شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۸

شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۸

يک نیمه‌روز
بوق ماشین آتش‌نشانی در همه جا پیچیده بود اما معلوم نبود که ماشین برای رسیدن به شعله‌های آتش چگونه می‌تواند راه خود را باز کند. راننده تاکسی با مسافری بر...
۳ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزير؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد
دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا،...
۲ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
دادخواهی و صلح
روز يک‌شنبه گذشته، 27 آبان‌ماه سال 1403 خورشيدی با عنوان دادخواهی و صلح و به‌یاد هزاران فرزند جان‌باختۀ ميهن و با تاکيد بر دادخواهی، خشونت‌پرهيزی و صلح‌طلبی در سامانه زوم...
۱ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: کارآنلاين
نویسنده: کارآنلاين
دنیایِ واژگون
کتاب در حافظه شهر فراموش شده‌ / و به انتها نزدیک / دنیا تعادلش را در نقطه لغزانی دنبال می‌کند / موریانه‌ها / به جانِ کتاب‌ها افتادند / شب است،...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟
کارنامه اقتصادی، ژئوپولتیکی، اجتماعی، زیست محیطی و فرهنگی فاجعه آمیز حکومت در برابر همگان قرار دارد. حکومت دینی حتا در ماموریت معنوی خود هم شکست بزرگی خورده و مناسک و...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سعید پیوندی
نویسنده: سعید پیوندی
تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما
امروز بیش از پیش لازم است که جریانات چپ، ملی و دموکرات صفوف خود را به هم نزدیک کرده و مانع گرایش به سمت راست و جریانات برانداز شوند. هیچ...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
وریشه مرادی
وريشه مرادی دوران دانشجویی از فعالان ان‌جی‌او های شهر سنندج و از قهرمانان رزمی‌کار استان کوردستان و یکی از بنیان‌گزاران انجمن مبارزه با اعتیاد شهر سنندج بود.
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه

چمدانی کوچک در یک کمد قدیمی (قسمت یازدهم)

در آن روز زیبا آن جشن تولد ساده و صمیمی همه مادران مقابل چشمانم بودند. حال سال‌ها از آن روز می‌گذرد؛ هرگز آن روز تکرار نشد و تنها یک خاطره ماند و پیراهنی که تو هدیه کرده بودی. از من خواهش کردی اجازه دهم گاهی روزها جلسات خود را در این خانه بگذارید. فکر می‌کردی ناراحت می‌شوم . برعکس خوشحال شدم، بیشتر می‌دیدمت و فکرم راحت‌تر بود وقتی اینجا در کنارم جمع می‌شدید. گفتم تنها دو هفته وقت بده تا هیوا با دیانا بروند. گفتی مامان می‌فهمم. نمی‌خواهی به دردسر بیفتند، چشم!

 قبول کردند؛ سروه خانم چیز زیادی نداشت، چند النگو و یک گوشواره و انگشتر. همه را در دستمالی پیچیده و گره ‌زده بود. هیوا و دیانا همراه سروه خانم و پدر مادر دیانا برای دیدن پسر بزرگ سروه خانم به کردستان رفتند.

 هنوز گروه سیاسی که پسرش در آن فعالیت می‌کرد با خمینی می‌جنگیدند. من هم دلم می‌خواست بروم. اما همان اندک دیدن تو برایم همه‌چیز بود. حتی یک دقیقه یک ثانیه آن. حس زیبایی آن لحظه  که در را برایت می‌گشودم و چهره خندانت پشت در ایستاده بود! می‌دانستی که لذت می‌برم، خود تو هم لذت می‌بردی. هیچ‌وقت با کلیدت در را باز نمی‌کردی. در می‌زدی و در انتظارم می‌ماندی. خنده‌دار است من هم همیشه اگر بیرون می‌رفتم و بازمی‌گشتم، در می‌زدم. فکر می‌کردم باشد که در غیبت من آمدی در زدی نبودم، داخل شدی و حال در را به رویم بازخواهی کرد.  گاه چنین می‌شد!

 درب بهشت هم چنان زیبا گشوده نمی‌شد، آن‌گونه که تو در بر رویم باز می‌کردی. دو هفته از رفتن سروه خانم می‌گذشت، در زدم ظهر بود، غذا بر سر چراغ برای خرید رفته بودم. به دلم برات شده بود که در خانه هستی؛ در زدم و صدای پایت را شنیدم. شادی زود گذری از قلبم عبور کرد. در را گشودی با یک دست سبدم را گرفتی و صورتم را بوسیدی و به دست دیگر کشان‌کشان به اتاقم بردی. پیراهن گل بهی رنگی را روی صندلی کنار تختم نهاده بودی با  گل‌های آبی ریز .” مامان برای شما خریده‌ام، همراه کفشی چرمی سیاه! عوض دو کفشی که روزهای انقلاب به خاطر من پاره کردید.” بغلم کردی و گریه امانم نداد. دستم گرفتی و به آشپزخانه‌ام بردی.  میز را چیده بودی، با همان سلیقه خودت و کیکی  در وسط میز؛ “مامان تولدت مبارک!” فراموش کرده بودم که آن روز، تولد من است. سال‌ها بود که فراموش کرده بودم. بعد از رفتن پدرت، همه روزها فراموشم شده بود.

هشت بشقاب بر سر میز بود. گفتی: ” مامان تنها من نه! رفقایم هم تولد تو را جشن گرفته‌اند!” صدا زدی  در اتاقت باز شد چهار پسر و دو دختر شادی کنان بیرون آمدند. می‌شود گفت همه آن‌ها را می‌شناختم، به‌جز آن دختر سبزه با چشمان درشت و سیاه را  چه چهره ملیحی داشت. برایم تولد مبارک خواندید؛ نگذاشتید از جایم برخیزم؛ غذا را سر سفره آوردید؛ خجالت می‌کشیدم که بسیار کم است طوری میان شادی و هیاهو خوردید که متوجه نشدم کی بر سر سفره آمد و کی خورده شد. من چه خوشبخت بودم! دلم نمی‌خواست که آن روز به پایان برسد. فقط نگاهتان می‌کردم و چهره مادران و پدران از مقابل چشمانم رد می‌شد.

 چه روزهایی کشیدیم. انوش می‌خندید، با آن چهره سبز بانمک و چمشانی که کم به مهربانی آن دیده‌ام.  یاد خانم لطفی افتادم: “انوشم روی دوش مردم به خانه آمد. گل‌فروش سر چهارراه کاخ دسته‌گلی آورد که از در رد نشد. تمام کف پای پسرم هنوز بعد از سال‌ها جای زخم‌هایش است. دیدی تهرانی چه عذری از پسرم می‌خواست. او انوشم را بسیار شکنجه کرده بود “.

چه شوخ و بامزه است این خانم لطفی؛ می‌گفت: “سر هر چیز کوچک گریه‌ام می‌گیرد. رفتم پیش دکتر روانشناس، پرسید “آیا همسرتان زنده است؟ گفتم: نه؛ گفت: خیلی دوستش داشتید؟ گفتم: ای! سال‌ها از من بزرگ‌تر بود؛ گفت: سرش غر می‌زدی؟ گفتم: فراوان!  گفت: خب دیگر اون رفته دیگر کسی نیست سرش غر بزنید! و خودتان را خالی کنید. حالا مادرها مواظب خودتان باشید هر وقت گریه‌ام بگیرد سر شما غر خواهم زد تا گریه نکنم”. ما می‌خندیدیم. یکی از مادران به شوخی  گفت: “سر انوش غر بزن! او صبور است “. چشمش پر اشک شد،  گفت: “من هر وقت انوش را می‌بینم از شوق زبانم بند می‌آید؛ انوشم ، انوش من! می‌دانید چه کشیدم وقتی اولین بار بعد از دستگیری او را دیدم؛ نمی‌توانست راه برود تمام پایش زخم بود. گفتم: “تمام دردهایت به جانم.”  خندید و گفت: “چرا به جان شما! به جان  تهرانی و رسولی!” من خندیدم! او خندید!

در آن روز زیبا آن جشن تولد ساده  و صمیمی همه مادران مقابل چشمانم بودند. حال سال‌ها از آن روز می‌گذرد؛ هرگز آن روز تکرار نشد و تنها یک خاطره ماند و پیراهنی که تو هدیه کرده بودی. از من خواهش کردی اجازه دهم گاهی روزها جلسات خود را در این خانه بگذارید. فکر می‌کردی ناراحت می‌شوم . برعکس خوشحال شدم، بیشتر می‌دیدمت و فکرم راحت‌تر بود وقتی اینجا در کنارم جمع می‌شدید. گفتم  تنها دو هفته وقت بده تا هیوا با دیانا بروند. گفتی مامان می‌فهمم. نمی‌خواهی به دردسر بیفتند، چشم!

یاد مادر یکی از بچه‌ها افتادم که می‌گفت: “می‌ترسم اما باوجود این دوست دارم جلسه را در خانه خودمان بگذارند. حداقل چشمم رویشان است “. او تمام مدت جلسه پشت پنجره می‌ایستاد و آیت‌الکرسی می‌خواند و به کوچه فوت می‌کرد. اعتقاد داشت که دعاهای او پسرش را حفظ می‌کند و هیچ‌کس نمی‌تواند از پشت آیت‌الکرسی خواندن‌های او داخل خانه را ببیند. چه اعتقادی به دعا داشت و چه عشقی به پسرش. حال من نیز می‌توانستم پشت پنجره بایستم  و هوای بچه‌ها را داشته باشم. هفته بعد سروه خانم، هیوا و دیانا  برگشتند. 

ادامه دارد                             

تاریخ انتشار : ۱۴ مهر, ۱۳۹۶ ۹:۳۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

این‌جا، کس به‌کینه آلوده نیست

من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام مردمانی را که هفتاد کیلومتر به‌دور از شهر به جست‌وجوی آب، به‌ما رسیده بودند. و دیدم یزید را که آب بر آن‌ها بست. من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام زنی را در بیابان‌های خشک، بی ریالی در مشت؛ راه می‌جست. به‌جایی که نمی‌دانست کجاست.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

یک نیمه‌روز

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادخواهی و صلح

دنیایِ واژگون

مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟

تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما