وصیتنامه رفیق جهانگیر بهتاجی کادر برجسته شعبه کارگری سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) که در خرداد ماه سال ۶۲ دستگیر شد. او پس از مقاومت قهرمانانه زیر شکنجه های بازجویی در رو ۲۲ مرداد ۱۳۶۴ در زندان اوین اعدام شد.
این وصیت نامه پر احساس با خبر اعدام به همراه وسایل شخصی جهانگیر به پدر همسر وی تحویل داده شد.
دل ما ز دورِ رویت ز چمن فراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
شب و ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آنکه شمع رویت به رَهَم چراغ دارد
وصیتنامه
آخرین یادگارم که وصیتنامهاش میخوانند، با نام تو، همسر زیبا و خوبم آغاز میکنم. تویی که شعلههای حیات و نیکبختی را در جانم فروزان و شعلهور نگاه داشتی. هیچگاه نتوانستم پاسخ خوبیهای تو را بدهم و شرمندهام. آنقدر وجودت مقدس است که باید با شرمندگی از تو بخواهم که بعد از من تنها نمانی و با انسان نیکی که پدری خوب برای فرزندمان و همسری مهربان برای تو باشد، ازدواج کنی.
نسبت به خویشاوندان همچنان مهربان و مددرسان آنان باش. همانگونه که میدانم هیچگاه فراموشام نخواهی کرد.
آنگونه که در روزهای دشوار زندگیام با خاطرات بهیادماندنی و جاودانۀ زندگی مشترکمان زیستم؛ و حالا که حکم تاریخ به…
آنچه از ارثیۀ پدریام که هیچگاه چشمداشتی بدان نداشتم و تو هم نداشتی، بین تو (زهرای بیاتی) و پسرمان (روزبه بهتاجی سیاهکل محله) به تساوی تقسیم نمایید. با صلاحدید خودت به مادر زحمتکش و رنجدیدهام (بانو ملوک جمشیدی) کمکی را که لازم میدانی بکن. مبلغ ۱۶۹۰۰ (شانزدههزار و نهصد ریال) و چند سکۀ ۵۰ ریالی که برای روزبه نگاه داشتهام، برایم مانده که تعلق به تو دارد تا بتوانی به مصرف تهیۀ هدیهات (شاخههای جاودانی گل مریم) برسانی. یک ماهی سرخ کوچولو هم برای روزبه گذاشتهام.
از طرف من حق سرپرستی و نگاهداری و امر وکالت پسرمان روزبه را به عهدۀ تو میسپارم؛ حتی چنانچه ازدواج کنی. در این دمِ آخرینِ حیات که به شکفتن سحر و بیداری خورشید و به بهاران میاندیشم، سعادت و خوشبختی را برای تو و پسرمان- این تبلور عشق آتشینمان- و همۀ مردمان خوب جهان آرزومندم.
راستی نگفته نماند که عهدی را که با تو در بارۀ سیگار نکشیدنم بسته بودم، در این لحظات آخر شکستم. با خوبیهای خودت مرا ببخش، که تو را همیشه باگذشت و فداکار میدانم. مامان و بابا و خانم بزرگ و حاج آقا و داییها و بچهها را میبوسم و میبویم. همۀ فامیل را سلام برسان، که اوقاتم در اینجا تماماً به یادتان گذشت. مادرم را که جز زحمت چیزی برایش نداشتم، از عوض من ببوس و تسلی بده. خواهران و برادرهایم را ببوس. زنبابایم را ببوس و برایش مرهمی باش. دوستانم را سلام برسان. اندوه رفتنم را با عشق به فردا و آیندۀ تابناک بشریت ترقیخواه بیامیزید و از بسیاریِ آن بکاهید که بدان دلشادم. ترا از صمیم دل میبوسم. به همۀ نیکیها و آرمانهای مقدس انسانی میاندیشم و به همۀ انسانهای راستین درود میفرستم. با ایمان به صلح و…
پیروز باشید
به یاد همۀ شما تا آخرین لحظۀ زندگیام
دوستدارتان
جهانگیر بهتاجی سیاهکل محله
مشخصات: جهانگیر بهتاجی سیاهکل محله، شناسنامه ۶۷۲ صادره از تهران
نام پدر: ناصر
آدرس منزل: تهران- اختیاریه- چهارراه دلبخواه- کوچه رشیدی پلاک ۲۳ منزل بهتاجی
ضمیمه:
در اینجا شعری از سیاوش کسرایی را میخوانید. کسرایی این شعر را در آبان ماه ۱۳۶۴ و در رابطه با جان باختن رفقا جهانگیر بهتاجی، علیرضا غبرایى، رضى تابان و بیژن نوبری سروده است.
فدایی
سیاوش کسرایی
مادر!
گریان مشو برآنکه سرافراز میرود
اشک عبث مریز
بر راه آنکه آتیهپرداز میرود!
بر باد رفتنش را
میداند
هرگل که چتر میزند و میکند بهار
آری، درین شکفتن و در خون نشستنست
ای همسفر که قصه عشقست پایدار!
اینست راز بلبل و آنست نقش گل
اینست آنچه هست
برجا، درین سراچه سوزان بیادگار!
اینان تبارشان
از رنج بوده است
از کار بوده است.
همواره هرچه را که زگیتی ستانده اند
در عرصه نبرد و به پیکار بوده است!
اینان خجسته پیکرشان از نخست روز
بردار بوده است!
مادر برآنکه پای به راهست دل مسوز
در شعله اش مبین
آخر نه او سمندر آتش نهاد ماست!؟
خوش میرود سبکدل و آزاد چون نسیم
او پیک پیشتاز و گل گردباد ماست!
1 Comment
یاد رفیق جهانگیر بهتاجی ❤️ عزیز گرامی باد !
درود بی پایان به رفیق جهانگیر و همه جانباختگان راه آزادی و سرفرازی میهن در بند ما . و درود به همه آن هایی که پرچم مبارزه را بر دوش می کشند و امیدوارانه پای می کوبند.