قهرمان کتاب فلسفی ممنوعه “ژرژ پولیتسر” در پیش از انقلاب، یک روحانی مسیحی ایرلندی بنام جرج برکلی (George Berkeley 1685-1753) بود که مدافع ایده آلیسم ذهنی در مقابل ماتریالیسم و منکر جهان عینی و محیط اطراف انسان است. آن زمان اشاره می شد که ساواک برای مطالعه یا داشتن آن کتاب به مبارزان اجتماعی حکم “۱۰ -۳سال” زندان می داد.
جرج برکلی، روحانی اسقف، فیلسوف، نماینده ایده آلیسم مذهبی و منفی کلیسا، می خواست که موضوع خدا و خالق را در مرکز فلسفه زمان خود قرار دهد. او مخالف ماده گرایان بود و می گفت که دین مسیح باید بر اساس اخلاق بنا گردد. وی ماتریالیسم، علم و فلسفه زمان خود را دشمن جهان بینی مسیحی می دید و بدلیل نفی مادی محیط و جهان اطرافش مورد تمسخر نزدیکان مذهبی خود قرار گرفت و لقب سفسطه گر گرفت.
برکلی زیر پوشش مبارزه با آته ایسم و شکاکی به مبارزه با آزاداندیشان زمان خود پرداخت. او را، چون می گفت که جهان فقط از ایده ها و تصورات انسان ناظر تشکیل شده، پایه گذار ایده آلیسم ذهنی مدرن نامیدند. گرچه پوزیویتیسم وی غیرمادی بود، او خود را ایده آلیست نمی دانست. در نطر برکلی جهان فقط از ایده ها تشکیل شده و خارج از آگاهی انسان هیچ شیئ و هیچ نوع هستی وجود ندارد. او می گفت که جهان مادی و محیط اطراف فقط در تصور ما وجود دارند.
جهان بینی برکلی گرچه ایده آلیستی، ولی مخلوطی است از نظرات احساس گرایی و مشاهده تجربه ها. او به قصد خدمت به دین و مسیحیت، از تجربه گرایی در مقابل ماده گرایی استفاده می کرد و مدعی بود که متفکر معمولاً در منطق و سبک اش بشکل مثالی می اندیشد.
برکلی به نقد ماتریالیسم هابس و اسپینوزا پرداخت و متکی به عقلگرایی دکارت و تجربه گرایی لاک بود. با توجه به تاثیر برکلی روی هیوم گفته می شود که او یک مثبت گرا و پوزیویتیست انتقادی است. برکلی همچون لاک می گفت که تنها قوای حسی، اساس و منبع شناخت انسان اند. گرچه نظرات برکلی پایه مذهبی دارند، اما او را در کنار لاک و هیوم از نمایندگان فلسفه تجربه گرایی انگلیسی هم به شمار می آورند.
نظر برکلی در باره خالق شبیه نظر “موناد” های لایبنیتس است. او با انکار جهان خارج در ذهن، به ساختار جهانی تفکر فیشته و جهان تصوری شوپنهاور نزدیک می شود. او احساسات را منبع شناخت می دانست و به نفی آثار مادی اشیاء می پرداخت و همچون لاک شناخت را فقط بر اساس قوای حسی ممکن می دانست. برکلی غیر از مخالفت با عقلگرایان دینی و آزاداندیشان اجتماعی به انتقاد از تجربه گرایی لاک نیزپرداخت. کانت یکی از منقدین نظرات برکلی بود. لاک و دکارت و اسپینوزا خلاف برکلی، جهان طبیعی و خارجی را یک واقعیت می دانستند.
جرج برکلی فرزند یک زمیندار مرفه بود و در دانشگاه در رشته های الهیات و فلسفه و منطق و زبان درس خوانده بود و غیر از شغل اسقفی مدتی معلم زبانهای یونانی و عبری بود. او سالها میسیونر و مبلغ مسیحیت در امریکا در میان بومیان و سیاهان و سرخپوستان و انگلیسی های مهاجر بود. وی درپایان عمر علاقه خاصی به افکار متافیزیک و الاهیات و فلسفه مسیحی نوافلاتونی پیدا کرد. برکلی یکی از اصلاح گرایان اجتماعی زمان خود نیز بود و می گفت با حاکمان باید از موضع اطاعت منفی برخورد کرد. او با سفارش سویفت به محافل ادبی دربار آن زمان راه یافت.
برکلی کوشید تا از تجربه گرایی خاص خود یک فلسفه مذهبی و ایده آلیستی بسازد و می گفت چیزی وجود دارد که بصورت آگاهی انسان درآمده باشد و ایده های بشر زیر پوشش قوای حسی وادراکی او هستند. برکلی نه تنها به واقعیات مادی بلکه به دو مقوله زمان و مکان نیز باور نداشت و وجود مستقل یا مطلق آنان را رد می کرد. او یک تجربه گرای دگماتیست و یک پوزیویتیست تجربه گراست که اشیاء مادی پشت این تجربه ها را انکار می کند.
از جمله اثار برکلی “اطاعت منفی”، “۹۰۰ نکته و یادداشت فلسفی”، “فیلسوف کوچک”، “کوشش برای نگریستن”، “در باره اصول شناخت”، “سه دیالوگ میان یک ماتریالیست” و “فیلون ایده آلیست” اند.