هزاره سوم دوران شگفت انگیز پیشرفت تکنولوژی و فن آوری ارتباطات و اطلاعات است و شتاب این دوران که حاصل وجود این دو عامل میباشد فارغ از مکان، مردمان این دوران را در ارتباط بسیار نزدیک با هم قرار داده و
زندگی و اندیشه آنان را متحول ساخته وازرویدادها و حواث جهان پیرامون درک نوینی را به آنان بخشیده است.
امروز جامعه ایران، که جزء ای از این جهان پهناور می باشد ازتاثیرات تکنولوژی و فن آوری ارتباطات و اطلاعات موجود بدور نبوده است وتحت تاثیر آن قرار داشته و در حال دگرگونی و نوگرایی میباشد.از اینرو به زعم
نگارنده بحران سیاسی و اجتماعی امروز ایران حاصل این نوگرایی و دگرگونی است چرا که جامعه ایران در حال گذار بوده اما هنوز اندیشه و ساختارهای حاکمیت ایستا باقی مانده است و تضاد و چالش میان جامعه در حال تغییر با
حاکمیت جزم گرا و سنتی و ایستا عامل اصلی کشمکش و برخورد موجود می باشد.
دوران مدرن که جوامع از آن متاثر و در حال دگرگون شدن می باشند فرد و هویت فردی شکل میگیرد و هر انسانی شخصیت و هویت خاص خود را می یابد و او پیوسته در حال بررسی چگونگی ارتباط و ارزیابی خود با جهان پیرامون خود می باشد . به فرد اجازه داده می شود در جامعه ظهور پیدا کرده و برای حوادث و رویدادهای اجتماعی اندیشه کرده و تصمیم گیری و انتخاب نماید. زمانی که فرد در جامعه بدنبال هویت فردی خود بوده و در حال رشد و بلوغ می باشد و قدرت انتقاد کردن را بدست آورده است، دگر نگاه سنتی پاتریمونیالیستی (پدر سالاری) برای او قابل پذیرش نمی باشد و به حاکم به عنوان یک مسئول دولتی نگاه میکند که جامعه این نقش را به او داده تا بر اساس وظیفه ای که برعهده اش گذارده شده ایفای نقش نماید و این حق را به خود می دهد که درمورد انجام وظایفش از او سوال و انتقاد ودرآن وظیفه محوله ابقاء یا
عزلش نماید، اما در اندیشه پاتریمونیالیستی فرد و هویت فردی اجازه ظهور ندارد وفردیت نفی می شود و فرد درراستا سنت بایستی حرکت نماید، این اندیشه می خواهد فردو جامعه کاملا مطیع و سمعاً و طاعتای او بوده و همواره او را مقدس شمارند، در نظامهای پاتریمونیالیست حاکم نظام بر همه چیز احاطه و اشراف دارد و قدرت در دست او ست و رابطه قدرت با دیگر اجزای حاکمیت از بالا به پایین و ابهام آمیز و راز گونه میباشد. در برخی نظام های پاتریمونیالیستی، حاکم، جانشین خدا در زمین قلمداد می شود، که مردمان باید ارادتمند و مرید او باشند. از دید نظام های پاتریمونیالیستی انتقاد و به نقد کشیدن حاکم و یا ساختار حکومتی، سرکشی و طغیانگری و ساختارشکنی محسوب شده و با آن برخورد خشونت آمیز صورت می گیرد.
جوامع در فرایند نوسازی، مدرنیزاسیون و مدرنیته (رسیدن به ابزار مدرن و تعالی اندیشه ) از جوامع بسته به جوامع باز تحول می یابند. جامعه بسته که محصول جزم گرایی و سنت است حوزه خصوصی برایش معنا ندارد وبالنسبه فاقد
مکانیسم های اساسی دگرگونی است و به سنتها به عنوان شیوه های جا افتاده در شکل گیری زندگی اجتماعی تکیه می نماید، در نظامهای سنتی به عقل و انتقاد توجه چندانی نمی کنند. یکی از وجوه جوامع بسته، انحصار گرایی است، و تنها جامعه خود را، جامعه ای سعادتمند می داند و نسبت به بقیه نظام ها بدبین می باشد. در جوامع و نظامهای بسته جهت اداره امور افراد انتصاب می شوند وآگاهی و شایستگی افراد مد نظر نمی باشد و منابع و مزایا بر اساس همین معیار انتصابی توزیع می شود. در جوامع بسته، افراد و گروه ها به جهت در اختیار داشتن قدرت، به منابع مالی و ثروت عمومی دست می یابند و
ثروت جامعه را در اختیار می گیرند و در جهت منافع شخصی و یا گروهی خود استفاده می نمایند. در جوامع و نظام های بسته گردش اطلاعات و تبادل فرهنگی، اجتماعی بسیار پایین ومحدود بوده و فقر اطلاعاتی بیشماری وجود دارد. در این نظام ها تساهل و تسامح چایگاهی نداشته و جزم گرایی و خشونت درراس امور می باشد. در جوامع و نظام های بسته مردم آمال و آرزوهای خود را در یک شخص می بینند و اسطوره سازی در سطح وسیعی وجود دارد. مردم حق آزادی بیان وانتقاد ندارند. در این جوامع تفکر سنتی حاکم است و هیچ کس جرات درهم شکستن آن را به خود نمی دهد. درجوامع و نظام های بسته، اگر چیزی به عنوان توسعه و یا مردم سالاری هم داشته باشند به جهت وجود ساختارها و سازکارهای نا مناسب که ماهیت این نظام ها می باشد، به شکل واقعی و صحیح بوجود نمی آید و تنها به جز ادعا و وانمود، چیز دیگری نیست. نظام های بسته منشاء نظام های استبدادی اند؛ نظامهای بسته به جهت بسته بودن و نپذیرفتن تغییر و تحول، نا پایدار و شکننده بوده و به پسرفت و اضمحلال، سوق پیدا می کنند. اما در جوامع باز انسان در محوریت می باشد و همه چیز درراستای خدمت به انسان بسیج میشود. جامعه باز به دور
از نژاد، قومیت، جنسیت و دین به انسان می نگرد چرا که آنچه ارزش دارد، انسان است. از مبانی جوامع و نظام های باز تساهل و تسامح و عقلانیت است. در این جامعه انتقاد و گفتگو، پیوسته وجود دارد، به تساهل و تسامح و انتقاد نه به عنوان هدف بلکه به عنوان وسیله برای گریز از جزم گرایی و خشو نت و رسیدن به آزادی نگریسته می شود. جامعه باز جامعه ای تکثر گرا و محل ارائه آرا و اندیشه های افراد و گروه ها ی مختلف می باشد. در جوامع و نظام های باز، اطاعت و پیروی کاذب و کوکورانه مفهومی ندارد، افراد و گروه ها در سطح بسیار گسترده ای در تمامی امور و حوزه ها مشارکت داشته و شهروند درجه ۱ ،۲،۳ وجود ندارد .
در جامعه باز تحرک اجتماعی به راحتی انجام می شود چرا که عدالت اجتماعی وجود داشته و افراد می توانند با استفاده از منابع و ثروتی که بدون تبعیض در جامعه توزیع گردیده پایگاه اجتماعی خود را تغییر دهند. در جوامع بازاطلاعات به سرعت در حال گردش و تبادل بوده است و رسانه های جمعی در سطح گسترده فعالیت می نمایند.
جامعه امروز ایران همانگونه در ابتدای این نوشته بدان پرداخته شد در حال دگرگونی می باشد و این دگرگونی ازیکصد سال قبل آغاز گردیده است واینک به دلیل انقلاب تکنولوژی، فن آوری ارتباطات و اطلاعات سرعت بسیاری به
خود گرفته است ودر سطح گسترده ای اشاعه یافته وحوزه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را تحت تاثیر خود قرار داده است .خانواده، کوچکترین نهاد اجتماعی و جایی که فرد فرایند اجتماعی شدنش را از آنجا آغاز می کند، در حال دگرگونی است. امروز چون گدشته دیگر پدر تباری یا مادر تباری مفهومی در خانواده ایرانی ندارد و خانواده ایرانی از آن
گستردگی گذشته برخوردار نمی باشد. امروزابعاد خانواده کوچک شده و نقش خانواده در جامعه، ارتباط اعضا، روابط قدرت بین اعضا و روابط اقتصادی در درون خانواده تغییراتی صورت گرفته است و زنان و فرزندان از حالت انفعالی خارج و به عنوان نیروهای فعال در خانواده و جامعه تبدیل شده اند. سنت در خانواده ایرانی کم رنگ و کارکرد سنتی خانواده کم شده است؛ نهاد خانواده درحال واگذاری بسیاری از نقش های خود به نهادهایی چون نهاد آموزش، اقتصادی و… می باشد. در خانواده ایرانی امروز هویت فردی در حال تقویت شدن است و افراد به عنوان اعضاء خانواده هریک قدرت ارزیابی، تصمیم گیری و انتخاب را دارا شده و در امور درون و برون خانواده ایفای نقش می نمایند.
در جامعه ایرانی همراه با تغییرات در ساخت و کارکرد خانواده، تغییراتی نیزدر ساختار جمعیتی و جنسیتی وتراکم شهری و آموزش و… که هر یک از عوامل تغییرات اجتماعی یک جامعه می باشند، بوجود آمده است. اگر نگاه مختصری به
آمار رسمی بیاندازیم می بنیم که در ایران امروز تقریبا به ازای هر ۱۰۰ زن، ۱۰۳ مرد وجود دارد و بیش از ۸۴% جمعیت با سواد، میانگین سنی جمعیت ۲۳.۹ ، ۶۸% جمعیت شهری و ۳۲% جمعیت روستایی و تراکم جمعیت در هر کیلومتر مربع ۴۳ نفر می باشد.
این آمار اگر چه به تنهایی یک آمار جغرافیای جمعیتی و جمعیت شناسی می باشد، اما با یک تحلیل جامعه شناختی می توان نتایجی از آن منتج نمود. بالا بودن جمعیت شهری، تراکم موجود در شهرها و بوجود آمدن تفکر شهرنشینی سبب گرایش و آمیختگی افراد متفاوت با هم و تعامل آنها با یکدیگرمی شود که شیوه نوینی از زندگی را بوجود می آورد و ارزش و هنجارهای جدیدی را در جامعه ایجاد میکند و اشکال متفاوتی از فرهنگ را تولید می نماید. شهرنشینی عامل تضعیف کننده سنت می باشد و به جهت شیوه زندگی نوین وحرفه ای و تخصصی شدن بسیاری از مشاغل موجود در شهر، فرد گرایی رشد می کند و مشارکت افراد جامعه در امور توسعه می یابد. علایق و عقاید نوینی در افراد جامعه به جهت تعامل و کنش متقابل افراد و فرهنگ پذیری شکل می گیرد و ارزشها و هنجارهای تازه ای ایجاد می گردد و ایدئولوژی چدیدی بوجود
می آبد ودرنهایت کنش اجتماعی شکل می گیرد. از اینرو اگر در این یکصد سال اخیربه جامعه ایران که با دنیای مدرن آشنا شده وشهر نشینی او گسترش یافته است و شکل زیستی او در حال تغییربوده وافکار وعقاید نوینی را کسب کرده و ارزشها و هنجارهای جدیدی در او شکل گرفته و ایدئولوژی خاصی را بیان نموده است، نظری بیافکنیم، می بینیم که پیوسته درخواست جوامع مدرن را که همان حقوق و آزادی های مشروع در حوزه های اجتماعی ، سیاسی، و اقتصادی
– عدالت اجتماعی – دموکراسی و حقوق بشر می باشد را بیان می کند؛ با این تفاوت که در هر دوره با قرائتی نو و بر اساس شیوه و فرهنگ زمان خود و در سطحی گسترده تر، که این خود نشان از در حال رشد بودن آگاهی جامعه ایران می باشد. این موضوع در جامعه امروز ایران که با حضور ومشارکت زنان و جوانان کشور در سطح گسترده ای همراه بوده به این خواستها شکل دیگری داده است و از دورانها ی پیشین تمایزیافته است. امروز زنان و جوانان ایران با ابزار علم و آگاهی و و تماس با فرهنگ جوامع دیگر، به مدرن شدن جامعه ایران سرعت بیشتری بخشیده و گفتمانهای جدیدی را وارد ادبیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران کرده اند . تغییر قوانین، تساوی حقوق و آزادی مربوط به زنان که در گذشته در سطح محدودی بیان می شد اینک به گفتمانی در سطح وسیع تبدیل شده و ازمطالبات جدی زنان جامعه امروز ایران گشته است.
در کوتاه سخن آنکه، به زعم نگارنده این سطور، اگر حاکمیت و ساختار موجود آن را context و جامعه ایران را tex فرض نمایم، تضاد های بیشماربین contexوtext درر طول ۳ دهه گذشته از انقلاب بوجود آمده است، تضادهای که در طول این ۳ دهه، از در حال گذر بودن جامعه و ایستا بودن حاکمیت بر اساس دلایل ذکر شده در این مقاله ناشی شده و اینک تبدیل به بحران سیاسی و اجتماعی گردیده و مشروعیت و اقتدار حاکمیت را با سوال جدی مواجه ساخته است .
لذا برای برون رفت از این بحران و این شکاف بوجود آمده بین حاکمیت و جامعه، استفاده از نیروی قهریه و خشونت هرگز چاره کار نمی باشد و به جز دامن زدن به این بحران حاصل دیگری ندارد.