آیا براستی زمان مناسب برای دستگیری موسوی وکروبی فرارسیده بود،یا آنکه رژیم برخلاف تصمیم اعلام شده خود ناچارشد دربدترین شرایط به آن اقدام کند؟
دزدناشی به کاهدان می زند
شورای امنیت ررژیم ازخیلی وقت پیش تصمیم کلی خود را نسبت به دستگیری موسوی وکروبی گرفته بود، اما بدلیل واکنش های غیرقابل پییش بینی مردم وفشارهای جهانی اجرائی کردن آن را موکول به فراهم آمدن شرایط مناسب وباصطلاح مصلحت نظام کرده بود.مرجع تشخیص لحظه مناسب و فرارسیدن این زمان نیز همانطورکه بارها رئیس قوه قضائیه اعلام داشته باشد، نه این نهاد بلکه مقامات بالاتروبطورعمده شخص خامنه ای بود. درهمین فاصله فشارهای نهادهائی چون سپاه پاسداران ودولت ورسانه های وابسته به آن و اخیرا اصول گرایان سنتی که دراصرار به دستگیری ومحاکمه وحتی اعدام آنها برسایررقبا پیشی گرفته بودند وجود داشت. یکی ازدلایل تأخیردراقدام به آن باصطلاح فرونشستن غبارابهام و خشکاندن عقبه آنها درمیان اصول گرایان و حاکمیت بود.
آیا براستی لحظه مناسب فرارسیده بود ؟ آنها تاکنون می گفتند که دستگیری این دوتن ازآنها یک قهرمان می سازد وبردامنه نفوذ ومنزلت اجتماعی آنها می افزاید. حال چرا به اقدامی که بزعم خودشان حاصل اش چیز قهرمان ساختن است مبادرت ورزیده اند؟
پاسخ اش را باید درآن دید که سیررویدادها وتحولات همیشه آنگونه که قدرتمداران می اندیشند و برایش سناریوسازی می کنند پیش نمی رود. واقعیت آن است حکومت اسلامی که بابحرانهای شدید موجودیت مواجه است، دروضعیتی نیست که بتواند با خونسردی اوضاع واحول را رصد کند وبطوریکجانبه انتخاب تاکتیک نماید. دراین میان عوامل و بازیگرانی بیرون ازاراده آنها وارد صحنه شده اند که بالکل اوضاع را بهم می ریزند. رویدادهای سترگ منطقه وهم چنین تقویت روحیه مبارزه جوئی مردم علیرغم سرکوب، ازاین نوع عوامل پیش بینی نشده ودخیل دروضعیت هستند که می توانند بالکل نقشه ها وتصورات وتوهمات رژیم را بهم ریزند. مثلا رفتارمضحکه آمیز وفاشیستی نمایندگان مجلس دست نشانده،یعنی کسانی که درکسوت قانون گزاری وقانونمداری قراردارند،که عینا کپیه برداری ازاقدامات مزدوران و لمپن – حزب اللهی های کوچه وبازاربود، شعارهای اعدام باید گردد ومرگ برسه مفسد،ویا آنگونه که اوباشان رژیم درمورد دختررفسنجانی به عمل آوردند،نشان دهنده آنست که عقلانیت دررفتار رژیم بیش ازهرزمانی رنگ باخته و رخت بسته است. آنچه که دراوعمل می کند وشاهدهستیم بیشتردفع کور وغریزی خطر درشرایطی است که اوضاع بیش ازپیش تهدیدآمیزبنظرمی رسد.
ازهمین روقرائن وشواهدی وجود دارد حاکی ازآن که رژیم نمی تواند منتظرفراهم شدن بهترین لحظه برای شکارصید بشود. او دروضعیتی دشواروطوفانی قرارگرفته است که ناچاراست اکثرا بصورت واکنشی وبراساس غریزه بقاء وروزمره عمل کند. واگرمنطقا درشرایط بحرانی نیازبه رفتارعقلانی وسنجیده برای خروج ازگرداب بحران بیش ازپیش مورد نیازاست، مستبدین درست درچنین مواردی همان خرد معمولی خود را نیز ازدست می دهند وبارفتاروعملکردخود اوضاع را بیش ازپیش خراب ترمی کنند. نگاهی به سخنرانی های قذافی دراوج بحران بخوبی زائل شدن عقل وخرد حتی تاکنونی او را به نمایش می گذارد. بهمین ترتیب دستگیری موسوی وکروبی درشرایط کنونی نیزاقداماتی ازاین قماش است.بطوری که هم تضادهای درونی اش را دامن می زند وهم درتقابل با ژستی است که درقبال رویدادهای منطقه بخود گرفته است وهم اقدام به چنین عملی درشرایطی صورت می گیرد که ازقضا نشانه های محسوسی ازارتقاء روحیه مبارزاتی مردم واشکال مبارزاتی آن مشهوداست.
اقدام رژیم ومحاسبات آن برای دستگیری کروبی وموسوی دروهله اول گویای آن است که بزعم رژیم اکنون دیگر مضارآزادبودن آنها برمضاردستگیری اشان می چربد. نفس این منطق نشان می دهدکه سمت تحولات و اوضاع برخلاف ادعاهای ظاهری رژیم برعلیه آنهاست. چراکه ازیکسو بدلیل شرایط فوق العاده منطقه وسقوط دیکتاتورها امکان رسیدن امواج این سونامی به مرزهای ایران جدی ترشده است وبخصوص افزایش روحیه مبارزاتی جوانان وبرگشتن دوباره مردم به خیابانها، آنهم پس ازیک گردگیری سنگین وسرکوب خشن، می تواند زنگ خطری برای شروع این سونامی باشد. والبته دراین رابطه رژیم حضورنسبتا آزاد وتاکنونی این دوتن وفعالیت آنها را هم چون خطر چاشنی می دید که می تواند موجب منفجرشدن انبارباروت بشود. عامل مضاعفی که رژیم را به صرافت دستگیری انداخت همانا اقدام به فراخوان های بدون کسب مجوزازسوی آنها بود که مبین نوعی نافرمانی مدنی محسوب می گردید. درپی این معادلات جدید بود که سردمداران نظام براین نظرشدند که با دستگیری و قطع ارتباطات کامل آنها باصطلاح چاشنی انفجاری را بیرون بکشند وبرروحیه عمومی مردم ضربه ای واردکنند. اما آیا خود این عامل درشرایط پیچیده وبالقوه انفجاری نمی تواند به چاشنی نیرومندتری تبدیل شود؟ البته چنین چیزی محتمل است و باید برای پاسخ قاطع به آن منتظررویدادهای آینده بود.
بااین وجود،دراینجا آنچه که برای مامهم است، خارج شدن ابتکارعمل ازدست رژیم وماهیت تدافعی-واکنشی آن است. چرا؟ : درشرایطی که نشانه هائی ازتقویت روحیه مبارزاتی دیده می شود، دست به اقدامی تحریک آمیززدن به منزله خاموش کردن آتش با نفت است،علاوه براین با توجه به تحولات انقلابی وضداستبدادی منطقه واهمیت دموکراسی درمبارزات مردم منطقه، جمهوری اسلامی برای تأثیرگذاری برمنطقه ناچارشده است که درسخن ادعای دموکراتیک بودن وباصطلاح مردم سالاری دینی بکند وتظاهربه این مساله مستلزم آن بودکه دربرخورد با اپوزیسیون لااقل به اقدامی مهم وبحث انگیزدرمقیاس جهانی ومنطقه ای مبادرت نکند. وحال آنکه درعمل ناچارشده است همان بردباری وژست تاکنونی درمورد اپوزیسیون داخلی مبنی برآزادبودن رهبران را پایان دهد. واین البته نشاندهنده همان ماهیت تدافعی اقدامات رژیم است درزمانی که بیش ازهرزمانی نیازبه ژست دموکراتیک داشت. چنین رفتاری تضاد بین ادعا وکرداررا باوج خود رسانده و دست رژیم را برای ایفاء نقش ادعائی خود درمنطقه بسته است. چرا که خطرجدی تر ازآن است که بتوان باین نوع بازی ها تن داد.قاچ زین راباید گرفت، اسب سواری پیشکش! دستگیری موسوی وکروبی، چیزی جززدن مهرباطله بدست خود برسیاست های ادعائی نیست. جمهوری اسلامی درموقعیتی نیست که بتواند ماهیت منحط وگندیده خویش را ازانظارجهانی ومردم منطقه پنهان سازد. اخیرا وزیرامورخارجه جدید ایران درتلاشی مذبوحانه ادعا کردکه دامنه اعتراضات درایران بسیارمحدوداست وقابل مقایسه با نارضایتی های کشورهای عربی نیست واساسا اینها عده معدود وفریب خورده وتحریک شده توسط قدرت های بزرگ هستند. اماهمگان نظیراین گونه یاوه ها و ادعاها را اززبان قذافی وسایردیکتاتورهای منطقه بارها شنیده اند که چگونه خود را جزیرثبات دانسته ومخالفین خود را مشتی فریب خورده معرفی کرده اند. حکومت اسلامی علیرغم میل وافرخویش برای ایفاء نقش دیگری، درمخمصه ای قرارگرفته است که ناچاراست همان یاوه های قذافی وامثال وی را برزمان می راند. وقتی دوران نظامی به پایان می رسد وگندیدگی به اوج خود میرسد،رفتاروعملکرد دیکتاتورها بیش ازپیش به هم شباهت پیدامی کند وبیش ازپیش نشانه هائی ازجنون وزائل شدن عقلانیت درآنها نمایان می شود.
شرایط منطقه وجهان به قسمی است وبه سمتی است که سرکوب خشن وبیرحمانه توسط حکومت ها به آسانی تحمل نمی شود واساسا به عنوان یک اهرم قابل تکیه خاصیت خویش را ازدست می دهد. نمونه برجسته اش سرکوب خشن وجنایت آمیز قیام کنندگان لیبی توسط معمرقدامی بود که نه فقط نفرت مهارنشدنی جهانی را برانگیخت بلکه اوضاع را بیش ازپیش خراب ترکرد، بطوری که کشوروماشین سرکوب به دونیمه منطقه آزادشده، هنوزآزادنشده وبه نوعی جنگ داخلی منجرشده است. بااین همه زمان فروپاشی حکومت قذافی فرارسیده است. سازمان ملل وشورای امنیت آن نیزباتفاق آراء بامحکوم کردن جنایت های ارتش ومأموران قذافی پرونده جنایت های اورا به محاکم جزائی ارسال کرد.
بی تردید مشاهده این گونه فعل وانفعالات وفرصت های مهمی که برای پیشروی آفریده می شود،ازدید تیزبیرن مردم مبارزایران وجوانان وفعالین دورنمی ماندو همه شاهد روند کند شدن تیغ تیزشمشیررژیم و دیکتاتورها وحکومت های مستبد هستند. گسترش شعارهای شبانه درپی دستگیری این دوتن ومخمصه رژیم دربرگزاری همزمان مسابقه فوتبال وفراخوان تظاهرات ودشواری هائی که تقارن این رویدادها ونیز تحولات تاریخی و مهم منطقه وجهان پیشاروی استراتژی سرکوب می گذارد، همه وهمه نشان ازورود رژیم به سوی باتلاق دارد. اگرنفس دستگیری برای بیرون کشیدن چاشنی انفجار،خودخطرتبدیل شدن به چاشنی نیرومندتری را درپی دارد واگررژیم درموقعیتی است که خود دایما درحال تولید محرک ها وچاشنی های انفجارجدیدی است، هم چون یورش به خانه های مردم برای برچیدن آنتن ماهواره ها، پس روشن است که ابتکارعمل ازدست رژیم خارج شده وقادربه محاسبه پی آمدهای اقدامات خود نیست. بی شک ازاهداف دیگربیان نشده رژیم درتصمیم به دستگیری این دوتن درهم شکستن روحیه مقاومت آنها نیزهست.اما بعیداست که فشارهای داخلی وبین المللی چنین فرصتی را باوبدهد. برعکس تنها کاری که می کند همانا قهرمان سازی وباطل کردن کامل ادعاهای خود درمورد سرمشق قرارگرفتن درمنطقه وقاطع ترکردن عزم مردم برای یک سره کردن اوضاع و بدست گرفتن سرنوشت خود است.چنین اقداماتی تنها تعیین تکلیف با حکومتی تماما گندیده وآکنده ازفساد را به مردم خاطرنشان می زد وزمان آن را به جلومی اندازد.بادهای نیرومندی علیه کشتی های دستخوش امواج حکومت های مستبد وزیدن گرفته است. پروازمرغان طوفان خبرازناآرامی دریا دارد.