اگرچه درست و به جا گفته اند، همیشه عدو سبب خیر می شود، اما پاره وقتها، دوست هم می تواند سبب خیر شود. چگونه؟ الان خواهم نوشت. بالاخره کنگره دوم حزب چپ – فدایان خلق – به پایان رسید، ولی نتوانست مسئله نبودن یکی را به نفع تقویت دیگری حل کند؛ اما توانست مسئله دوعضویتی را حل کند، مسئله ای که طی دوسال گذشته چون شمشیر داموکلس بر سر بودن یا نبودن می چرخید، و بختکی شده بود که بر سینه حزب چپ و بیشتر سازمان سنگینی می کرد، بنابراین کنگره دوم باید موانع بر سر راه آن را برطرف کند، تا دیگر عامل بازدارنده نباشد.
اگرچه رفیق بهروز خلیق (نگاهی به کنگره دوم حزب چپ ایران – فدائیان خلق- ) تمایل دارد، حل مشکل دوعضویتی را موفقیت مهمی برای حزب بداند، اما بداند کە بعد از فروکش شدن، زیرپوست این پیروزی شکست را متوجه خواهد شد. بدین گونه که نتوانست محصول بذر انحلال سازمان را برداشت کند، چطوری؟ زیرا هنگامی که فقط بخشی از رفقای دوعضویتی فعالیت خود را از سازمان به حزب انتقال دادند، این بخش مانده در سازمان، نشانه شکست تلاش مضاعف چندین ساله متولیان وحدت چپ است، که نتوانستند تمام دوعضویتی های سازمان را به سمت حزب بکشانند تا زمینه دوری آنها از سازمان را رقم زنند.
وجود بخشی از فدائیان که دوعضویتی را در خدمت حزب به کار نگرفتند، و پایداری آنها خدمت به حفظ سازمان انجامید، دوستان حزبی به زودی درمی یابند که با شتابزدگی در راه اندازی حزب، زمینه بازگشت فدائیان رفته ی و پیوسته به حزب را دوباره به سوی سازمان فراهم خواهندکرد. اگر چه موضوع اتحاد حقیقتی است و در بطن این حقیقت شکنندگی و امکان تغییر آن مستتر است، همین سبب در جدال پارادوکسیکال بیم و امید به تعبیر رفیق خلیق، امید پیوستگان به حزب جهت تقویت آن با بیم از پویاتر شدن سازمان همراه ست که خود به خود باعث سست شدن پایه های حزب می شود.
قطعا بیم حزب از پویاتر شدن سازمان، با وجود همین بخشی از فدائیان اگر هم اندک باشند، واقعیتی ست آزاردهنده که در روند خاص، گسست در حزب را ایجاد می کند. چراکه پویاتر شدن سازمان فدائیان خلق اکثریت، جزء سرشت آن بوده و می باشد. پیشینه تاریخی سازمان نشان از آن دارد که سازمان همیشه در بزنگاه تاریخی و حساس از گرداب های بجران، سربلند بیرون آمده است و قادر شده تا خط مشی خود را تغییر دهد و اصول جدیدی را جایگزین اصول قبلی کرده تا خود را به روزرسانی کند. خوشبختانه تاریخ اندیشه سازمان، روشن تر از آن است تا بپذیری گویا هیچوقت قرار نیست سازمان به اصول ثابتی پایبند بماند،عدم پایبندی بدین خاطر مهم است که پایبندی مطلق به اصول سازمان را به سمت انجماد فکری و تقدس گرایی می کشاند.
اصرار در انحلال یا ادغام سازمان، مدتها سبب خلجان می شد که گویا سازمان های چپ باید هر چند سال یکبار نه به طور ارگانیک، بلکه مکانیکی پوست اندازی کنند و به رنگ و اسم دیگری در بیایند که در اینصورت وظیفه ما این نیست که هر بار برای آنها هورا بکشیم و یا ایده های به اصطلاح نوین آنها را بستائیم.
بهرحال کنگره دوم حزب فقط جلب نظر بخشی از دوعضویتی های سازمان را برانگیخت و در برابر جلب نظر بخش دیگر سازمان کاری از پیش نبرد تا حزب چپ به دست خود مسبب بقا سازمان شود، هرچند که در مخیله اش نمی گنجید. پیشینه سازمان فدائیان خلق اکثریت گویای این واقعیت بوده که در واقع بزرگترین تشکل سراسری بوده است، که از دل چریکهای فدائی خلق در آمد و پس از انقلاب در روند تحولات نظری – سیاسی ضمن رد مبارزه مسلحانه، خط مشی مبارزه مسالمت جویانه را در پیش گرفت، خوشبختانه در پرتو این تحول به وضعیت تشکیلاتی گسترده ای دست یازید که برآورد می شد سازمان، در اوایل دهه شصت دستکم ۲۰ هزار برگه عضویت توزیع کرده است و علیرغم فراز و فرود در روند مبارزه دچار انشعابات متعدد می شود و با قلت نیروی سیاسی محسوسی مواجه می شود، و با وجود قلت نیرو در سال ۱۳۶۴ می تواند نشریه « کار» ارگان سازمان، با تیتراژ ۱۰ تا ۲۰ هزار نسخه را به صورت مخفی در سراسر ایران توزیع کند.
به بیانی علیرغم کوچک تر شدن سازمان از رهگذر گسست آن انشعابات بازهم از دیگر تشکل های اپوزیسیون بویژه بخش چپ آن یک سر و گردن بالاتر قرار می گیرد؛ بهرحال کنگره دوم به تعبیر خودشان بر مشکل ناشی از دو عضویتی نقطه پایان گذاشت تا یکی از عوامل بازدارنده از جلو پای حزب برداشته شود تا فضای مساعدتری برای گسترش فعالیت های حزبی فراهم آورد. گسترش فعالیتی که لاجرم باید به مطرح شدن حزب در سطح ملی می انجامید که در آن صورت با رقیبی مجرب تر و مردمی تر روبرو می شود که از پایگاه مردمی قابل توجهی برخوردار است و آینده روشن تری در برابرش خواهد بود. ولی آیا باوجود شکنندگی اتحادها، برای حزب چپ می توان چه آینده ای متصور شد؟ آیا با اینهمه تلاش های خاص ذیل وحدت خواهی، حزب چپ به استحکام پایه های مردمی سازمان می رسد؟