در پی شناسایی خانه کارگر به عنوان نماینده تشکلهای کارگری ایران توسط سازمان جهانی کار موجی از اعتراض و نارضایتی در میان فعالان کارگری برانگیخته شده است. در پاسخ به توافق فیمابین خانه کارگر و سازمان جهانی کار، کمیتهای برای “پیگیری ایجاد تشکلهای مستقل کارگری” تشکیل شده و تاکنون توانسته است بیش از ۴ هزار امضاء را پشتوانه حرکت خود مبدل سازد. این کمیته از فعالان، روشنفکران و هیات موسس سندیکاها … تشکیل شده و یکی از نقاط قوت آن حمایت بخشهای مختلف کارگران از این حرکت بوده است. به علاوه این کمیته از اتحادیهها و نهادهای بینالمللی خواسته است که از حرکت آنها پشتیبانی به عمل آورند.
این اقدام کمیته مبارک است و به طور مشخص و زنده ایده شکلگیری تشکل سراسری کارگران را به نمایش گذاشته است. سئوالی که مطرح است این است که برانگیختگی فعالان کارگری را باید نقطه شروع و مبدا حرکت محسوب کرد یا آن را نتیجه و محصول حرکات کارگران برای سازمانیابی مستقل از نهادهای کارگری دولت تلقی کرد. هرآینه اشتباه فاحشی خواهد بود که این حرکت کارگران را یک پدیده استثنایی و جدا از مسیر حرکت تاکنونی کارگران به شمار آورد. این حرکت رعدی در آسمان بی ابر نبود بلکه دقیقاً محصول و میوه تلاش کارگرانی است که سالهای گذشته – از میان موانع و مشکلات – عبور کردهاند و ابزارهای لازم را برای پیریزی اولیه یک تشکل سراسری، در متن مبارزه تعبیه کرده و با چنگ و دندان آن را ساختهاند. باید به یاد داشته باشیم که حرکات فراکارخانهای، افزایش تجمع و اعتراضات در جلوی اماکن دولتی- راه بندان و دیگر اشکال مبارزه پدیدههای استثنایی تلقی نمیشوند بلکه یک شکل عادی، متعارف و روزمره در مبارزات آنها محسوب میشوند. به علاوه در شاخههایی از مزد و حقوق بگیران کشور نظیر معلمان و پرستاران تجمع رشتهای – صنفی شکل گرفته است. به علاوه برگزاری اول ماه مه در محدوده فراتر از کارخانه و سازماندهی شبکههای ارتباطی بین بخشها و حتی شهرهای مختلف ایران در سالهای گذشته نظیر برگزاری اول ماه مه در رشت و کرج و سنندج و سقز آن عناصر و پایههای اولیهایی محسوب میشوند که اولاً نشان میدهند که سازماندهی در سطح محل کار دیگر اشباع شده است و ثانیا ساختارهای واسطه برای شکلگیری تشکلهای فراتر از محل کار ایجاد شده است. بنابراین حرکت کمیته پیگیری برای “پیگیری ایجاد تشکلهای مستقل کارگری” را نباید صرفاً واکنشی در برابر سازمان جهانی کار تلقی کرد. سازش سازمان جهانی کار با خانه کارگر انگیزه حرکت را فراهم ساخت اما علت آن نبوده است. اگر این سازش صورت هم نمیگرفت همه عوامل برای ایجاد کمیته از دل شرایط قبلی مهیا شده بود و با اولین بهانه و انگیزه تولد خود را اعلام میکرد.
در شرایط کنونی اما برخورد مسئولانه و از روی همدلی با این حرکت این است که از شرایط موققیت این حرکت تصور روشنی داشته باشیم و از اقداماتی که میتواند این پروژه را با شکست مواجه سازد باهشیاری برخورد کنیم. به نظرم مسایلی که میتوان به سهم خود اذهان را به تأمل وا دارد بخشاً عبارتند از: درک درست از آزادی تشکل، کار مخفی، علنی و قانونی، استقلال تشکل از احزاب و دولتها، مضمون اصلی فعالیت، رابطه خواستهای اقتصادی و سیاسی و ساختار جنبشی یا رسمی. این جنبهها همه مسایلی را که کمیته در متن عمل با آن مواجه میشود را در بر نمیگیرد، اما بخشی از مسایل پیشاروی کمیته را تشکیل میدهد. من در این جا تذکر نکتهای را لازم میدانم که بحثهای زیر در باره منطق کار تودهای است و از هر نوع توصیه مشخص و از هر نوع تجویز راهکار عملی معین که در حوزه کاربردی و قلمرو تاکتیک میگنجد و اساساً به عهده کسانی است که دستی بر آتش دارند اجتناب میورزد.
رابطه خواستهای سیاسی با اقتصادی
تلاش برای شکلگیری تشکل کارگری در شرایطی صورت میگیرد که بحرانهای چندجانبهای جامعه ما را در بر گرفته است. سازمانیابی جنبش کارگری نمیتواند نسبت به این شرایط بی تفاوت باشد و مختصات آن را نادیده بگیرد.
یکی از معضلاتی که هم اکنون پیشاروی جنبش کارگری قرار دارد شرکت در مبارزه اقتصادی و مداخله در پیکار سیاسی برای آزادی، دموکراسی و حقوق اجتماعی است. در شرایطی که دیگر بخشهای مردم دارند در عرصه سیاسی نبرد میکنند جنبش کارگری نمیتواند مبارزه خود را در عرصه اقتصادی محدود کند. جدا از این اصلی کلی، ما در شرایطی برای پیریزی تشکل کارگری تلاش میکنیم که در آغاز راه قرار داریم. در این جا تشدید شتابان فعالیت سیاسی، میتواند این حرکت را در نطفه با شکست مواجه سازد. به نظر میرسد ما با اصل نبرد کم شتاب بهتر بتوانیم شرایط موفقیت حرکت را فراهم آوریم. تشدید مصنوعی فعالیت سیاسی میتواند ضربه پذیری حرکت را افزایش دهد و آنرا در برابر رژیم هار جمهوری اسلامی آسیب پذیر سازد. البته سیاست گریزی نیز آفت دیگری است که فعالان جنبش کارگری باید از آن پرهیز کنند. در این رابطه تجربه سولیدارینوش لهستان تجربه ارزندهای است که میتواند به عنوان یک تجربه – نه بیشتر- مورد استفاده قرار گیرد. اتحادیه همبستگی در لهستان در ابتدا در مبارزه سیاسی شرکت فعال نداشت اما متناسب با تقویت پایههای خود، متناسب با توازن قوا توانست در عرصه سیاسی به یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاست کشور لهستان تبدیل شود. در شرایط کنونی برای شرکت در مبارزه سیاسی عجلهای نباید به خرج داد. کار پیریزی تشکلهای کارگری امری طولانی، صعب و دشوار است. نبرد در همه حوزه ها باید متناسب با گردآوری نیرو و توازن قوای عینی حریفان در حال نبرد صورت گیرد. در شرایط کنونی بهترین آرایش باید از «جنگ جبههای» تبعیت کند اما نبرد باید از منطق «جنگ موضعی» پیروی نماید یعنی بر سر موضوعات محدود باید همه نیروهای جنبش کارگری صفآرایی کنند. این آرایش و صفبندی و مبارزه بر سر خواستهای مشخص پیروزی حرکت کارگران را تضمین میکند و نبرد را در واحدهای تولیدی، موسسات خدماتی و غیره از حالت دفاعی خارج میسازد. تعرض رژیم در هر حوزه باید با به میدان آمدن همه بخشهای مختلف مزد و حقوق بگیران مواجه شود در این شرایط پیروزی رژیم اگر ناممکن نشود دستکم با شرایط بسیار دشواری مواجه میشود.
مضمون عمده فعالیت در شرایط کنونی
تعیین مضمون عمده فعالیت و تشخیص راستای حرکت یکی از لوازم موفقیت این کمیته محسوب میشود. سئوالی که در این رابطه مطرح است این است که جهتگیری اصلی کمیته باید بر روی تعبیه ساختارهای واسطه و پیریزی شبکههای ارتباطی بین بخشهای مختلف کارگران معطوف باشد یا این که وظیفه اصلی خود را افشای خانه کارگر به عنوان تشکل وابسته به رژیم قرار دهد.
به نظر من شرط موقعیت “کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای مستقل کارگری” حرکت به سمت سازماندهی شبکههای ارتباطی بین شاخههای مختلف جنبش کارگری است. این آن حلقهای از زنجیر است که کمیته میتواند با در دست گرفتن آن موقعیت خود را تثبیت کند، امکانات پیشروی خود را فراهم سازد، تشکلهای دولتی را نزد مجامع بینالمللی بی اعتبار سازد و قدرت چانی زنی خود را در معادلات سیاسی افزایش دهد.
افشای سلبی خانه کارگر به عنوان تشکل دولتی در نزد کارگران امری حاصل است و نتیجه موثری در میدان فعالیت در بر ندارد حال آنکه فقدان شبکههای ارتباطی بین بخش کل مختلف کارگران آن حلقه مفقودهای است که فائق آمدن بر آن کاری سخت اما اساسی برای پیشروی جنبش کارگری محسوب میشود. به یک اعتبار در شرایط کنونی بزرگترین موفقیت کمیته، خود شکلگیری کمیته، جمعآوری طومار، و استارت حرکت بود. کار اصلی و سخت هنوز در راه است. طومار و جمعآوری امضاء یک حرکت درخشان در پاسخ به سازش سازمان جهانی کار با خانه کارگر محسوب میشود. اما باید از این موفقیت تصور روشنی داشته باشیم. با جمعآوری طومار تشکل ساخته نمیشود با کار سازمانگرانه، با ایجاد شبکههای ارتباطی بین بخشهای مختلف جنبش کارگری است که سازمانیابی سراسری نطفه میبندد، رشد میکند و به بلوغ میرسد. این آن وظیفه اساسی است که “کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای مستقل کارگری” در پیش روی خود دارد. تردیدی نیست که پذیرش وظیفه اساسی سازماندهی شبکههای ارتباطی به معنای نفی افشای خانه کارگر به مثابه یک تشکل دولتی باید تلقی شود. اما این وظیفه را نهادهای مستقر در خارج کشور بهتر میتوانند پیش ببرند و در عمل هم کارآیی موثرتری داشته باشد. تلفیق وظیفه اصلی کمیته با جلب پشتیبانی نهادهای بینالمللی کارگری از این حرکت و افشای خانه کارگر نزد سازمان جهانی کار میتواند پیروزی حرکت کارگران را تضمین نماید.
تشکل مستقل از دولت یا دولت و احزاب
یکی از نکات مورد تاکید “کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای مستقل کارگری” توافق بر سر دستیابی به تشکل کارگری مستقل از دولت است و استقلال از احزاب به نحوی در این بیانیه مکتوم مانده است.
به نظرم دیدگاههای مختلف بر سر تشکل مستقل کارگری در این شرایط که ما در آغاز راه و حرکت در نطفه خود قرار دارد نباید به مانعی بر سر توافقات عمل کند عدم توافق بر سر اصول حداکثر نباید نافی همکاری بر سر توافقات حداقل تلقی شود. این کمیته به نحو هشیارانهای کاربست این اصل طلایی را به کار گرفته و راهنمای خود قرار داده است. منطق اعتقاد هر گرایشی در کار جمعی، عیناً منطق همه گرایشها نیست و هر گرایش باید در عین حفظ پرنسیپها و اصول خود مخصوصاً در شرایط سخت کار و پیکار، کف توافقات با دیگر گرایشات را پیدا کند و حرکت را به توافق بر سر سقف مسایل موکول نکند. از نظر من استقلال تشکل از دولت بدون استقلال تشکل از احزاب منظورم همه احزاب – چه چپ و چه راست- میتواند به سهم خود کار سازمانیابی کارگران را مختل سازد. عدم تفکیک ایندو سطح از سازماندهی مسئلهای نیست که به توان آنرا نادیده گرفت.
اما در شرایطی که ما با نیروی قهر دشمن روبهرو هستیم، مبارزه نظری بر سر استقلال تشکل همانقدر نباید انرژی ما را به خود اختصاص دهد که از پیش پا برداشتن نیروی قهر دشمن.
ما باید بحثهای دامنهداری را پیرامون مفهوم سازمانیابی مستقل کارگران سازمان دهیم و با روشنگری و تعامل فکری به درک درستی از این مفهوم دست یابیم. در این رابطه از حقیقت مطلق در انحصار هیچ کس نیست و هر گرایش میتواند گوشهای از حقیقت را روشن کند.
رابطه مبارزهی قانونی، علنی و مخفی
برای اینکه سازمانیابی سراسری به پیروزی دست یابد، میبایست تصور روشنی از رابطه مبارزهی قانونی، علنی و مخفی داشته باشیم. تردیدی نیست که سازمانیابی سراسری نمیتواند به طور مخفی صورت گیرد مبارزه تودهای بنا به ذات خود یک مبارزه علنی است. مبارزه تودهای به صورت مخفی یک تناقض خندهآور است. اما سازمانیابی سراسری و مبارزه تودهای مساوی با مبارزه قانونی نیست. این مبارزه نمیتواند خود را در چارچوب تنگ آن محدود سازد. این حرف به این معنا نباید فهمیده شود که نباید از منفذهای قانونی استفاده کرد. اما آویزان شدن به اهرمهای قانونی تحت هیچ شرایطی نباید در خود و فی نفسه هدف تلقی شود. اولاً به این دلیل که مجاری قانونی به خاطر این تعبیه شدهاند که حرکات کارگران را مهار کنند و ثانیاً چارچوب قوانین موجود در پارهای شرایط با ظرفیت و توانایی کارگران همخوانی ندارند، و کارگران خواهان فراتر رفتن از آن میباشند. بهترین نمونه در این رابطه به رسمیت نشناختن حق اعتصاب توسط قانون کار رژیم و به کارگیری آن توسط کارگران را میتوان مثال زد. موثر بودن هر شکل از مبارزه تنها و تنها با تودهای شدن آن باید سنجیده شود. گاهی اوقات این مبارزه قانونی است که دامنه حرکت را گسترده میسازد و گاهی بر عکس میتواند دامنه آنرا محدود نماید. در این رابطه هیچ شکل از مبارزه نباید نفی شود و هر شکل از مبارزه تا آنجا که دامنه مبارزه را گسترده میسازد باید به نحو خلاقانه به کار گرفته شود. در این جا باید به نکته ای توجه داشته باشیم که بی اعتنایی به آن میتواند عواقب زیانباری داشته باشد اگر منطق مبارزه تودهای را نادیده بگیریم و با حرکات نسجیده و نادرست به طور مصنوعی جنبه مخفی و سری به آن بخشیم با هر انگیزه و هدفی ضربات جبران ناپذیری به حرکات تودهای وارد ساختهایم. عکس این رابطه نیز صادق است، گاهی اوقات عدم هشیاری در پیوند با علنی کردن همه سطوح سازماندهی نیز میتواند ادامه کاری سازمانیابی کارگری را با اختلال جدی مواجه سازد. در این جا باید سطوحی از سازمانیابی علنی نباشد یا به عبارت دیگر همه تخم مرغها نباید در یک سبد چیده شود. این امر مخصوصاً با کادرکشی که توسط رژیم اسلامی صورت گرفته بیش از هر زمان دیگر باید مورد ملاحظه قرار گیرد. از این رو بخشهایی از فعالان کارگری باید برای کار قانونی در نظر گرفته شوند بخشهایی دیگر از آنها باید کار علنی را پیگیری نماید و بخش دیگر به عنوان ذخیره برای تداوم فعالیت نباید علنی شوند. به تجربه میدانیم که در شرایط تسلط رژیمهای سرکوبگر بدون وجود یک بازوی غیرعلنی ، بدون هدایتگران مورد اعتماد کارگران حرفی از مبارزه کارگران و تداوم آن نمیتواند در میان باشد
رابطه آزادی تشکل با سازماندهی اتحادیهای کارگران
نگاهی به حرکت کمیته پیگیری نشان میدهد که این فعالان کارگری منطق حرکت پلورالیستی و چندگانگی را رعایت کردهاند و نقطه شروع و عزیمت خود را توافق بر شرایط پایهایتری استوار ساختهاند. در میان گرایشات کارگری طرحهای مختلفی برای سازمانیابی کارگران توصیه میشود، اما این حرکت به شرایط پیش بایستهای خود را ملزم ساخته که همانا آزادی تشکل میباشد. ما که بنا به تحلیل از شرایط مبارزه کارگران، بنا تجربه مبارزاتی سایر کشورها و بنا به منطق مبارزه اقتصادی سازمانیابی اتحادیهای را تبلیغ میکنیم این تدبیر کمیته را امری درست و اصولی ارزیابی میکنیم، که آزمون درستی و نادرستی همه طرحهای سازمانیابی کارگران را در عمل فراهم میسازد. اشکال سازمانیابی فینفسه هدف نیستند بلکه ابزاری هستند برای دفاع از منافع آنی و آتی کارگران. آزمون درستی و نادرستی همه طرحهای سازمانیابی در میان کارگران البته ربطی به مبارزه علیه موانعی که دولت و نهادهای کارگری رژیم بر سر سازمانیابی کارگری فراهم میسازد ندارد. طرحهای مختلف سازمانیابی بحثی است میان فعالان کارگری نه میان آنها با رژیم. نیروی اصلی باید علیه رژیم متمرکز شود بدون اینکه بحث بر سر طرحهای کارگری از میان کارگران مسکوت بماند. ما علیه موانعی که رژیم بر سر راهمان فراهم میسازد مبارزه میکنیم اما با گرایشات درون جنبش کارگری مذاکره میکنیم و در تحت شرایط سخت مناظره و بحث میکنیم. مخدوش کردن مرزهای این دو صف تنها میتواند به نفع دشمن تمام شود. بنابراین بحث بر سر نوع تشکل کارگری در شرایط کنونی نباید هم ارز بحث استقلال تشکل کارگری قرار گیرد. کاری که کمیته به درستی از آن اجتناب کرده است.
در اینجا باید به نکتهای توجه داشته باشیم توافق بر سر آزادی تشکل به عنوان کف توافقات گرایشات کارگری یک تدبیر موثر بوده است و به عنوان نطفه عزیمت فعالیت کاری اصولی است، اما از آزادی تشکل باید تصور روشنی داشته باشیم. دستیابی به آزادی تشکل از طریق تشکل کارگری به دست میآید با ساختن تشکل است که آزادی موجودیت آن را به دست میآوریم. بنابراین پیریزی عملی و واقعی تشکل تنها ضامن دستیابی به حق آزادی تشکل است. این امر از طریق تحمیل تشکل واقعی به دولت امکانپذیر است نه از طرف اعطای امتیاز تشکل به کارگران توسط رژیم اسلامی. به قول کاماچو رهبر کمیسونهای کارگری اسپانیا” همیشه باید در نظر داشت که ابزار تحمیل آزادی سندیکایی و آزادیهای سیاسی در همین امر نهفته است. باید در نظر داشت که حق آزادی سندیکایی از طبقات حاکم گرفته میشود. با اعتصاب کردن است که میتوان حق اعتصاب را به دست آورد، با گردهمایی، حق تشکیل جلسه و با جمع شدن، حق آزادی تجمع، همه این صفتهای آزادی، فقط با تحمیل و عمل تودهای است که میتوان به آنها رسید در ابتدا فقط با پیروزی در عرصه علنی و در مرحله بعد با گسست از قانونیت فاشیستی میتوان زمینههای فتح شده را به صورت قانونی در آورد. بدیهی است که فعالیت قانونی، فرع بر فعالیت فراقانونی بوده و همه اینها باید تابع عمل تودهای باشد”.
گرایشات درون جنبش کارگری
هم اکنون در میان کمیته و خارج از “کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای مستقل کارگری” گرایشات مختلفی در جنبش کارگری موجودیت دارند تنظیم روابط فیمابین این گرایشات یکی از شرایط موفقیت حرکت کمیته محسوب میشود. برخی از گرایشات بر خصلت ضد سرمایهداری تشکل کارگری تاکید دارند، برخی استفاده از امکانات فانونی را نصبالعین خود قرار دادهاند و برخی از گرایشات بر تشکل اتحادیههای کارگران تاکید میورزند. وجود این گرایشات فی نفسه امر مذمومی نیست آنچه میتواند حرکت کارگران را مختل سازد فقدان روحیه چندگانگی، تحمیل یک نظر بر دیگران، به رسمیت نشناختن حق موجودیت دیگران و فقدان فرهنگ فعالیت مشترک است. در این جا اصل راهنما به قول مایکل آلبرت میتواند حرکت بر روی توافقات و به رسمیت شناختن اختلافات باشد.
تجربه جنبشهای جدید اجتماعی کاربست درخشان این اصل را نشان میدهد و نفی آن فرهنگ استبدادی در فعالیت اجتماعی را.
ساختار جنبشی یا رسمی
یکی دیگر از شرایط پیروزی حرکت کارگران داشتن تصور روشن در پیوند با ساختار سازمانیابی سراسری است. در این رابطه مساله اصلی عبارت است از این که ساختار چنین تشکلی چه مختصاتی در بر داشته باشد. در این باره سئوال مرکزی این است که ساختار تشکل کارگری باید از خصلت جنبشی، منعطف و شل برخوردار باشد یا از ساختار نهادی شده با دفتر و دستک، با آئین نامه، با اعضای رسمی و سلسله مراتب اداری مشخص. تجربه جنبش کارگری در کشورهای استبدادی و تجربه مشخص کشور ما جملگی موید این دید است که ساختار جنبشی بهتر در خدمت سازمانیابی قرار دارد تا ساختارهای نهادینه شده. هر کارگری با شرکت در هر تجمع کارگری میتواند عضو آن تلقی شود. تعبیه ضوابط عجیب و غریب مخصوصاً در شرایط پلیسی حاکم، تدبیر دوراندیشانهای نیست. در این باره ما میتوانیم از مدل تشکلهای ثبت نشده در آفریقای جنوبی الهام بگیریم. این تشکلها به لحاظ عینی هویت داشتند ولی به لحاظ قانونی موجودیت نداشتند. اما درمیدان مبارزه به طور واقعی نقش تعیینکنندهای ایفا میکردند. کاماچو درسهای جنیش کارگری اسپانیا را که در شرایط فاشیستی مشابه ما تجربه کرده چنین جمعبندی میکند «در هر لحظه تاریخی معین، اشکال سازماندهی باید در خدمت اصول قرار گیرد و تابع آنها یاشد. این اشکال باید باز، غیرکلیشهای، غیرشماتیک و فاقد قواعد تنگ و محدود کننده باشد. از ضرورت جنبش درخواستی تودهای، اجبارا چنین بر میآید که اشکال سازماندهی تمامی طبقه کارگر باید ابتدایی و بینهایت منعطف باشد. ما باید خانهای بسازیم که که مردم بتواند به آن وارد شوند و در آن جا امکانات زیادی برای همزیستی وجود داشته و با حداکثر آزادی و دموکراسی اداره گردد.»*
* یادداشتهای زندان، جنبش سندیکایی اسپانیا و کمیسیونهای کارگری، کاماچو، مترجم هدایت مهربان، نشر بیدار .