از زمان استقرار جمهوری اسلامی تا کنون هیچ رهبر، دولت و دستگاه حکومتی در ایران موافق دولت های آمریکا نبوده زیرا آنها اکثرا در تلاش برای سرنگونی و از پای در آوردن دولت ها در ایران بوده اند. حمله صدام، کمک های بی دریغ به دار و دسته رضا پهلوی و مجاهدین و کمک به گروه های مسلح مرزی گرچه ضرباتی کاری و دردناک بودند. ولی امریکا نتوانست حاکمیت مورد تایید خود را بر ایران دست بنشاند.
از طرفی حکام جمهوری اسلامی هم در مقاطع مختلف با اتخاذ سیاست های دوری و نزدیکی به غرب و حل ارتباط عادی دیپلماتیک نتوانست به پیش برود. شاید جمهوری اسلامی در میان دول جهان تنها نیرویی است که چنین طولانی مدت در قطع کامل رابطه عادی با امریکا اصرار ورزیده است
در اینجا نمیخواهم به آسیب های ناشی از این سرسختی دیپلماتیک و تنگنا هایی که به زندگی مردم عادی تحمیل کرده است بپردازم، این مصیبت نامه ای است که در جای خود باید به آن پرداخت. ولی اینجا و در این شرایط جهانی باید به این مسئله جواب داد که سیر تحولات جهانی منطقه ای و داخلی کنونی ما را در چه نقطه ای در رابطه با دیپلماسی حل مشکل با آمریکا قرار داده است؟
گرچه ترامپ واقعی، حمل کننده ی سیاست های کنونی آمریکا، با ترامپ یاوه گو متفاوت است ولی در مجموع زمانیکه ج. ا. با تحریم های سخت و عواقب وخامت بار آن روبرو است حل مسئله با امریکا روی میز اصلی کار دیپلماسی خامنه ای قرار گرفته است و اکثر مسافرت ها و تحرکات دیپلماتیک آن عمدتا تدارکاتی است جهت کمتر امتیاز دادن به ترامپ و ترغیب او.
ترامپ در درجه اول سود و پول میخواهد تا چاله چوله های فراوان بحران اقتصادی آمریکا را کمی پر کند. او قصد جنگ ندارد. قصد دارد توان اقتصادی خود را در مقابل یورش چین توان بخشد. روی میز دیپلماسی او هم پرونده ایران جای ویژه ای دارد.
حال باید دید کدام نیرو در صحنه سیاسی ایران بیشتر از همه توان مذاکره و پیشبرد آنرا دارد و مورد توجه ترامپ است.
جریان خارج کشورِ رضا پهلوی و مریم رجوی بیشتر نقش لولو خورک را دارند تا توان کاری جدی. پس باید روی دو نیروی اصلی مطرح در قدرت ایران به بررسی پرداخت.
اول نیرویی است با تمایلات لیبرالی و تا حدی رعایت کننده آزادی های معمولی و پایبند اصول و قوانین بین المللی. این نیرو در تلاش جهت حل مشکل تحریم و آسیب های سخت ناشی از آن است. این نیرو و این روش فعلا از طرف خامنه ای به دولت پزشکیان، ظریف و تیم وفاق آن سپرده شده. باید توجه کرد که این تیم در عرصه دیپلماسی بسیار ورزیده است و با تجربه.
نیروی بعدی شامل همان هسته سخت است که در راس آن سازمان مخوف حجتیه ی امروزی و جبهه پایداری، مجموعه تشکیلات نظامی و امنیتی قرار دارد. این نیرو هنوز هم روی حمایت خامنه ای حساب میکند و کاملا از آن نبریده است و حرف شنوی او را دارد. این جناح مشکل اصلی اش نیروهایی است که در تلاش اند تا با دست خود مشکل دشمنی با امریکا را به راه عادی خود روانه کنند.
شعار های ضد امریکایی و ضدامپریالیستی این جناح بیشتر جهت جلب نیروهای فربه شده از تحریم، آنهایی که هنوز به حکومت ولی فقیه اعتقاد دارند، و سرکوب گران نظامی و امنیتی است. این شعار های ضدامپریالیستی آنها برای نیرو گرفتن و در جهت عقب زدن نیروی رقیب و بدست گرفتن سکان مذاکره مستقیم با ترامپ است.
این نیرو در تمایلات ضد زن، ضد خارجی، ضد محیط زیست، ضد آزادی و فاشیستی خود همگامی زیادی با ترامپ دارد.آیا ترامپ نیز این نیرو را نیروی واقعی طرف مذاکره خود میداند؟ آیا این نیرو میتواند در چهارچوب سیاست های ضد انسانی ترامپ در منطقه یکه تاز باشد و دست اتحادش هم در دست پوتین قرار بگیرد؟
این نیرو رای قابل توجهی در پشت خود دارد و سازمان علنی، مخفی و نفوذی مستحکمی هم دارد. امروزه اکثریت مجلس را نیز در دست دارد و مافیای اقتصادی هم با این نیرو در پیوند است. اگر چه شاید آغازگر دیپلماسی ظریف-پزشکیان باشد ولی احتمال اینکه در نهایت و بخصوص بعد از مرگ خامنه ای بازی گران اصلی صحنه سیاسی مذاکرات با ترامپ در دست پایداری و پوتین قرار گیرد نیز هست. آیا مردم گرسنه و به فقر نشسته با نانی چربتر به سکوت طولانی و یا کوتاه خود ادامه خواهند داد؟