پرشور و خستگی ناپذیر با قلبی آکنده از عشق به مردم
زنده یاد حمید منتظری در سال ۱۳۳۰ در شهر بم بدنیا آمد و پس از طی دوران دبیرستان در سال ۱۳۵۰ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تحیصل ادامه داد، در آغلز دوره دانشجوئی باتفاق چند نفر از دانشچویان یک محفل مطالعاتی مخفی بوجود آوردند و به مطالعه آثار مارکسیستی و دیگر آثار و دستنوشته های سیاسی ممنوعه می پرداختند. این محفل در سال ۵۲ بوسیله ساواک شناسائی و اعضای آن دستگیر شدند. حمید به سه سال زندان محکوم شد. در مدت دوران زندان، حمید با روحیه ای پرشور و خستگی ناپذیر در تمامی حرکات اعتراضی و کارهای دسته جمعی زندان شرکت فعال داشت و در هر شرایطی چهره ای آرام و برخورد مهربانانه خود را حفظ میکرد. در روز ۳۰ فروردین ۵۴ که ساواک زنده یاد بیژن جزنی و یلرانش را در تپه های اوین به گلوله بست، زندانبانان بند سیاسی برای پیشگیری از حرکات اعتراض آمیز زندانیان، چند زندانی شاخص از جمله حمید را که بعنوان سازماندهندگان تحرکات زندان می شناختند به حیات بند فراخواندند و آنان را بزیر ضربات شلاق گرفتند.
حمید پس از سه سال از زندان آزاد شد و پس از انقلاب به سازمان فدائیان خلق پیوست و در انشعاب سازمان فعالیتش را در شاخه اکثریت تداوم بخشید. حمید در شرایط خفقان بعد از سال ۶۰ زندگی نیمه مخفی داشت. اما در پلنوم سال ۶۵ شرکت کرد و چند ماه بعد دستگیر شد و به اسارت آدم کشان رژیم در آمد و بار دیگر زیر شکنجه های شدید روحی و جسمی قرار گرفت. در شهریور ۶۷ که شکوفه ها به خون نشستند، حمید شرافتمندانه از آرمان انسانی اش در برابر سرکوب گران تاریک اندیش دفاع کرد و گوهر تابناک وجودش به جاودانگی پیوست. اما پرچم آرمانهای مترقیانه و انسان دوستانه اش همیشه برافراشته خواهد ماند.
مادر مهربان حمید که سالیان زیادی در غم فرزندش سوگوار بود، سال گذشته در زلزله ویرانگر بم در کنار هزاران همشهری اش جان باخت. از حمید یگانه دختری مانده است که اکنون دوران دانشجوئی را میگذراند.
رضا مقصدی شاعر متعهد و پراحساس شعری را در بزرگداشت یار دیرینه اش سروده است که آن را دگر بار میخواهیم:
غم تو چیست نگارا
جزیره های بهار
بانتظار تو بودند
بانتظار پیامی
که از کرانه قلب تو، عاشقانه برآید
صنوبران جوان
به جان، شکفتن عشق تو را هماره سرودند
تو در شبانه ترین لحظه های نیلوفر
به تابناکی تاریخ تاکها خواندی
و در چکامه تابانت
که رنج شبها را
زخاطرات درختان شهر برمیداشت
هزار پنجره خندید
کسی نمیداند
که جان عاشق تو
کجا فرو مرد
که در کبودی چشمان هر بنفشه، غم تو است
عزیز گمشده من
بسوگواری آوازت
که در طراوت گلهای باغ همسایه
و د ر نجیب ترین لحظه های من جاریست
دلم بخنده هیچ عابری سلام نگفت
به لاله ها گفتم:
دل غمگین مرا
بشادمانی آغوش باغها ببرید
که در تبسم سرشار شمعدانیها
و در ترنم شفاف آبهای صبور
حضور زمزمه لحظه های شیدائیت
به لاله ها گفتم:
بسوگواری آواز بی قراری تو
طنین داغ دل عاشقم تماشائیست
صورتگر دردها و رنجهای مردم
زنده یاد رئوف بلدی در سال ۱۳۲۹ در شهر کزمانشاه بدنیا آمد و در زمان کودکی از روحیه ای پراحساس برخوردار بود و علاقه زیادی به هنر نقاشی داشت. رئوف پس از اتمام دوره دبیرستان برای ادامه تحصیل در رشته نقاشی به ایتالیا رفت و در این رشته به تحصیل پرداخت. او در ایتالیا با فعالیتهای کنفدراسیون دانشجویان ایران آشنا شد و به هواداران حزب توده ایران پیوست. رئوف در سال ۵۶ بایران بازگشت و در مدارس کرمانشاه به آموزش نقاشی پرداخت. او هرروز پس از فراغت از آموزش نقاشی، ساعتها وقت خود را صرف کشیدن چهره شخصیتهای اعدام شده و توده های زحمتکش میکرد. از جمله کارهای او نقاشی از چهره های روزبه، مصدق، صمد بهرنگی، ارانی و جزنی بود که برخی آنها را مردم در تظاهرات خیابانی برسر دست میگرفتند. اکثر تابلوهای رئوف صورتگر زندگی و وضعیت تهیدستان و رنجبران بود که گویاترین آنان، تابلوئی از کارگرا کوره پزخانه بود.
رئوف در سال ۶۰ از آموزش و پرورش اخراج گردید و در سال ۶۳ در ارتباط با حزب توده ایران دستگیر و پس از ۱۸ ماه آزاد گردید . بار دیگر در سال ۶۵ دستگیر و دو سال بعد که فتوای قتل عام زندانیان صادر گردید، رئوف در برابر دژخیمان ایستاد و واپسین تابلو زندگی خود را به تصویر کشید و برآستان جانان جان نهاد. تابلوهائی که از رئوف بیادگار مانده است نشانگر احساس والای انسانی و عشق عمیق او به توده های تهیدست جامعه است.
یادش گرامی باد