بزودی با فرا رسیدن «۱۹ بهمن»، جنبش فدائی چهل و یک ساله می شود. در طی ۴۱ سال گذشته تغییر و تحولات بزرگی در ایران و جهان بوقوع پیوستند، که تاثیرات بسزائی در سطح جوامع مختلف و متعاقبا در احزاب و سازمان های سیاسی کشورها را به دنبال داشتند. در ابعاد کشورمان ایران، جنبش فدائی نیز متاثر از این تغییر و تحولات، دچار دگرگونی و تحول گردید؛ و با پشت سرنهادن فراز و نشیبهای بسیار، تجربیات گرانقدری که بهای سنگینی را نیز طلب می نمود، کسب کرد. بی گمان، قوام جنبش چپ و دمکراتیک و تحول طلب در کشور ما، بدون استفاده بهینه از این تجارب، به آسانی امکان پذیر نخواهد بود. شورای سردبیران کار – آنلاین به انگیزه این مناسبت فرخنده، پرسشهائی را تدوین کرده است. در ادامه، پاسخ محمد رضا نیکفر به این پرسشها را ملاحظه می فرمائید. ———————————
۱- ۴۰ سال پیش و در آن سالها، زمانی که فدائیان اعلام وجود کردند، در گوشه گوشه جهان امواج سنگینی از حرکتهای اجتماعی روان بودند؛ امروز هم چنین است. آیا این مشابهتی است که ارادی برقرار می شود، و یا در اعماق و حتی در رویه های جامعه بشری امروز و آن روزها واقعاً مشابهت هائی، که بتوانند زایندۀ جریاناتی نو در سیاست باشند، وجود دارند؟
در جامعههای بشری حرکت همواره وجود داشته است، چه آن هنگام، چه پیشتر، و چه امروز. بستگی دارد که ما حرکت را چگونه ببینیم و آنچه را که در جهان جریان دارد، زیر چه مقولهای دستهبندی کنیم. مجموعهای از تحولات در جهان از دهه ۱۹۷۰ تا دگرگونیها در بلوک شرق را موج سوم دموکراسی میخوانند. آن هنگام که فداییان اعلام موجودیت کردند با چنین موجی همراهی نداشتند. آنان با موجی همراه بودند که میخواست در جهان مجموعهای از “ویتنام”ها و “کوبا”ها ایجاد کند. امروزه به درستی میتوانیم از برآمد موج چهارم دموکراسی سخن بگوییم که “بهار عربی” و جنبش دموکراسیخواهی در ایران را هم در برمیگیرد. مسئولان سازمانهای چپ در ایران عمدتا از نسلی هستند که از موج سوم غافل بود و افق فکری و تجربیاش با موج چهارم تنظیم نشده است. این نکتهای است که کمتر به آن توجه میشود.
۲- جوانان امروز را جوانان “مارکس و مایکروسافت” تعبیر کرده اند. نظرتان در این باره چیست و چگونه این تعبیر را در متن پاسخ قبلی تان می نشانید؟
نمیتوانیم زیر یک عنوان خاص مجموعه جوانان امروز را قرار دهیم و تصور کنیم ذات آنان را با این کار کشف کرده و نمایان ساختهایم. ما لازم است موج چهارم دموکراسی را بشناسیم که یک انگیختار مهم آن، منش و بینش جوانان امروزی است. جوان امروزی این – جهانیتر است، پاسخهای فوریتری به مسائل میخواهد و انتظار دارد آن پاسخها در زندگی خود او بازتاب روشنی داشته باشند. جوان امروزی فردگراتر است و همبستگیاش با دیگران بر سر موضوعات مشخص است. آگاهی او به مراتب کمتر از گذشته تابع هستی اجتماعی اوست. همرسانش (کمونیکاسیون) جوان امروزی چندکاناله است، از طریق رسانههای مختلف است؛ جوان امروزی نمیپذیرد که کل روند همرسانش برای او از کانال یک حزب یا ایدئولوژی خاص بگذرد…
۳- حتی انتقادی ترین تحلیلها از پیدایش جنبش فدائی، آن را به عنوان واکنشی به اوضاع روزگار خویش، در زمانۀ بن بست همه پاسخهای موجود، انکار نمی کنند. شما پیدایش جنبش فدائی را چگونه قضاوت می کنید؟
واکنشی بودن هیچ امتیاز خاصی نیست، به این دلیل ساده که هیچ کنش جمعیای وجود ندارد که واکنش نباشد. در مورد وجود “بنبست” در زمانه پیدایش فداییان: منظور از “بنبست” روشن نیست. چیزی به عنوان بنبست به طور کلی وجود ندارد، بنبست همواره در سر راه معینی بروز میکند. پس بستگی به آن دارد که ما بخواهیم کجا برویم و چه کنیم. اگر بخواهیم در اوج یک دیکتاتوری برای کار سیاسی حزبی علنی تأسیس کنیم، فورا سرمان به یکی از دیوارهای موجود میخورد. اما اگر بخواهیم آرامآرام روشنگری کنیم و تشکلهای مناسبی بسازیم، مجموعه تجربیات جهان در دو-سه قرن گذشته نشان میدهد که این کار شدنی است. فداییان به صورتی نسنجیده همه راهها رابسته اعلام کردند و تصور کردند فقط یک راه وجود دارد که آن هم مخفی شدن و به خانه تیمی رفتن و عملیات چریکی کردن است. آنها گفتند: یا این راه یا “بقا”یی که پیامد آن فساد و تباهی است! این نگرش، از یک “بنبست” ذهنی برخواسته بود. فداییان بنبستی را نشکستند، بلکه برعکس بنبست ایجاد کردند.
۴- آیا افراط “مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک”، که اینک دیگر در قامت ولو افراطی ترین گرایشهای جنبش فدائی به نقد کشیده شده است، می رود که با “مبارزه اینترنتی، هم استراتژی هم تاکتیک” تکرار شود؟
هر افراطی را باید نه در قیاس با افراط دیگر، بلکه آنچنان که هست و در مقایسه با بدیلهای بخردانه آن نقد کرد.
۵- “حق موجودیت” فدائیان امروزی را، از منظر جامعه شناسی و نه سیاسی، چگونه توضیح می دهید؟
همه “حق موجودیت” دارند. فداییان میتوانند عنوانی باشند برای جزایر اجتماعیای که در آن مجموعهای از خاطرهها و سمبلها نگهداری میشوند. میتوانند محافلی دوستانه با علایقی سیاسی باشند و چیزهای دیگری از این دست. اینکه به لحاظ سیاسی نقشآفرین باشند، بستگی به برندگی نظری و پویش عملی آنان دارد. آنچه من به عنوان ناظر بیرونی میبینم، افول نقشآفرینی آنان است. آنان به تعبیری شناخته شده برای چپ، با درک غلطی از “دوران” آغاز کردند، پس از انقلاب درک نادرست دیگری را به جای آن نشادند؛ و اکنون هم این مشکل را دارند که نمیتوانند خود را با “دوران” تطبیق دهند. حرفی برای دوران ما ندارند. دارند؟