رئالیسم – واقع گرایى – Realism
غیراز واقعگرایی،واژه لاتین میانه “رئالیسم“ به معنی وفا داری نسبت به واقعیات نیز است . آن در ابتدا مفهومی فلسفی بود که بعدها وارد هنر، ادبیات ، تاریخ و علون شد . رئالیسم یک سبک و پدیده جهانی ماورای مرزهای ملی است . به مفهوم فلسفی ، آن دارای چند معنی است که نوعی استتیک نیز میباشد .یا نوعی تفکر متکی به دادههای واقعیات است که متضاد با ایده آلیسم و فرمالیسم میباشد. رئالیسم روشی ادبی-هنری است که واقعیات یعنی : زندگی، طبیعت ، و روابط اجتماعی را با کمک ابزار هنری به نقد می کشاند . رئالیسم با کپی برداری ناتورالیستی مخالف است . ادعا میشود که در رئالیسم سوسیالیستی، آن را به دگم تبدیل نمودند . رئالیسم مخالف عقل گریزی، ایده آلیسم، رمانتیسم ، منگی ، خلسه و نشئه گی است . در اروپای قرن ۱۹ سبکی بود میان رمانتیک و ناتورالیسم . هدف آن نگاهی انتقادی به شرایط هستی و زندگی است و نه تحسین های الکی خوش رمانتیک . موضوع مرکزی آن ، انسان در امور روزمره است ؛ یعنی در کار و شرایط و روابط اجتماعی و طبیعی . در استتیک ، رئالیسم، قطب مخالف فرمالیسم و زیباپرستی بورژوایی می باشد و میکوشد تا رابطه هنر با واقعیات را نشان دهد. در روسیه قرن ۱۹ ، رئالیسم ادبی کوشید تا همرزم جنبش سیاسی و اجتماعی شود .
در طول تاریخ، در شرق و غرب ، ازانواع گوناگون رئالیسم، نام برده شده: رئالیسم جادویی ، رئالیسم فرمالیستی. رئالیسم سوسیالیستی، رئالیسم سطحی یا ساده لوحانه، رئالیسم رمانتیک ، رئالیسم درونگرا، رئالیسم انتقادی،رئالیسم شاعرانه، رئالیسم اجتماعی، رئالیسم سمبولیستی، رئالیسم سوسیالیسم تخیلی و عیره . رئالیسم انتقادی در جستجوی شناخت روابط اجتماعی است . رئالیسم قرن ۱۸ را درونگرا نامیدند. از جمله نمایندگان رئالیسم “سوسیالیسم تخیلی“ : تورگنیف، داستایوسکی و تولستوی در روسیه قرن ۱۹ بودند . ولی از نظر تاریخی، از رئالیسم روشنگری، رئالیسم کلاسیک بورژوایی، و رئالیسم انتقادی نام برده شده است . منظور از رئالیسم در ادبیات ممکن است منظور از نظر : سبک، یا مفهوم دوره ای – تاریخی ، آن باشد .
ادعا میشود که رئالیسم انتقادی با آثار ارسطو در یونان باستان شروع شد ،گرچه در نظام برده دراری اروپا نخستین بار به خلاقیت رئالیستی اشاره میشود. عده ای هم آغاز آنرا در فلسفه مثبت گرایی کنت و ماتریالیسم آن دوره می بینند . شیلر کوشید تا در ادبیات به اختلاف سبک ایده آلیستی و رئالیستی توجهات را جلب نماید . او رئالیسم را سبکی ادبی دانست .پایه تئوریک تمام رئالیست ها در ادبیات فرانسه است از جمله آثار : فلوبر، استاندال ، بالزاک، موپاساد و دوما . مشخصه رئالیسم فرانسوی ، موضع انتقدی، اجتماعی و ضد بورژوایی آنست .
در مرز بندی با رئالیسم بورژوایی قرن ۱۹ – در قرن ۲۰ ، رئالیسم انتقادی نویسندگانی مانند : دوبلین ، همینگوی، هاینریش مان، و رئاللیسم سوسیالیستی: گورکی و برشت، رشد نمود . بین سالهای ۱۸۳۰– 1880 در اروپا ، حدود ۵۰ سال رئالیسم نسبت به واقعیات باوفا ماند . آثار رئالیستی این دوره معمولن شامل رمان، نوول، و داستان ، هستند. از جمله نویسندگان رئالیستی ادبیات جهان : بالزاک ، فلوبر، دیکنز، تولستوی، داستایوسکی،دوما و فونتان هستند.رئالیست ها میکوشند تا هنررا بصورت فرمی مستقل برای آگاهی اجتماعی درآورند.مارکسیست ها از رئالیسم سوسیالیستی انتظار تربیت و آموزش کارگران و رنجبران را داشتند . در انگلیس ، دیکنز یکی از غولهای ادبیات رئالیستی بود .در روسیه گوچارف و تورگنیف نیز رئالیست نامیده میشوند. لوکاچ ، بلوخ، آدرنو و برشت در قرن بیست از جمله تئوریسین های رئالیسم بحساب می آیند.کتاب لوکاچ در این زمینه “ مسائل رئالیسم“ نام دارد . گورکی کوشید تا رئالیسم سوسیالیستی را وارد روسیه بعد از انقلاب اکتبر نماید . هگل و نیچه موفقیت رئالیسم را غیر ممکن میدانستند. هگل میگفت کرم نمیتواند با خزیدن روی فیل، تصوری واقعی از آن داشته باشد .تصور رئالیستی انسان رنسانس را، سوسیالیستها برای انسان طراز نوین خود قابل اهمیت میدانند . رئالیسم رنسانس ریشه در فلسفه و هنر یونان باستان داشت . در استتیک مارکسیسم ، رئالیسم یک تئوری هنری است که مشمول قانون زیربنا- روبنا میباشد . هر هنری ،انعکاس و بیان واقعیات اجتماعی است .دو خصوصیت مهم هنر : اهمیت شناخت و نقش آن ـ و حافظه تاریخ بودنش ، است . آدرنو هم مثل همیشه خالق جملات قصار قرتی! شد و نوشت که : در دورا ن مدرن، واقعگرایی، ماسکی است ظاهری و صوری.
رئالیسم ، دین را چاره ای برای دردهای انسان نمیدانست و کوشید با سلاح طنز برای رفع یاس و ناامیدی، تهدیدهای هستی را خنثی نماید ، هنر باید یک تصویر حقیقی از زندگی انسان را نشان دهد و با دقت به تجزیه و تحلیل اشکال گوناگون زندگی بپردازد .
رئالیسم انتقادی بورژوایی قرن ۱۹ باعث شد که جنبه های غیرانسانی ارزشهای ثبت شده در روابط سرمایه داری افشا شوند .بورژوازی از زمان ورود به امپریالیسم . به هنری که نیروهای تولید، به معنی ترقی اجتماعی را آزاد کند، دیگرعلاقه ای نداشت . طبق نظر مارکسیستها .سرنوشت هنر رئالیستی از آن لحظه به سرنوشت طبقه کارگر وابسته گردید . ادبیات روایتی-حماسی قرن ۱۷ که به زندگی روزانه اقشار متوسط و پایین جامعه میپرداخت، رانیز رئالیستی بحساب می آورند. دلیل رشد رئالیسم در قرن ۱۹ و ۲۰ را میتوان بر اساس نقش پیشرفت علوم و فنون، صنعت و ارتباطات، آموزش قوانین تکامل داروین ، و غیره دانست .