مصطفی تاج زاده، معاون سیاسی وزارت کشور دولت محمد خاتمی و عضو جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در مرخصی زندان به سر می برد در نامه ای نوشته است که «سکوت تأییدآمیز درباره نحوه محاکمات دادگاه انقلاب خطای ما بود.» تاجزاده این نوشته را که با عنوان «پدر، مادر ما باز هم متهمیم» منتشر شده به ندا آقا سلطان تقدیم کرده است.
من از جنبه های مختلف این نوشته می گذرم و فقط به بخشهائی می پردازم که به نقد گذشته نظر دارد. این نقد از چند نظر دارای اهمیت است. اول اینکه این نامه از سوی کسی نوشته شده که زندانی است.
او اعتراف می کند، اما نه به آنچه که بازجوها با اعمال فشار از او انتظار دارند و نه در دادگاه های تفتیش عقیده، نظیر آنچه که در تابستان گذشته به نمایش درآمد. تاج زاده در آن «دادگاه» سکوت کرد. آن سکوت باارزش بود و حالا اعتراف خودخواسته نسبت به «خطاهای» گذشته خود و همراهانش از ارزش بیشتری برخوردار است.
«… ما حتماً باید اعتراف کنیم اما نه در دادگاههای نمایشی و آن طور که بازجوها میخواهند و به اتهامات موهوم مرتکب نشده، بلکه در پیشگاه ملت و بر اساس حقیقت.»
دوم اینکه تاج زاده برخلاف روش برخی از همراهان اصلاح طلب خود، در انتقاد از گذشته به سهم خود انگشت می گذارد و خود و همفکرانش را بری از خطا نمی داند. به این بهانه مرسوم که «ما نمی دانستیم» متوسل نمی شود. «خطای ما این بود که در مقابل برخی رفتارهای دادگاه های انقلاب موضع نگرفتیم…»
و سوم اینکه او نوشته اش را به ندا آقاسلطان تقدیم می کند، به یک زن و نماد گرایش لائیک در جنبش اعتراضی.
و آخر اینکه این نامه دعوتی است از همگان، تا در نقد گذشته شرکت کنند: «اکنون که به برکت جنبش سبز، شرایطی فراهم شده تا بسیاری از طرفهای درگیر منازعات خونین دهه ۶۰ با بازخوانی انتقادی آن سالها به این نتیجه برسند که آن همه خشونت و خون ریزی “ضرورت تاریخ” نبود و میشد از بروز آن رخدادهای تلخ و ناگوار اجتناب کرد، باید این فضای نقد را زنده نگه داشت.»
این سخنان در نقد و چالش با گذشته نقش مهمی دارند و آن را باید به فال نیک گرفت. مهم نیست که آقای تاج زاده با زبان من – عضوی از زندانیان دوره سیاه دهه ۶٠ و از خانواده ای داغدار آن دوره- سخن نمی گوید. من و ما آنقدر تجربه های دردناک از دهه ۶٠ داریم که می دانیم آنچه اتفاق افتاد، جنایت نام دارد. «خطا» نامیدن آن کاستن از بار جنایت و تحریف حقیقت است. همانطور که بنا به نوشته خود وی «”کهریزکی کردن” شهروندان معترض و نیز تیراندازی مستقیم به آنان چنان پدیده شومی است که واژه «خطا» به هیچ وجه نمیتواند توصیف خوبی برای آن باشد.»
این نوشته اما، گام مهمی در شکستن سکوت اصلاح طلبان نسبت به گذشته است و جای خوشحالی دارد. دلم می خواست انگیزه آقای تاج زاده در نوشتن این نامه و نیز وقتی از «تجربه زندان بهرغم همه تلخیهای خود» سخن می گوید، از حس دردی می بود که شکنجه شدگان در سلولها از خود بجا گذاشته اند، از یادداشت هائی که اعدامی ها بر دیوارها کندند، از شنیدن سرودهائی که خاموش شان کردند. آن علامت ها و یادداشت ها بر در و دیوارهای سلول ها و بندهای اوین بارها رنگ خورده اند تا فراموش شوند. ولی آنها را می توان حس کرد و هیچ ماده و رنگی قادر نیست آنها را محو کند.
ولی نفطه حرکت تاج زاده جائی دیگری است: «تجربه زندان بهرغم همه تلخیهای خود، نتوانست فرصت و امکان “گفت وگو” را از من دریغ دارد؛ امکان گفتوگو حتی در دشوارترین شرایط. با توجه به این که من و دوستانم نه به علت مبارزه با نظام، که به دلیل فعالیت در جهت پویایی و شکوفایی آن به زندان افتاده بودیم، با بازجویان درباره اصل نظام اختلاف نداشتیم و همین مسأله مشترک میتوانست نقطه آغاز گفتوگوی ما باشد.»
دلم می خواست که او می پذیرفت که طرح اعلامیه ۱۰ مادهای دادستانی انقلاب بود که راه سرکوب را گشود چرا که آن طرح را کسانی تعریف کردند که شلاق و چوبه دار در اختیارشان بود و آنها برای حفظ قدرت حاضر به هر عمل ننگینی بودند. نه اینکه عدم تحقق آن (طرح) مانع دموکراسی شد. «اما نتوانستیم (و نیز تروریسم سال ۶۰ و جنگ تحمیلی نگذاشت) که این راه را تا مرحله گسست کامل از شیوههای غیردموکراتیک پیگیری کنیم.»
و چه خوب می شد نامه شفافتر نوشته می شد و آقای تاج زاده از نقش خویش هم در «راه خط امام» هم سخن می گفت و از نگفته ها پرده برمی داشت.
با اینهمه نوشته «پدر، مادر ما باز هم متهمیم» اهمیت دارد چرا که به چالش با گذشته می پردازد و به حوزه ای وارد می شود که دست های آلوده ورود به آن را ممنوع اعلام کرده اند. آنچه در عرصه چالش با گذشته اهمیت دارد درگیر شدن اقشار بیشتری از جامعه است و نه لزوما زبان و موضع مشترک. بدون درگیری نگاه ها و منافع گوناگون، بحث در باره گذشته به یک گفتمان اجتماعی تبدیل نمی شود. باید بپذیریم که تاج زاده حرفهای ما را نخواهد زد. بنا هم نباید بر این باشد. اهمیت نوشته تاج زاده آنجاست که او با زبانی دیگر، با زبان کسی که هنوز میتواند «به رغم خطاها و افراطکاریها همچنان از انقلاب اسلامی دفاع کند.» به این بحث وارد می شود. حرفهای او می تواند بر کسانی تاثیرگذار باشد که هنوز در حقیقتی که از زبان ما بیرون می آید، به دیده تردید می نگرند.
و باید پذیرفت که هر آنکس که در عرصه چالش با گذشته شرکت می کند، لزوما زخمهای داغدیدگان را حس نکرده است. حس همدردی زمانی پدید می آید که داغدیدگان فرصت سخن گفتن بیابند. زمانی که حقیقت به تمامی روشن شود.
و چالش با گذشته، یعنی زنده شدن دردها از یک طرف و جنایتها از طرف دیگر. روشن شدن حقیقت دو سویه دارد. در کنار شناساندن ناحقی ها و آنچه بر قربانیان رفته، باید کسانی هم که آمر و عامل این ناحقی ها بوده اند، به جامعه شناسانده شوند. روشن شدن حقیقت بخشی جدائی ناپذیر از روند دادخواهی در جامعه است. این مرحله قطعا بی دشواری و تلخی پیش نخواهد رفت ولی برای گذار به دموکراسی و جامعه ای مبتنی بر ارزش های حقوق بشر گریزی از آن نیست. چرا که بنا به گفته تاج زاده:
«اصرار بر توجیه همه کارهایمان در گذشته، در نهایت به معنای معادل دانستن «واقعیت» با «حقیقت» است. ملتی که چنین بیندیشد و نتواند گذشته خود را نقد کند و نقاط مثبت و منفی آن را دریابد، تکیهگاه استواری برای پیشرفت همهجانبه نخواهد داشت.»
و من امیدوارم آقای تاج زاده و دیگر اصلاح طلبانی که خواهان ورود به عرصه نقد گذشته هستند، تا پایان همراه این پروسه بمانند.