سه شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۸

سه شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۸

دادخواهی، رویکرد اخلاقی به جنگ و جمهوری اسلامی، و همبستگی اجتماعی
به نظرم قدم‌هایی که برای رسیدن به هدف برمی‌داریم جزیی از آن هدف است. تمرین دموکراسی در بین فعالان و محق دانستن خود برای آزادی، دموکراسی و عدالت هم در...
۱۷ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پرستو فروهر
نویسنده: پرستو فروهر
تظاهرات کنندگان در لس آنجلس: "ما یک آمریکای فاشیست نمی خواهیم"  
مردم در لس آنجلس به تظاهرات خود علیه دونالد ترامپ، علیه سیاست های مهاجرتی او و علیه سربازانی که به میدان آورده است ادامه می دهند. بر روی پلاکارد « پیشکسوتان...
۱۷ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
محکومیت تجاوز آشکار امریکا و اسراییل علیه ایران در نشست احزاب کمونیست کشورهای عربی
احزاب شرکت‌کننده به اتفاق آرا، این تجاوز را تهدیدی خطرناک نه تنها علیه ایران بلکه کل منطقه می‌دانند و آن را زمینه‌ساز مرحله‌ای جدید از اجرای پروژۀ موسوم به «خاورمیانۀ...
۱۷ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: برگردان: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت!
التهاب و استرس و نگرانی و ترس از ادامۀ ناامنی و آوارگی، بیش از انفجار بمب و آتش و ویرانی دورۀ جنگ، دامن‌گیر مردم شده است. اکثر مردم در این...
۱۶ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بردیا سیاوش
نویسنده: بردیا سیاوش
با اعتماد و اتکا به نیروی مردم متجاوز را ناکام کنیم
امروزبر خلاف زمان جنگ تحمیلی هشت ساله با عراق، شعار"همه بامن" پاسخ تجاوزکاران نیست. نظام جمهوری اسلامی باید صادقانه به شعار"همه با هم" برای گذر از بحران کنونی روی آورد....
۱۶ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه خرداد هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) داخل کشور
نویسنده: گروه خرداد هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) داخل کشور
به سرکوب و اخراج نژادپرستانۀ مهاجران افغانستانی پایان دهید
کانون نویسندگان ایران بر مبنای روح کلی منشور و اساسنامۀ خود از حق امنیت، سرپناه و زندگی انسانی برای همگان بی‌‌هیچ قید و شرط حمایت می‌کند و رفتارهای نژادپرستانه و...
۱۶ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
بیانیۀ بیش از چهارصدوپنجاه نفر از فعالان رسانه‌ای، اجتماعی و سیاسیِ  داخل و خارج کشور در تحریم شبکۀ «ایران اینترنشنال»
گردش به راست افراطی در این رسانه به‌تدریج آشکار شد و گرچه گفته می‌شد برخی کشورهای عربی تأمین مالی آن را برعهده دارند امروزه تمام‌قد در خدمت اهداف تبلیغاتی اسرائیل...
۱۶ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بیانیه جمعی
نویسنده: بیانیه جمعی

گرفتن فاضلاب ظرفشوئی و آشنائی مادر با آقارضا

"می دانی پسرم؟ من نجیب تر و مهربان تر از او ندیدم. اگر مسلمانی آن طور که من می شناسم باشد، او بهترین مسلمان و بنده خدا بود." پسر چیزی نمی گوید. بگذار مادر او را، آن گیله مرد زیبا را، هر طور که می خواهد تعریف کند. برای او رضا یادآور آن لحظه ای بود که در اوج ضربات با شرم خاص خود سرش را بالا کرد، دو چشم سیاهش را که اندگی خون آلود می نمود به او دوخت: "رفیق بهروز وقت امتحان رسید."

هر چهارشنبه مادرش را که در تهران با آنها زندگی می کرد به خانه خاله اش می برد تا روز شنبه که مجدداً او را برگرداند، به همان خانه دو طبقه سیمانی خیابان صفا! خانه حمام نسبتاً بزرگ تمام کاشیکاری شده ای داشت با یک آشپزخانه، آن هم بزرگ. در یکی از این رفت و آمد های هفتگی، وقتی مادر به خانه برگشت لوله فاضلاب ظرفشوئی آشپزخانه گرفته بود و آب نمیرفت. مادرش به شدت دستپاچه شده بود. مرتب گوشه بلوز خود را لوله می کرد بالا می آورد و رها می نمود. دست هایش را به هم می سائید، عادتی که هر وقت نگران چیزی می شد انجام می داد. “مادر چرا ناراحت اید؟ یکی را می آوریم باز می کند!” چشمان نگران و زیبایش را به گونه ای التماس آمیز به پسرش می دوزد: “نه نه! پسرم لازم نیست ظرف ها را در حمام می شوریم اصلا آن جا بهتر است من خودم می شورم.” همسرش می گوید: “مادرجان! مگر می شود در حمام ظرف شست؟”

کنجکاو شده بودند. می دانستند که این اصرار بی جهت نیست. “مادر اگر مسئله ای است بگوئید، به هر حال این لوله باید باز شود.” اندگی مکث می کند: “من فکر می کنم پس آب کاغذ ها را که این جا ریختم لوله را بند آورده است.” “کدام کاغذ ها مادر؟”

“همان چرکنویس اعلامیه ها، روزنامۀ کار. من آن ها در تشت می خیسانم، له می کنم و می ریزم ظرفشوئی. می رود، رویش هم آب داغ می گیرم. من از این اعلامیه ها می ترسم!”

پسر در سیمای مادر می نگرد. هرگز این همه احساس خجالت نکرده بود. چه رنجی را بر این زن روا داشته است. می داند چاره کار خندیدن است و سر به سر نهادن و کم جلوه دادن مسئله.

“پسرم چند بار خواستم آن ها را در حمام بسوزانم، اما دود کردند و کاشی ها سیاه شدند. به زحمت کاشی ها را تمیز کردم، نمیشه!”

“مادر کی این کارها رامی کنید؟“

“ وقتی که شما ها نیستید! کار من دعا خواندن است و جمع وجور کردن همین کاغذ ها.”

بیاد بوی دودی می افتد که مدتی قبل تمام حمام را گرفته بود. سراغ یکی از اعضای سازمان (رضا گلپایگانی) می رود. دبیر ریاضی تصفیه شده که به تازگی با چند کارمند اخراجی دیگر شرکت بازکردن لوله آب و فاضلاب را راه انداخته اند. آشنائی با رضا که چند ماهی بیش از آن نمی گذرد یکی از زیباترین خاطرات اوست. سازمان فدائی اطلاعیه ای برای کمک مالی داده بود. افرادی مسئول قبول آن. در بین کمک های رسیده پاکتی بود همراه یک نامه و دو گوشواره و یک النگوی کوچک و دو حلقه ازدواج.

“رفقای عزیز من یک دبیر اخراجی ام و همسرم هم مدتی است حقوق دریافت نکرده است. لذا در حال حاضر قادر به کمک نقدی نیستیم و با تمام وجود این هدایای ناقابل را برایتان ارسال می داریم.“

وقتی نامه خوانده شد هر چهار نفر کمیسیون بهت زده بودند. مجید عبدالرحیم پور مسئول گروه در حالی که به چشمان او خیره شده بود گفت: “بهروز این رفیق را پیدا کن. این رفقا آینده و بقای این سازمان اند.”

پاکت شماره یکصدوده داشت. فردای آن روز او سر قرار بود. مردی بود با چهره ساده یک روستائی که جفتی چشم سیاه و مهربان آن را خواستنی تر می ساخت. شمالی بود، اهل رشت. لهجه زیبائی داشت. کلمه رفیق را طوری می گفت که گوئی تمام جانش را در این کلمه نهاده است. عضو یکی از گروه های محلی بود. چنان صمیمی که او فرداشب در خانه آن ها بود. این آشنائی در اندک مدت به دوستی زیبائی با او و همسرش شهناز که مسئول آزمایشگاه بیمارستان جرجانی بود بدل گردید. حال می خواست از او خواهش کند که با وسایل خود بیاید و لوله بسته شده را باز کند. وقتی جریان را تعریف کرد، هاله ای از اشگ چشمان او را گرفت.

“رفیق بهروز ما با مادران چه کرده ایم ؟”

سوالی که خود او نیز داشت. قرار شد فردای آن روز برای باز کردن لوله بیاید. مادرش او را نمی شناسد. از رضا خواهش می کند که اجازه دهد اندکی سر به سر مادر خود بگذارد. “رضا جان می خواهم فردا با من آشنائی ندهی تا من اندکی با مادرم شوخی کنم. میدانی لازم است. این شوخی از ترس و صلابت مسئله کم می کند. محیط را از ترس خوردگی خارج می سازد. چنین فضائی مسلما از ترس او خواهد کاست!”

به سختی قانع می شود و قبول می کند؛ به هر حال او مسئول سازمانی است. وی از شیطنت های او با مادرش که ریشه در سال های دور دارند بی خبر است. سال هائی که آن دو به سختی گذرانده بودند. او برای کاستن از سختی زندگی، در آوردن مادر از تنهائی و خنداندن او همه کار می کرد.

فردا آقارضا با وسایل خود می آید. مادر بی تاب است. مرتب سئوال می کند: “چطور آدمی است؟ می شناسی اش؟ نرود خبر بدهد!”

داخل اطاق ایستاده است، با آن چادر گلدار خاکستری که گوشه ای از آن را به دندان گرفته است. می گوید: “مادر توضیح بدهید که چند روز است لوله گرفته؟ چه ریخته اید؟” به پسرش نگاه می کند، رو به آقا رضا: “چیزی نریخته ایم، خودش خراب شده! لوله ها کهنه اند. شاید چربی گرفته اند.”

آقا رضا محجوبانه سر خود را پائین انداخته، کلافه است. نمی خواهد مادر را اذیت کند. پسر می گوید: “مادر اگر چیزی ریخته اید بگوئید ایشان باید بدانند. مثلا پساب کاغذی، روزنامه ای. اصلا آقا می دانید مادر من طرفدار فدائی هاست فکر کنم پساب روزنامه کار را این جا ریخته باشد.”

رنگ از روی مادر پریده است. آقا رضا طاقت نمی آورد: “مادر نگران نباشید! من رفیق رفیق بهروزم. ایشان سر به سر شما می گذارند.” پسر زیر خنده می زند و عاشقانه در مادر می نگرد. به آن دو چشم زیبا که حال می خندند. مادرش هر زمان که خوشحال باشد چشمانش می خندند. او هرگز صدای خندیدن بلند مادر را نشنیده است.

“آقا شما هم پسر من اید. این پسر من همین طوری است اذیت می کند.”

اما صورت خندان و رهاشده از اضطرابش پسر را آرام می کند. لوله باز می شود و اصرار مادر که حال باید این آقا نهار این جا بماند. بعد از آن مادر وقتی پای تعریف سازمان می آید می گوید: “بسیار سازمان قوی است، همه چیز دارد حتی لوله و فاضلاب بازکنی.”

رضا، شهناز و دختر کوچکشان مریم دوستان نزدیک خانواده می شوند. شرایط روز به روز بد تر می شود. هجوم به حزب توده، دستگیری رهبران حزب و شوهای تلویزیونی. مادر بی تاب است: “پسرم این ها بسیار قسی القلب اند. به صغیر و کبیر رحم نمی کنند. شاه با این ها فرق می کرد، من آنوقت نمی ترسیدم. اما این ها پستان مادرشان را هم می برند. خواهش می کنم بروید. ترا می شناسند اگر بگیرند؟ فکر من را نکنید، اگر این جا باشید من دیوانه می شوم.”

چند ماه دیگر آن ها از ایران خارج شدند. او مادرش را به آقا رضا می سپارد. بعد ها وقتی مادر را می بیند مادر می گوید: “آقا رضا مرتب سراغ من می آمد. با ماشین اش من را به تهران می برد. چند بار گفت مادر من با بهروز در این چلوکبابی غذا می خوردیم. بیا تا بیاد او امروز با هم در این جا غذا بخوریم.”

پسرش هرگز با آقا رضا در بیرون غذا نخورده بود. آقا رضا در سخت ترین سال های سرکوب از هیچ فداکاری دریغ نکرد. از عضو ساده محلی به مسئولیت یک منطقه تهران رسید و سرانجام دستگیر و در کشتار های سال ۶۷ اعدام گردید. مادر هر شب جمعه برای او قرآن می خواند.

“می دانی پسرم؟ من نجیب تر و مهربان تر از او ندیدم. اگر مسلمانی آن طور که من می شناسم باشد، او بهترین مسلمان و بنده خدا بود.” پسر چیزی نمی گوید. بگذار مادر او را، آن گیله مرد زیبا را، هر طور که می خواهد تعریف کند. برای او رضا یادآور آن لحظه ای بود که در اوج ضربات با شرم خاص خود سرش را بالا کرد، دو چشم سیاهش را که اندگی خون آلود می نمود به او دوخت: “رفیق بهروز وقت امتحان رسید.”

آخر او دبیر اخراجی بود و وقت امتحان را خوب می شناخت.

تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند, ۱۳۹۵ ۹:۳۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

ادامه »
سرمقاله

اسراییل در پی تحقق رؤیای خونین «تغییر چهرۀ خاورمیانه»!

دست‌کم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییل‌اند . نتانیاهو بارها بی‌پرده و باافتخار از هدف‌اش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»‌اند.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

سیمور هرش: آنچه به من گفته شده است در ایران اتفاق خواهد افتاد.

یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامه‌ریزی‌شده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاه‌های سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونت‌آمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه می‌کنند، مقابله کرده‌اند.

مطالعه »
یادداشت

در نقد بیانیه فعالین مدنی بشمول برندگان نوبل صلح درباره جنگ…

آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناک‌ترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعه‌ی بین‌المللی می‌خواهیم که با برداشتن گام‌های فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنی‌سازی، و هر دو‌طرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساخت‌های حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.

مطالعه »
بیانیه ها

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

مطالعه »
پيام ها

پیام به کنگرهٔ بیست‌وششم حزب کمونیست آلمان

ما بر این باوریم که چپ اگر نتواند در برابر ماشین جنگی سرمایه‌داری بایستد، اگر چپ صدای رنج مردمان بی‌پناه نباشد، اگر چپ در خیابان‌ها، کارخانه‌ها، اردوگاه‌ها و مناطق جنگ‌زده حضور نداشته باشد، از رسالت تاریخی خود فاصله گرفته است. ما برای بنای جهانی دیگر مبارزه می‌کنیم – جهانی فارغ از استثمار، از سلطه، از مرزهای ساختگی، از جنگ و نژادپرستی.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

دادخواهی، رویکرد اخلاقی به جنگ و جمهوری اسلامی، و همبستگی اجتماعی

تظاهرات کنندگان در لس آنجلس: “ما یک آمریکای فاشیست نمی خواهیم”  

محکومیت تجاوز آشکار امریکا و اسراییل علیه ایران در نشست احزاب کمونیست کشورهای عربی

آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت!

با اعتماد و اتکا به نیروی مردم متجاوز را ناکام کنیم

به سرکوب و اخراج نژادپرستانۀ مهاجران افغانستانی پایان دهید