در بیست و ششمین سال پس از کشتار شصت و هفت، نوعی هماهنگی میان کسانی که می خواهند این کشتار به فراموشی سپرده شود نمایان شد. در یک سال گذشته بارها از این افراد که امثال آنها در میان اصلاح طلبان به خارج کشور آمده در چند سال اخیر کم نیستند، در یک کنسرت هماهنگ، این ادعا را تکرار کرده اند که در مسئولیت فجایع دهه شصت، حکومت و اپوزیسیون شریک اند. آنها برای این ادعا دلایلی مانند غیردمکرات بودن نیروهای چپ و مجاهدین در سالهای انقلاب و درگیری های مسلحانه آن سالها بر می شمارند. هدف از این ادعاها و استدلالها، تخفیف مسئولیت حکومت اسلامی در جنایاتی است که در تاریخ معاصر ایران مانند ندارد. حال که نمی توان اصل کشتار هزاران نفر توسط حکومت را منکر شد، می کوشند چنین وانمود کنند که آن جنایات نه اجرای تصمیم سران حکومت به حذف فیزیکی مخالفانش، که تا حدی نتیجه فعالیت مخالفانی بود که در سالهای نخست انقلاب به مقابله گاه خشونت آمیز با حکومت پرداختند.
اما آنچه همه این استدلالها را باطل می کند، واقعیت کشتار شصت و هفت است. کسانی که فجایع بزرگ دهه شصت را با «شرایط» آن روزها و مخالفان غیردمکرات رژیم توضیح می دهند، در تماس با رویداد شصت و هفت آچمز می شوند. آنها نمی توانند انکار کنند که:
– بیست و شش سال پیش در زندانهای ایران هزاران زندانی که بسیاری از آنها قبلا به زندان محکوم شده بودند، به دستور صریح رهبری حکومت و در اقدامی هماهنگ و ضربتی به قتل رسیدند،
– فهرست اعدام شدگان، شامل اعضا و هواداران احزاب و سازمانهایی بود که نه تنها به مقابله با حکومت برنخاسته بودند، بلکه حتی تا زمان یورش گسترده حکومت به صفوفشان، از حکومت پشتیبانی می کردند،
– رسوایی حکومت در واقعه شصت و هفت به حدی بود که سالها کوشید اصل وقوع آن فاجعه را مسکوت بگذارد.
بنیاد سست استدلالهای توجیه گران حکومت وحشت و کشتار در دهه شصت، در برخورد به رویداد شصت و هفت فرو می ریزد، رویدادی که طی آن، حکومت هزاران نفر را که از سالها قبل در زندان بودند و منشا هیچ تهدیدی برای حکومت محسوب نمی شدند، به جوخه های اعدام سپرد. این جنایت، ملاکی برای سنجش ماهیت حکومت اسلامی ایران است.
امروز جنایات داعش و سر بریدنها و نسل کشی ها در عراق و سوریه بر سر زبانها و صدر گزارشهای رسانه هاست. از جمله، کسانی در این همنوایی گسترده در محکومیت داعش شرکت دارند که ماه هاست ورد زبانشان، توجیه جنایات حکومت ایران در دهه شصت است، جنایاتی که ابعادی بسیار فراتر از فجایع صورت گرفته به دست داعش داشت. اینان چنین سخن می گویند که انگار با خشونت سیاسی با انگیزه مذهبی به کلی بیگانه اند و با چنین پدیده هایی برای نخستین بار از طریق جنایات داعش آشنا شده اند. گویی این رهبر وقت جمهوری اسلامی نبود که کشتار را با استناد به قتل عام یهود بنی قریضه در سالهای نخست تاریخ اسلامی توجیه می کرد. گویی این خمینی نبود که صریحا و علنا روزنامه نگاران و نویسندگان را در همان نخستین سال انقلاب به برپایی چوبه های دار تهدید کرد و گویی این تهدید دو سال بعد عینا اجرا نشد.
یک اتهام همیشگی به بازماندگان قربانیان کشتارهای دهه شصت این است که اصرار آنها بر فراموش نکردن جنایات آن دهه، مانعی بر سر راه آشتی و پافشاری بر ادامه «دور باطل خشونت و انتقام» است. سخن گفتن از «دور باطل» هیچ خوانایی با واقعیات تاریخ جمهوری اسلامی ندارد. همان حکومتی که در دهه شصت کشتار به راه انداخت، امروز هم بر سر کار است. همان حکومت است که به دستور صریح رهبرش در نماز جمعه بیست و نه خرداد هشتاد و هشت، جنبش سبز را در خون معترضان خفه کرد. این حکومت برای کشتار، نیازی به واکنش از سوی طرف مقابل ندارد. رای دهندگان به موسوی و کروبی نه با اسلحه به مقابله با حکومت برخاسته بودند و نه خواستی داشتند که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی غیرقابل تحقق باشد. روایت کشتار در حکومت اسلامی، یک روایت خطی و ممتد است نه «دور باطل». کشتار مخالفان در دوره هایی از تاریخ جمهوری اسلامی وسیع و لجام گسیخته بوده است و در دوره هایی دیگر، بنا به مصالحی محدودتر.
آنچه بازماندگان قربانیان دهه شصت می خواهند، دقیقا در راستا و یاری رسان تلاش برای مقابله با مشی سرکوبگرانه امروز حکومت است. اگر به جنایات دهه شصت رسیدگی شود، اگر عوامل آن جنایات مورد بازخواست قرار گیرند، اگر عدالت اجرا شود، عوامل امروزی سرکوب نیز از آینده و عقوبت اعمال خود خواهند لرزید. کسی که ادعای مخالفت با جنایات امروز حکومت را دارد، اصالت و صحت ادعای خود را با جعل تاریخ دهه شصت زیر سئوال می برد.