حتی والدین یهودی مهاجر من، که فقط چند سال قبل از آن مطلع شده بودند که تمام اعضاء خانواده آنها در هولوکاست از بین رفته است، در این حس امیدوارکننده از پیشرفت شریک بودند. نه آنها و نه همسایگان ما, یا در مجموع همه کوبایی ها, این پیشرفت را بدیهی یا اجتناب ناپذیر نمی دیدند.
این تجربیات و تجربیات مشابه توضیح میدهند که چگونه پیشرفت مادی بخشی از چیزی شد که جامعهشناس آلوین گولدنر آن را «فرضهای پیشزمینه» من مینامید. دیدگاهها و ایدههای اساسی درباره سیاست و جهان که مستقیماً یک فرد را شکل میدهد.
زمانی که در اوایل دهه ۱۹۶۰ از دانشگاه شیکاگو بازدید کردم، باورهای من تقویت شد. از آپارتمان های مرتفع شهر، میتوانستم محلههای ویران یهودینشین و فقیرجنوب این شهر را ببینم، که مرا به یاد فقری میانداخت که از خانه و محل زندگی خود میشناختم. در حالی که میدانستم که چپ سیاسی در ایالات متحده کاملاً با من در مورد پیشرفت مادی موافق نیست، اما تحت تأثیر تعداد فزاینده دانشگاهیان و روشنفکران چپ قرار گرفتم که شروع به این سؤال میکردند که پیشرفت به چه معناست و آیا اصلاً مطلوب است یا خیر ؟
در میان این جنبش ها، برجسته ترین آن مکتب فرانکفورت بود، بخشی از پدیده فکری-سیاسی که پری اندرسون مورخ آن را «مارکسیسم غربی» نامیده است. این یک گروه بسیار متنوع از روشنفکران بود، از جمله والتر بنجامین، لوسیو کولتی، لوسین گلدمن و کارل کورش. با وجود دیدگاههای متفاوت، همه این متفکران در یک چیز مشترک بودند: واکنش آنها به شکست مارکسیسم کلاسیک توسط فاشیسم، استالینیسم و سوسیال دموکراسی، و گرایش آنها به دور ماندن از سیاست و اقتصاد و پرداختن به مسائل فلسفی معمولاً با گرایش ایدهآلیستی، جدا از عمل واقعی.
*۱- ساموئل فاربر- Samuel Farber (متولد ۱۹۳۹ در هاوانا) یک دانشمند علوم سیاسی و جامعهشناس کوبایی-آمریکایی است.
ساموئل فاربر در ماریانائو، منطقهای در پایتخت هاوانا، بزرگ شد. او فرزند مهاجران لهستانی-یهودی بود که از دهه ۱۹۲۰ در کوبا زندگی میکردند. در دهه ۱۹۵۰، او در اعتراضات دانشآموزان دبیرستانی علیه دیکتاتور باتیستا شرکت کرد. از آن زمان، او درگیر سیاستهای سوسیالیستی بوده است. امروزه، او عضو سازمان سوسیالیست بینالمللی تروتسکیست است. او مرتباً مقالاتی را برای International Socialist Review منتشر میکند. او همچنین مرتباً مقالاتی در مورد کوبا در پلتفرم آنلاین دوزبانه هاوانا تایمز منتشر میکند.
در سال ۱۹۵۸، فاربر به ایالات متحده مهاجرت کرد. او ضمن تحصیل در رشته جامعهشناسی، مدرک لیسانس خود را از دانشگاه شیکاگو، سپس مدرک فوق لیسانس خود را از دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی لندن و سرانجام مدرک دکترا را در سال ۱۹۶۹ از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی دریافت کرد. او در کالجها و دانشگاههای متعددی تدریس کرد، از جمله هشت سال در دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس. اخیراً، او در کالج بروکلین دانشگاه نیویورک مشغول به کار بوده است، جایی که اکنون استاد بازنشسته علوم سیاسی است.
کار ساموئل فاربر بر کشور زادگاهش، کوبا، انقلاب و پیامدهای آن متمرکز است. پس از بیش از بیست سال غیبت، در دسامبر ۱۹۷۹، در جریان آشتی بین روسای جمهور کاسترو و کارتر، برای اولین بار به او فرصت داده شد تا از سرزمین مادری خود بازدید کند.او، از جمله موارد دیگر، نژادپرستی آشکار و پنهان، تبعیض علیه جمعیت آفریقایی-کوبایی، تبعیض علیه همجنسگرایان و رفتار دولت با مخالفان را به شدت مورد انتقاد قرار داد. او در حالی که از آزادسازی اقتصادی فعلی تحت رهبری رائول کاسترو در اصل استقبال میکرد، همزمان در مورد اجرای آن که از نظر اجتماعی قابل قبول است، ابراز تردید کرد.