جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۱

جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۱

کامیون داران زندانی و سایر معترضان به شرایط اسفناک اقتصادی را آزاد کنید
جبهه ملی ایران اعتقاد دارد در این سرزمین ثروتمند، این ملت سزاوار داشتن یک زندگی متعارف و بدون دغدغه و یک رفاه معقول است. ما به حکومت هشدار می دهیم...
۱۶ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: جبهه ملی ایران
نویسنده: جبهه ملی ایران
در برابر سنت، با تیغ قلم؛ زندگی و کنشگری رایحه مظفری
کتاب «تیغ و سنت» پس از دو سال انتظار برای مجوز انتشار، در ایران غیرقابل چاپ اعلام شد و سرانجام در سال ۲۰۱۸ توسط نشر ناکجا در پاریس  منتشر شد....
۱۶ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
هشدار نهادهای حقوق بشری درباره افزایش اعدام مهاجران افغانستانی در ایران
ه گفته این بیانیه، اعدام شهروندان افغانستانی در ایران در سال ۲۰۲۴ میلادی به نسبت سال پیش از آن سه برابر شده و در این سال دست‌کم ۸۰ مرد افغانستانی...
۱۵ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: بابک بهمنش
نویسنده: بابک بهمنش
چوب خط در تاریکی
ریشه در کدام دلدادگی دارد- ز کجا...چگونه قلبت را به چنگ گرفتی- عشق جاری در خونت- به کجا می برد تو را- آنجا که مجال تابیدنی نیست......
۱۵ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
طرحی برای کنسرسیوم هسته ای منطقه ای...
در مذاکرات فعلی بین ایالات متحده و ایران، با میانجیگری عمان، در مورد آینده برنامه غنی‌سازی اورانیوم ایران، یک کنسرسیوم هسته‌ای منطقه‌ای توسط هر دو کشور ایران و ایالات متحده...
۱۵ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: دانشمندان هسته‌ای دانشگاه پرینستون
نویسنده: دانشمندان هسته‌ای دانشگاه پرینستون
مذاکراتی با حواشی تداوم جنگ
دور دوم مذاکرات استانبول برگزار گردید. هرچند به آن نام «مذاکرات صلح» داده اند، اما به نظر می رسد که این نام را فقط برای رضایت ترامپ و دستگاه اداری...
۱۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: سیامک سلطانی
نویسنده: سیامک سلطانی
یاد رفیق خانجان جبل‌عاملی (بهمن) گرامی باد!
رفیق بهمن در فعالیت‌های سیاسی اجتماعی‌‌اش، کنشگری متعهد و مسئول و پیگیر و وفادار به آرمان‌ها  و اهداف راه انتخاب شده‌اش بود. خانجان انسانی میهن‌دوست و آزادی‌خواه، رفیقی نکته‌بین و...
۱۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

چمدانی کوچک در یک کمد قدیمی (قسمت ششم)

دوماه آخر را در بیمارستان گذراند. با عکسی از تو. هرروز یک گل سرخ از باغچه‌ی تو را برایش بردم. می‌گرفت روی صورتش می‌نهاد، بو می‌کرد، و در گلدان آب کنار تختش، کنارعکس تو قرار می‌داد. اواخر تابستان بود که فوت کرد. همه این‌ها را می‌دانی؛ برایت تعریف کرده بودم. نمی‌دانم چرا دلم می‌خواهد که دوباره بازگو کنم. سبک می‌شوم.

  تازه عید را پشت سر گذاشته بودیم بهار در خانه آمده بود. گل‌های میمونی و بنفشه باز شده بودند. پدرت بعد از دستگیری تو آن قسمت حیاط که اتاق تو مشرف بر آن بود را تنها بوته گل سرخ کاشته بود! سرخ و سفید. خود پای بوته‌ها را بیل می‌زد و برای خودش شعر می‌خواند. هر چه که به یادش می‌افتاد. گاه ترانه‌ای را زیر لب زمزمه می‌کرد: ” گل سرخ و سفیدم کی می‌آیی؟ بنفشه برگ بیدم کی می‌آیی؟” آه می‌کشید و همان‌جا پای بوته می‌نشست. برای او یک صندلی کنار گل‌ها نهادم با یک میز کوچک. گفت: ” می‌خواهی کنار باغچه پسرم تنها بنشینم؟” صندلی دیگری نهادم.

 عصرها که از کار برمی‌گشت، دیگر در اتاق نمی‌نشست؛ می‌رفت سروقت باغچه‌ی تو و گل‌ها را آب می‌داد. می‌نشست استکانی چای باهم می‌خوردیم. رفته‌رفته، تمام صندلی‌های اتاق پذیرائی را  کنار باغچه‌ی تو چید. دیگر تمام بهار و تابستان مهمانان را به اتاق پذیرایی نمی‌برد. میهمان‌ها هم عادت کرده بودند؛ به‌محض ورود می‌گفتند: ” کنار باغچه گل سرخ .” یک روز یک تخت پام چوبی را با تاکسی‌بار به خانه آورد. صندلی‌ها را جابه‌جا کرد و تخت‌پام را آنجا قرارداد. روی آن قالیچه‌ای  انداخت و گفت: “هوای اتاق خفه‌ام می‌کند از امشب می‌خواهم در هوای آزاد کنار این گل‌ها بخوابم “.

می‌دانستم همه این‌ها به یاد تو می‌کند؛ دیگر کمتر به داخل خانه می‌آمد؛ همه کارش روی همان تخت پام بود. شروع به خواندن آن تعداد از کتاب‌های تو که باقی‌مانده بودند کرد. گاه من هم کنارش می‌نشستم. پاک سیاسی شده بود؛ با همه بحث می‌کرد. اواخر فروردین بود، سال پنجاه چهار، عصر با یک روزنامه به خانه آمد. سخت پریشان بود؛ روزنامه را طرف من دراز کرد و گفت: “کشتند؟” دلم فروریخت. اولش نتوانستم تیتر روزنامه را بخوانم. بغض کرده بود؛ به اتاق رفت، در را بست صدای بلندش را می‌شنیدم که مرتب فحش می‌داد؛ کاری که کمتر می‌کرد. 

” ۹ زندانی در حین فرار کشته شدند”. نام بیژن جزنی و ضیا طریفی را که دیدم، گریه امانم نداد. ترس در دلم ریخت. چطور؟ مگر می‌شود این‌چنین آسان کشت؟ چنان ترسیده بودم که توان حرکت نداشتم. یاد همسر و مادر جزنی افتادم. واقعاً به همین سادگی؟ حال چه می‌کشند این دو زن؟ پسر کوچکش، «بابک» چه می‌کند؟  نگرانیم حدی نداشت. در زندان‌ها چه خبر است؟ نکند شما با ساواکی‌ها درگیر شوید و شما را هم بکشند! روزهای سختی بودند. همه‌چیز بعد از همان اولین ملاقات، بعد از کشته شدن جزنی شروع شد. چه روز سنگینی! ساعت‌ها  زیر باران ماندیم. پدرت مرتب اعتراض می‌کرد. به‌سختی آرامش می‌کردم. تا آن زمان هرگز او را چنین بی‌تاب و عصبی ندیده بودم. یادت می‌آید وقتی تو را دید از فشار عصبی قادر به بلند شدن نبود. آن روز کوتاه‌ترین روز ملاقات ما بود، وتو حیرت‌زده به پدرت نگاه می‌کردی. چند نفر از پدران دورش را گرفتند و به‌سختی بلندش کردند. من هرگز آن نگاه مشتاق، درمانده و التماس‌آمیز او را از یاد نخواهم برد. می‌دانست که آخرین دیدار است. او سرطان گرفته بود. سرطانی سخت، که بیشتر از چهار ماه دوام نیاورد. نمی‌توانست ازجا برخیزد؛ دوماه آخر را در بیمارستان گذراند. با عکسی از تو. هرروز یک گل سرخ از باغچه‌ی تو را برایش بردم. می‌گرفت روی صورتش می‌نهاد، بو می‌کرد، و در گلدان آب کنار تختش، کنارعکس تو قرار می‌داد. اواخر تابستان بود که فوت کرد. همه این‌ها را می‌دانی؛ برایت تعریف کرده بودم. نمی‌دانم چرا دلم می‌خواهد که دوباره بازگو کنم. سبک می‌شوم. مراسم خوبی برایش گرفتیم. تمام خانواده‌های سیاسی بودند. وصیتی نکرده بود. اواخر دیگر اعتقادی به دین و مذهب نداشت. تنها  دو روز قبل از آن‌که به کما برود به من گفت: “دلم می‌خواهد چند شاخه ازگل‌های باغچه‌ی تو را بر سر خاکش بکارم و مواظب باغچه‌ات باشم “.

 خانه بدون او و بدون تو برایم زندان شده بود. گاه چنان احساس خفگی می‌کردم  که می‌خواستم پیراهنم را پاره کنم. حوصله پختن غذا را هم نداشتم. حوصله هیچ‌کس را! تنها  در کنار مادران زندانی‌ها احساس آرامش می‌کردم. یکی از مادران گفت که پسر کوچک‌تر مادر یکی از بچه‌های کرد که در زندان است دردانشکده پلی‌تکنیک قبول‌شده و تنها همین دو پسر را دارد. حال که پسر کوچکش تهران می‌آید، او تنها خواهد ماند. اگر ممکن است یک اتاق خانه را به آن‌ها بدهم، که هم خودم از تنهائی خلاص شوم و هم آن مادر و پسر راحت شوند. چنین شد که «سروه» خانم همراه پسرش «هیوا»، ساکن خانه ما شدند. زن ساده و مهربان کُرد. چهره قشنگی داشت موهای خود را چتری جلوی پیشانی‌اش می‌انداخت از وسط فرق باز می‌کرد و بعد با یک دستار بلند و زیبای کُردی آن را می‌بست. لباس‌های کُردی‌اش را می‌پوشید و آرام حرکت می‌کرد. تمام‌وقت خانه بود، کسی را در تهران نداشت. تمام عشقش همین دو پسر بودند. خرجمان یکی شده بود؛ خرجی هم نداشتیم. ورودشان به زندگی‌ام مانع ازپای افتادن من شد. هیوا پسر هر دوی ما بود. نجیب و بامحبت. اولین کمک دانشجوئی را که گرفت  دو پیراهن نخی گل‌دار برای من و مادرش خرید.

 من عادت به پوشیدن پیراهن گل‌دار نداشتم. اما سروه خانم همیشه رنگ‌های شاد می‌پوشید. من برای اولین بار یک پیراهن گل‌دار پوشیدم. خودم را نمی‌شناختم. آیا اصلاً درست بود بعد از پدرت، پیراهن گل‌دار بپوشم؟ نمی‌دانم در آن پیراهن نخی ساده با آن گل‌های ریز چه بود، هر بار که می‌پوشیدم احساس آرامش  می‌کردم. نوعی رها شدن و فراخ‌بالی.

عصرها با هم می‌نشستیم چای می‌خوردیم؛ او از زندگی سختش در کردستان می‌گفت. از این‌که چطور بچه‌هایش از کوچکی بی‌پدر شدند و او با چه سختی آن‌ها را بزرگ کرد؛ نان پزی کرد؛ گلیم بافت؛حتی چوپانی کرد! اما بچه‌هایش را مجبور به خواندن کرد. گاه ترانه کُردی می‌خواند. یک روزپیشنهاد کرد: “بیا باهم یک فرش کوچک ببافیم”. فکر کردم شوخی می‌کند. اما نه جدی بود. “من بلد هستم یک دار کوچک قالی می‌زنیم و شروع می‌کنیم؛ من گره زدن را به تو یاد می‌دهم. نقشه انداختن و دف زدنش با من.” چند روز بعد هیوا اوستای نجاری که دار قالی بر پا می‌کرد را به خانه آورد. هفته بعد یک دستگاه قالی در زیرزمین برپاشده بود. 

تاریخ انتشار : ۲۹ شهریور, ۱۳۹۶ ۱۱:۴۷ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

 پیام هیئت سیاسی-اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به رانندگان و کامیون‌داران اعتصابی

ما بر اهمیت تداوم مبارزات صنفی به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز، آگاهانه و هوشمندانه تأکید داریم. با این حال، تحقق مطالبات میان‌مدت نیازمند پیگیری مداوم و اعمال فشار صنفی هماهنگ و سراسری است. در این مسیر، پیوند و همبستگی با دیگر صنوف، گروه‌های کارگری و زحمت‌کش می‌تواند پشتوانه‌ای نیرومند برای تقویت مبارزات صنفی و گامی مهم برای وحدت عمل باشد

ادامه »
سرمقاله

«چهرۀ جنگ در غزه، چهرۀ یک کودک است»

«غزه» فقط یک نوار باریک و یک نقطۀ جغرافیایی در خاورمیانه نیست، غزه حتی تنها مدفن پنجاه‌هزار کودک نیست، غزه حتی نشانۀ بی‌پناهی و ناتوانی بشریت در برابر جنایت قدرت، سود و سرمایه نیست، غزه را نمی‌توان با هیچ واژه‌ای توصیف کرد. فقط شاید بتوان گفت که غزه آزمایشی بود که انسان قرن بیست‌ویکم از آن سربلند بیرون نیامده.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

خشونت، قانون، و زنانی که در کنار نظام ایستاده‌اند

وقتی مردان در برابر حقوق زنان می‌ایستند، ردپای حفظ قدرت و امتیاز را می‌توان در مواضعشان دید. اما هنگامی‌که زنی خواستار حذف قانونی می‌شود که برای نجات جان زنان طراحی شده، دیگر با مخالفتی ساده مواجه نیستیم؛ بلکه با بازتولید آگاهانه نظامی مواجهیم که حق انتخاب و امنیت را از زنان دریغ می‌کند.

مطالعه »
بیانیه ها

 پیام هیئت سیاسی-اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به رانندگان و کامیون‌داران اعتصابی

ما بر اهمیت تداوم مبارزات صنفی به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز، آگاهانه و هوشمندانه تأکید داریم. با این حال، تحقق مطالبات میان‌مدت نیازمند پیگیری مداوم و اعمال فشار صنفی هماهنگ و سراسری است. در این مسیر، پیوند و همبستگی با دیگر صنوف، گروه‌های کارگری و زحمت‌کش می‌تواند پشتوانه‌ای نیرومند برای تقویت مبارزات صنفی و گامی مهم برای وحدت عمل باشد

مطالعه »
پيام ها

یاد رفیق خانجان جبل‌عاملی (بهمن) گرامی باد!

رفیق بهمن در فعالیت‌های سیاسی اجتماعی‌‌اش، کنشگری متعهد و مسئول و پیگیر و وفادار به آرمان‌ها  و اهداف راه انتخاب شده‌اش بود. خانجان انسانی میهن‌دوست و آزادی‌خواه، رفیقی نکته‌بین و صمیمی و دوست‌داشتنی و مهربان بود.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

کامیون داران زندانی و سایر معترضان به شرایط اسفناک اقتصادی را آزاد کنید

در برابر سنت، با تیغ قلم؛ زندگی و کنشگری رایحه مظفری

هشدار نهادهای حقوق بشری درباره افزایش اعدام مهاجران افغانستانی در ایران

چوب خط در تاریکی

طرحی برای کنسرسیوم هسته ای منطقه ای…

مذاکراتی با حواشی تداوم جنگ