اهمیت خشت پایه ها!
روزجهانی کارگر- اول ماه مه- اگر بخواهد فقط به مراسم و مناسک بزرگداشت متعارف اکتفاء نکند، علاوه برآن، قاعدتا باید فرصتی باشد برای به روی صحنه آوردن دست آوردهای مبارزه سال و سال های گذشته، با تقویت نقاط قوت و تضعیف نقاط ضعف، خیره شدن به جوانه های تازه و نقاط پیشروی، فرموله کردن مطالبات اساسی کارگران، وضعیت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه و مسائل مهم و حیاتی و عاجلی که جامعه با آن دست بگریبان است و البته ارائه تصویری از نقشه راه آینده، حمایت مشخص و قاطع کارگران از مطالبات دیگرجنبش های اجتماعی. طبیعی است که چنین کاری خودمستلزم تدارک پیشاپیش از طریق بحث و گفتگو و میزگردهای کارگری با مشارکت کارگران پیشرو و مبارز و فعالین و صاحب نظران چپ است. نباید فراموش کنیم که مشکل کنونی نه فقدان اعتراضات و تظاهرات و ابرازعلنی نارضایتی که پراکندگی آن هاست. چنان که می دانیم این اعتراضات حتی در سال گذشته کارگری هم به شکل جهشی افزایش یافته و از فقدان بستر و ریلی که آن ها را به هم متصل کند و از جویبارهای بسیار رودخانه ای خروشان فراآورد در رنج است. بنابراین مقدم ترین کار یافتن آن سازوکارها و میانجی هائی است که بتواند بطورمشخص و ملموس در خدمت این مهم باشد. و حتی مهم تر از آن یافتن نقطه شروع درست برای آن است. چنین سازوکارها را تنها می توان از متن خود جنبش ها و امکاناتی که می آفریند بدست آورد و آن را در پراتیک اجتماعی بسط داد. هیچگاه نباید از خاطربرد که جنبش ها اهرم های تغییر هستند و جامعه آزمایشگاه بزرگی است که شکل گیری فراورده های نوین و بکرمناسباتی اعم از سازمان یابی و نوع شعارها و گفتمان ها و انکشاف ها و روندهای آتی… در متن آن پرورده می شوند. ناجی در بیرون از خود جنبش وجود ندارد. شکل گیری جنبش های سراسری + گلفتمانی بیانگر مطالبات آن ها باشد، همه آن چیزی است که اکنون به آن نیاز مبرم داریم: برای پیوستن قطعات گوناگون و پراکنده جنبش اعم از حوزه عمل و نظر. این مهم ما را به جستجو برای یافتن حلقه های واسطه و اولیه برای نیل به آن رهنمون می سازد. در رابطه با همین بسترسازی و ریل گذاری است که دو نکته کلیدی زیر مطرح می شوند:
تا آنجا که به روزکارگر و حاصل یک سال تلاش فعالیت کارگری مربوط می شود باید نهایتا بتواند خود را در دو حیطه اساسی نشان بدهد:
نخست در بیانیه مشترکی که حتی الامکان شامل امضاء و حمایت حتی الامکان همه بخش های پیشرو و رزمنده طبقه کارگر و همه مزدو حقوق بگیران و نیز حمایت بخش های رادیکال و ترقی خواه جنبش های اجتماعی چون دانشجویان و زنان (و زنان کارگر) که دارای ماهیت سراسری هستند… باشند. قاعدتا هرسال باید بر لیست مشارکت چنین جریان هائی افزوده شود و نه آن که ثابت بماند و هرکس و هرجریانی در جای سابق خود بایستند و حتی بعضا عقب هم برود.
دومین شاخص، محتوای بیانیه است که باید بتواند با توصیف وضعیت خطیر و شرایط حاکم بر کشور بسترساز گفتمان ترقی خواهانه باشد. اگر این دو شاخص واقعی و عینی ملاک سنجش بیلان و عملکردیک ساله کارگران و فعالین و نیروها و سازمان های چپ می بود، طبعا با وضعیت مناسبت تری مواجه بودیم و سکوئی برای حرکت مشترک داشتیم. در آن صورت می توانستیم با اتکاء به دست آوردها، همبستگی بیشتر و اقدام مشترک سراسری را هم در حوزه عمل و هم گفتمانی شاهد باشیم. اکنون اما و متاسفانه نه با آن بیانیه های سراسری مواجهیم و حتی می توان گفت در حوزه هائی در قیاس با گذشته پسرفت هم داشته ایم، و نه با طرح شفاف و روشنی از مطالبات مشترک و بنیادی که گفتمان سازند. نمی توان انتظارمعجزه داشت اما فقدان چنین حضوری نه در تناسب با بحران فزاینده و شرایط خطیری است که جامعه و طبقه کارگر با آن مواجه است و نه حتی در تناسب با سطح اعتراضات و نارضایتی های هم اکنون موجود که در میان کارگران و جامعه جریان دارد. اگر با اصطلاحات قدیمی سخن گفته باشیم، شرایط عینی از شرایط ذهنی و بلوغ متناسب با آن جلوافتاده است. طبعا چنین وضعی اگر نه بالفعل که بالقوه می تواند موردبهره برداری موج سواران و صیادان حرفه ای قرارگیرد.
البته در شرایط سرکوب و خطیرکنونی نمی توان انتظارحضورگستره و میلیونی در جامعه را داشت. برعکس در چنین شرایطی مهم شکل گیری و نهادن خشت پایه های اولیه است. خشت پایه های که دارای چنان پتانسیل و ظرفیتی باشد که با تغییراجتناب پذیر اوضاع و بهم ریختن توازن قوای موجود، بتواند به سرعت انبساط یافته و به طورهوشیارانه ای در متن طوفان ها و در راستائی سنجیده و یگانه با اهدااف خود بادبان های خود را برافرازد. در انقلاب بهمن یعنی زمان انبساط کانون های مقاومت کوچک و فشرده، فقدان چنین خشت پایه هائی موجب شد که طوفان هرکجا خواست آن ها را با خود برد… در جائی دیگر قبلا به این مهم پرداخته ام که وجودیک جنبش ضداستبدادی-مطالباتی یعنی جنبش عمومی که با مطالبات جامعه و کارگران و زحمتکشان گره خورده باشد بهترین تضمین است…
اکنون ما با شرایط بالقوه طوفانی و خطیری مواجهیم که شکل گیری چنین خشت پایه های اولیه، با دو ویژگی برشمرده در بالا اهمیت بنیادی دارند: در وهله اول و گام نخست بازتاب دهنده ابرازهمبستگی کارگران (در گام نخست بخش های پیشرو و رزمنده تشکل ها و فعنالین آن ) و معلمان و دانشجویان و زنان (توسط فعالین و تشکل ها و شبکه های آن ها) ولودر اشکال بدوی خود، دفاع از مطالبات مشترک و مطالبات اخص هرکدام از جنبش ها را حول مهم ترین مسائل مشترک و مبتلا به جامعه. چنین بیانیه های مشترکی اهمیت نمادین و االبته بیش از نمادین دارد.
در عین حال در شرایطی که جامعه در حال گفتمان سازی برای دوره پساجمهوری اسلامی است و آکتورهای گوناگونی از ظبقات دارا و مرفه و یا وابسته به قدرت های خارجی با امکانات گسترده خود در تکاپو و نقش آفرینی هستند، تولید ولو خمیرمایه گفتمان متعلق به قطب ترقی خواه جامعه از اهمیت حیاتی برخورداراست. گفتمان البته در انتزاع شکل نمی گیرد و از بیرون جامعه به آن نازل نمی شود. بلکه در ترکیب پیچیده ای از عوامل تاریخی و تجربی زیسته و عوامل زنده و جاری و طبقاتی شکل می گیرد.برخی از عناصر اولیه مطالبات جامعه و گفتمان ترقی خواهانه و چپ حتی نحوه سازمان یابی را می توان از خلال جنبش ها و شعارها و عملکردآن ها مشاهده کرد. سوای مطالبات روتین کارگری چون تشکل و افزایش دستمزد متناسب با تورم و خط فقر و بیمه ها و خدمات اجتماعی و… و یا مطالبات سیاسی روتین چون آزادی زندانیان و حق تشکل و آزادی بیان و… و دفاع از کارگران زن و مطالبات اخص کارگران لایه های گوناگون زحمتکشان ( مثل حقوق کولبرها…)، بی تردید یکی از مهم ترین مسائل خطیرکنونی مساله بحران های حاد موجود جامعه چون بحران آب و یا بحران هسته ای (برجام) و خطربازکشت تحریم های نفتی و بانکی و یا تحریم های سنگین و جدید و از نوع دیگر، بدلیل مداخلات ایران در منطقه است که بیش از همه کارگران و تهیدستان جامعه را زیرفشار قرار می دهد.
شعاری که در اصفهان و کازرون و قبل از آن در خیزش دیماه داده شده حاکی ازخواست دست برداشتن حکومت ایران از مداخله در منطقه بوده است. شعار«خطرهمین جاست» بخوبی آگاهی مردم نسبت به حساسیت وضعیت را نشان می دهد. نقش رژیم به مثابه ژاندارم خودخوانده در منطقه و بلعیدن بودجه ها و امکانات کشور که حاصل دسترنج جامعه و متعلق به آن هاست در باتلاق جنگ ها و منازعات بی پایان و ارتجاعی، و هزینه های تسلیحاتی، در واقع مقابله جامعه با ایفاء نقش ژاندارمی منطقه و یا بحران سازی حول انرژی هسته ای و تقابل آن با رقبا و قدرت های بزرگ امپریالیستی است که موجب میلیتاریزه شدن جامعه سرکوب داخلی و تهی شدن خزانه و فقرعمومی داخل و تباهی منطقه از سوی از دیگر می گردد. محکوم کردن مداخله های نظامی و سیاسی در منطقه و کانونی کردن شعارعدم مداخله در منطقه از جمله از سوی رژیم ایران لازم است که به یک شعارپرطنین و یک مطالبه سراسری توسط کارگران و دیگر جنبش ها تبدیل کردد.
دفاع قاطع از سکولاریسم و جدائی دین و دولت امروزه در مقیاس توده ای به یکی از خواست های سوزان جامعه تبدیل شده است که هیچ جنبش و گفتمان ترقی خواهانه ای نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت باشد و یا به شکل جویده جویده از آن سخن بگوید.
اکنون یکی از مطالبات مهم اکثر کارگران و معلمان و دانشجویان مخالفت با خصوصی سازی و کالائی شدن دانشگاه و مدارس و آموزش است. که در عین حال مرز روشنی بین گفتمان ترقی خواهانه و چپ و گفتمان های معطوف به سرمایه و نئولیبرال ها می کشد.
محکوم کردن تبعیض جنسیتی و دفاع فعال از لغوحجاب اجباری در پیوند با حق انتخاب آزاد پوشش و سبک زندگی اهمیت بسیاری در اتحادبا زنان و نیز جوانان و فراگیرکردن گفتمان ترقی خواهانه جنبش کارگری و زحمتکشان و روشنفکران پیشرو دارد.
طرح مطالبات مشخص و مرتبط با حاشیه نشینانی که رقم آن ها از ده ملیون نفر هم گذشته است و دفاع از آن ها نیز اهمیت زیادی در تقویت صفوف ضداستبدادی ومطالباتی و عدالت خواهانه و سوسیالیستی دارد.
دفاع مشخص و نه صرفا کلی از حقوق برابربهائی ها و دراویش و دیگر اقلیت های عقیدنی و دگر باوران و یا جریان های قومی و ملی و تحت تبعیض و سرکوب نیز از دیگر عناصر این گفتمان معطوف به رهائی است. البته مطالبات دیگر و از جمله مطالبات جهانی هم مطرح هستند….
غرض تاکید برمطالبات زنده و واقعی جامعه در کنارمطالبات روتین است.
مهم آن است که در متن آن چه جریان دارد، جنبش های مطالباتی با جنبش ضداستبدادی بطورتنگاتنگی گره بخورند و سمت و سوی عدالت خواهانه بیابند. می دانیم که در نهایت به میدان آمدن نیروی جمعی است که عامل تغییر اوضاع است. و در این راستا پلاتفرم های که از دل جنبش ها برآیند و مهر تایید آن ها را با خود داشته باشند می توانند بتدریج مسیرشکل گیری اقدام های مشترک و سراسری و همبستگی کارگران و زحتکشان را هموارکنند.
در یک کلام اقدام مشترک و اتحادعمل هرچه گسترده ترهمه جریان های متعلق به جنبش کارگری و مشارکت فعال در گفتمان یابی جنبش سراسری دو گام اصلی است که فقدان آن ها در روز کارگر هم مشهود است و خود را در فقدان بیانیه های مشترک حاوی طرح مطالبات مشترک و عاحل و مهم جامعه نشان می دهند.