ایستاده ای تو همچو سرو
ای خجسته پیر پاکباز پهنه ی نبرد!
گرچه تیر بی امان دشمنت نشست
بر ستبر سروگون قامتت
گفتی ای عزیز تیرهای بی شمار
بر نشست بر تنان بوته وار ما
***
دل گران مدارای عزیز!
جنگل است جای بس درخت و بوته ها
هر یکی ستبر یا خمیده قامتی
این یکی نزارِ تیر بی امان روزگار
وان دگر به رویش مدام در میان گیرودار کارزار
با سوارِ باد پایِ تیزرو
برسمند بی امان روزگار
***
پیرِ راهپویِ ما
عمر تو درازباد و قامتت ستبر
تا به یُمنِ هستیَت
جنگلِ همیشه سبزژ دیر پای
از توسبزِ پرتوانِ رازدان
وام گیرد و زید ستبرتر
بر ستیغ سربلند کوهسار
با همه ی کشاکش هماره اش
گر چه تیزهاست همچنان روان سویِ ستبر ِقامتش
***
ایستاده ای توهمچو سرو
عمر تو دراز باد و قامتت ستبر
دیرمان و شادزِ
ای خجسته پیکِ راهوارِ زندگی
علی رضا جباری ( آذرنگ )
۱۷/۸/۹۲ ( ۲۰۱۳/۱۱/۷ )