فکرمی کنیم که برای میهن می میریم، در حالیکه قربانی صاحبان صنایع می شویم ( پل والری)
در گرماگرم سمت گیری سازمان فداییان اکثریت بسوی حزب توده ایران، جزوه ای از لنین بنام « دوران» انتشار یافت که در آن دوره، تاثیر بزرگی بر تحولات ایدئولوژیک چپ ایران گذاشت. در این جزوه لنین با نبوغی شگرف توضیح می داد که نه تنها استراتژی درست انقلابی، بلکه تاکتیکها هم بدون تشخیص واقعی از سمت گیری و مضمون دوران تاریخی ـ جهانی نادرست از آب در خواهند آمد. با این درک لنین از دوران، مثلا انقلاب سوسیالیستی در دوران برده داری و قئودالیسم بدون زمینه و غیر ممکن می شد.
بر پایه همین درک جهانشمول لنین، حزب توده ایران در انطباق این تئوری لنینی بر دوران ما، استدلال می کرد که وجود اردوگاه قدرتمند سوسالیستی و رقابت آن در همه زمینه ها با اردوگاه سرمایه داری، نقش تعیین کننده بر تمام رونده های مبارزاتی ایفا می کند و استراتژی و تاکتیک نیروهای انقلابی باید بر اساس رقابت دو اردوگاه تدوین شود. حزب کمونیست، دولت شوروی و همه نیروهای مدافع این نطریه رقابت دوران ساز، ادعای دیگری را هم مطرح می کردند: برتری اردوگاه سوسیالیستی در رمینه علمی، تکنولوژیک، اقتصادی و…
متلاشی شدن شوروی قبل از هر چیز نشان داد که بویژه ادعای برتری اقتصادی اردوگاه سوسیالیستی بر سرمایه داری تبلیغات بی پایه بوده است. تحقیقات مستقل و بی غرض در این عرصه نشان می دهد که اقتصاد شوروی در دوره قبل از تلاشی، به علت تسلط بوروکراسی فاسد وعظیم دولتی و حتما علل دیگر، از دهه های شکوفایی اقتصادی فاضله گرفته و قادر به تولید مازاد اقتصادی برای سرمایه گذاری های جدید نبود. زمینه مادی متلاشی شدن شوروی در همین واقعیت رکود اقتصادی نهفته است. هر نطامی، سرمایه داری یا سوسیالیستی، که قادر به تولید مازاد اقتصادی برای سرمایه گذاری جدید نباشد، متلاشی خواهد شد. به همین دلیل مارکس جامعه سوسیالیستی را عاری از استثمار نمی داند. در سوسیالیسم هم باید بخشی از ارزش اضافه به سرمایه گذاری جدید اختصاص یابد.سوسیالیسم از نظر وی عادلانه است و نه تهی از استثمار.
اگر شکوفایی اقتصادی شوروی چون دهه های گذشته ادامه پیدا می کرد و به نیروی هژمونیک اقتصادی در جهان تبدیل می شد، آنگاه تئوری تعیین کنندگی رقابت دو نطام کاملا درست می بود. برای درک درست بودن این نظریه، لحظه ای تصور کنید که یک انقلاب سوسیالیستی در آمریکا رخ دهد. حتما مضمون دوران با رقابت آمریکای سوسیالیستی با سایر نفاط جهان، تعیین خواهد شد. هچنانکه می بینیم امروز بحرانی که از آمریکا شروع شد، بسرعت سراسر جهان را به ورطه خود کشانید. با این پیش در آمد در باره اهمیت درک دوران و مضمون آن بر می گردم به نظریه سازمان اکثریت در باره ی جهانی شدن.
دیدگاه سازمان فداییان اکثریت در باره جهانی شدن ارایه آن بگونۀ روندی خود بخودی، اجتناب ناپذیر با پی آمدهای مثبت و منفی، ولی عمد تا مثبت است. گویا جهان با بر برداشتن مرزها و یا پایین آوردن آنها به آرزوی دیرینه بشریت برای ارتباط متقابل و آزادنه دست یافته است که در دهکده جهانی آگاهی و اطلاعات سریعا ردوبدل می شود و اعضای دهکده با دست یافتن به این امکانات جدید « شهری » خواهند شد ! آنچه که اکثریت فراموش می کند: « کدخدای» ده است!
اکثریت فراموش می کند که جهانی شدن در چارچوب هیرارشی قدرت در عرصه جهانی به پیش می رود. درک این هیرارشی اصلا نیازی به فلسفه بافی در باره جهانی شدن ندارد. این هیرارشی بر پایه آمار و ارقام اقتصادی قابل شناسایی است. بر اساس همین متد آمریکا در راس قدرت جهانی قرار دارد، ژاپن فدرت دوم و بعد آلمان، بعد چین، فرانسه، انگلستان، کانادا، ایتالیا. کشورهای هفتگانه که گاهی در برنامه های خود روسیه را هم به عنوان چرخ پنجم به بازی می گیرند، علنا داعیه رهبری امور اقتصادی، سیاسی و … جهان را دارند. بدون درک این هیرارشی قدرت ما اصلا قادر به فهم جهان کنونی و تضادهای آن نخواهیم بود. هر که بامش بیشتر برفش بیشتر.
بحران کنونی جهان سرمایه داری خود محک تعیین کننده خصلت جهانی شدن است. اما با شگفتی باید گفت جای تحلیل اوضاع جهان در کنگره یازدهم اکثریت، خالی است؟ با بحران سرمایه داری جهانی نیروهای چپ با تنوع دیدگاهای خود، بحران کنونی را تاییدی بر نقد خود از سرمایه داری و یا حداقل سرمایه داری نولیبرال می دانند. چرا سازمان فداییان اکثریت که ادعای چپ بودن دارد، نه تنها تقویت موجودیت خود را از این واقعیت عظیم و کم سابقه بحران سرمایه داری جستجو نمی کند، بلکه بر عکس برای ایران نسخه نولیبرالی « خصوصی شدنها» را می پیچد؟
سردمداران سرمایه داری جهانی که تا شروع بحران با قدرت تمام از نولیبرالیسم دفاع می کردند، یکباره شروع به کشف نقش « دولت» در کنترل مقررات و سرمایه داری « اخلاقی » کرده اند. البته نفشی که آنها برای دولت توصیه می کنند، رل آمبولانس است که کشته ها و مجروحین از را از میدان خارج کند ! اما به هر حال بسیاری از رهبران سرمایه داری جهانی می پذیرند که بحران کنونی ناشی از جهانی شدن سرمایه داری نولیبرال است. سازمان فداییان اکثریت در این زمینه از آنها هم عقبتر است .
جهان همواره جهانی بوده است. تاثیر متقابل فرهنگها، زبانها، صنایع و شیوه تولید و … در روندی رو به تزاید خصلت همیشگی جهان بوده است. اگر این روند جهانی شدن و مضون آن در هر دوره ای از تاریخ مشخص نشود، آنگاه همه چیز شبیه همه چیز خواهد بود. هگل می گوید: تفکری که همه چیز را شبیه همه چیز می داند، تفکر بربریت است.
سازمان فداییان اکثریت آگاهانه جهانی شدن را بدون پسوند آن، یعنی سرمایه داری بکار می برد. یک ایده استعماری در قرن نوزدهم بنام « پیشرفت»، به انسانهای مستعمرات خود توضیه می کرد که مارا کپی کنید و روزی به ما خواهید رسید! هنگامی که مصدق خواست آنها راکپی کند سرنگونش کردند. متمدن کنندگان راه متمدن شوندگان را سد کردند!
سازمان فداییان اکثریت که کار جدا شدن از اندیشه های کمونیستی را با ادعای تولید چیزی بالاتر و برتر بنام « سوسیالیسم دمراتیک» شروع کرده بود، درکنگره یازدهم کار را با دفاع از « سرمایه داری دمکراتیک» به پایان رسانید. کوه موش زایید !