است که بدون آن دمکراسى در برابر دشمنان رنگارنگش بس آسیبپذیر خواهد بود. از سوى دیگر، بدون چپ دمکرات نیرومند، گرایش قوى اقشار گسترده اجتماعى به مبارزه عدالتخواهانه، یا از سوى پوپولیستهاى فریبکار مورد سوءاستفاده قرار خواهد گرفت و یا توسط کسانى به انحراف کشیده خواهد شد که برقرارى دیکتاتورى پرولتاریا را در دستور کار جنبشهاى اجتماعى عدالتخواهانه قرار میدهند. ایران نیازمند حضور نیرومند چپ دمکرات است که به مردم بگوید دستیابى به عدالت بیشتر و مبارزه با مصیبتهایى که امروز دامن کشور ثروتمند ایران را گرفته است ممکن است و این امکان را تنها میتوان با تشکل آزادانه زحمتکشان در نهادهاى صنفى خود، با شفافیت بیشتر در اقتصاد، با دمکراتیزه کردن اقتصاد از بالقوه به بالفعل تبدیل کرد. تنها چپ دمکرات است که میتواند این حقایق را به مردم بگوید، بگوید که تلفیق آزادى و عدالت ممکن است، بگوید که سیاست نئولیبرال، سرنوشت محتوم ایران نیست.
اما این حرفهاى ما را کسى جدى نخواهد گرفت اگر همچنان در وضعیت کنونى بمانیم. بخشى از چپ ایران در «احزاب» و «سازمانها» متشکل است اما خود نیز به خوبى واقف است مردم اگر اصلاً از وجود چنین تشکلهایى باخبر باشند آنها را محافلى میدانند که از تبدیل شدن به نیروهاى سیاسى واقعاً تأثیرگذار بر سرنوشت کشور، فاصله بسیارى دارند. از جمله خاطراتى از ایام انشعابهاى پیاپى در صفوف فدائیان که سالهاى صفآرایى قدرتطلبانه نیروهاى سیاسى غیرچپ در برابر یکدیگر بود در ذهنم مانده است، سخن هموطنى است که میگفت «این روزها آدم نمیداند به چه کسى امید ببندد، این فدائیها هم که مشغولیتشان فقط دعواهاى داخلى است». جنبش فدائى را بسیارى از هموطنان ما با صداقت و شفافیتش میشناسند، اما اکثر کسانى که که بالقوه دوستان ما محسوب میشوند، باور ندارند که بتوانیم در سیاست ایران محلى از اعراب داشته باشیم. تا وقتى که به جاى یک چپ نیرومند، تنها سازمانهاى گوناگون اتمیزه شده چپ در انظار مردم باشند، ایجاد اعتماد اجتماعى به چپ غیرممکن است.
راه غلبه بر پراکندگى چپ کدامست؟ قبل از هر چیز باید به مبانى نظرى واحدى دست یافت. نحوه نگرش ما به جهان، به جامعه، به برنامه سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى چپ، در سالهاى اخیر دستخوش دگرگونى بنیادین شده است. تحولات نظرى سالهاى اخیر، بخشى از نیروى چپ را در بر میگیرد که شامل سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) است. این دو سازمان به لحاظ نظرى تحول مشابهى را پشت سر گذاشتهاند و اکنون به نقطهاى رسیدهاند که تفاوتها میان برآیند نیروى فکرى در هر یک از دو سازمان، بسیار کمتر از تفاوتها و اختلافات نظرى به عنوان نمونه در درون سازمان اکثریت است. در عین حال هر دو سازمان در روند تحکیم دمکراسى درونى خود پیشرفتهاى مشابهى داشتهاند و به تجربیات گرانبهایى در سازماندهى همزیستى مواضع نظرى گوناگون در یک سازمان دست یافتهاند. امروز دیگر پلورالیسم فکرى در درون سازمانهاى دمکرات چپ، امرى پذیرفته شده و در عین حال تجربهشده است. در عین حال، این سازمانها بیچهره نیستند. آرى، از نظر کسانى که هنوز به حزب چپ هنوز به مثابه حزبى مینگرند که حیثیتش در گرو ادعاى دانستن همه چیز است، اشتراکات نظرى مثلاً در درون سازمان اکثریت کافى نیست. براى این عده، هنوز بسیار غریب است که در یک سازمان، هم کسانى باشند که خود را کمونیست مینامند و هم کسانى که با کمونیسم وداع کردهاند. از ایگونه نگرشهاى سنتى به حزب چپ که بگذریم، براى جهان پیرامون ما بسیار طبیعى است که یک حزب خود را در تنوع نظرى و در عین حال اصول مشترک نظرى مورد تصویب قرار گرفته در فرایند دمکراتیک درونى تعریف کند. این اصول پس از طى دوره گذار ثبات معینى یافتهاند. به عنوان نمونه در سازمان اکثریت، از کنگره پنجم این سازمان تا کنون، همچنان یک سند معرف چهره نظرى و فکرى این سازمان است و نیازى نبوده است که در این سند تغییرى داده شود. مشابه محتواى این سند در مصوبات سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران نیز هست.
از نظر من، لااقل در عرصه نظرى، شرایط نزدیکى دو سازمان نامبرده وجود دارد.
از شرایط مهم دیگر غلبه بر پراکندگى، حد معینى از اشتراک سیاسى است. تجربیات درونى سازمان اکثریت نشان میدهد که تفاوتها و اختلافات سیاسى در اغلب موارد بسیار نیرومندتر از اختلافات نظرى عمل میکند. تاریخ جنبش فدائى نیز مؤید این ادعاست. در سال ١٣۵۹، اکثریت رهبرى سازمان فدائى گرایش سیاسى معینى را برگزید که صرفنظر از همه اختلافات نظرى، به عامل اصلى انشعاب و تجزیه سازمان به اکثریت و اقلیت تبدیل شد. صرفنظر از آنکه حاملان نقشهاى اصلى در مقطع انشعاب اکثریت و اقلیت چگونه میاندیشیدند، از دید ناظر خارجى این دو بخش از جنبش فدائى با سیاست معینى شناخته شدند. در شرایطى که اکثریت به سیاست فاجعهبار حمایت از جمهورى اسلامى روى آورد و اقلیت به عنوان اپوزیسیون رادیکال رژیم فقها شناخته شد، بقاى این دو گروه در یک سازمان غیرقابل تصور بود. در سالهاى اخیر نیز که ارزیابى از نقش اصلاحات از بالا در آینده کشور ما موضوع اختلاف جدى در درون سازمان اکثریت بود، عمل سیاسى این سازمان از این اختلاف بسیار آسیب دید. از نظر من، این اختلاف نیز امروز مانند اختلاف اکثریت و اقلیت موضوعیت خود را از دست داده است. اصلاحات از بالا در جمهورى اسلامى شکست خورده است و ارزیابى از آن دیگر موضوع بحثهاى داغ نیست. در عوض، مباحث دیگرى مانند بحث درباره اتحاد براى دمکراسى و نیروهایى که این اتحاد در بر میگیرد، اذهان را به خود مشغول کرده است. اما در این عرصه نیز مانند عرصه نظرى، از یک سو چپ دمکرات به فرهنگ ساماندهى اختلافات سیاسى در درون یک تشکل دست یافته و از سوى دیگر مرز بین دیدگاههاى مختلف سیاسى نه بین سازمانها، که عمود بر مرزهاى تشکیلاتى میگذرد. در مقابل اختلافات سیاسى، اشتراکات نیرومندترى وجود دارد که میتواند و باید مبناى عمل سیاسى مشترک باشد.
با این حال، اشتراکات نیرومند نظرى و سیاسى براى عمل مشترک و غلبه بر پراکندگى کافى نیست. همانگونه که رفیق محمد اعظمى در بررسى موانع اتحاد سیاسى و وحدت حزبى اشاره کرده است، گاه موانع روانى و تاریخى است که سد راه است. این موانع روانى و تاریخى به ویژه میان سازمان اکثریت از یک سو و آن دسته از سازمانهاى چپ که در سالهاى ۵۹ تا ۶١ بر خلاف سازمان اکثریت در صف مخالفان رادیکال کل نظام جمهورى اسلامى بودند وجود دارد. قابل درک است که بخشى از فعالین جنبش چپ ایران، هنوز تحت تأثیر سالهاى سیاه آغازین دهه شصت، به دیده سوء ظن به سازمان اکثریت بنگرند و انتقاد این سازمان از گذشته خود را باور نکنند. اینکه این مانع روانى تا کى عمل کند، شاید از اختیار ما خارج باشد. من تنها میدانم که مشابه این موانع روانى در درون سازمان اکثریت نیز وجود دارد. برخى از اختلافات در درون این سازمان تنها با همین عامل روانى قابل توضیح است. این عامل است که گاه فلجکنندهتر از هر اختلاف سیاسى و نظرى عمل میکند، این عامل است که مانع شکلگیرى عاطفه مشترک و انگیزه براى مبارزه مشترک است.
در عین حال، این آگاهى رو به افزایش است که حزب مدرن را اشتراک فکرى و سیاسى و اراده مشترک براى اقدام در راستاى اهداف مشترک میسازد و این تعقل است که باید حاکم بر این اقدام باشد. این آگاهى پیوسته بیشتر میشود که در درون حزب واحد و در احزاب مختلف میتوان متحد بود اما اتحاد نظرى و سیاسى الزاماً نزدیکى و دوستى شخصى نیست. آرى، نزدیکى و تفاهم میان افراد، نزدیکى سیاسى را تسهیل میکند اما باید یک بار براى همیشه این توهم را کنار گذاشت که هر متحد سیاسى و همنظر، باید به دوست نزدیک من تبدیل شود. در یک حزب بزرگ با پایه اجتماعى گسترده، چنین امکانى وجود ندارد. و ایکاش چپ دمکرات ایرات به چنین حزبى تبدیل شود.
در زمانى که رفقاى سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران درباره غلبه بر پراکندگى چپ به بحث مینشینند، من اطمینان دارم هر گامى به سوى غلبه بر این پراکندگى، خجسته است.