با فروپاشی بلوک شرق، جهان بە عینە وارد مرحلە جهانی شدن شد کە مشخصە آن از لحاظ تکنولوژیکی دیجیتالیسم و از لحاظ ایدئولوژیکی نئولیبرالیسم بود. در این مرحلە حتی کشوری مانند چین هم با شرایط جدید خود را انطباق داد، و با تلفیقی از نئولیبرالیسم و اقتصاد کنترل شدە دولتی بە پیشواز دنیای جدید رفت.
حال از آن زمان بیش از سی سال می گذرد، و در این سالها جهان ازلحاظ اقتصادی تجارب مختلفی را پشت سر گذاشتەاست. از یک طرف شاهد رشد روزافزون در بیشتر اقتصادهای جهان بودیم، و از سوی دیگر شاهد بیشترشدن فاصلە طبقاتی. در واقع سرمایەداری مدرن توانست با چنگ انداختن بە باقی نقاط جهان، و دست بردن در امتیازات اجتماعی جوامع خود، بە بازتولید خود بپردازد و نیروهای مخالف را عقب براند. نئولیبرالیسم کە مشخصە جهان گلوبالیستی بود، جهانی کە در آن دولتها بە علت عدم تحرک بالا در اقتصاد عقب نشستند و بە همین جهت بخش خصوصی فعال شد، دنیا را در نوردید و بە چهرە اصلی تبدیل شد. هرچند در این میان بودند دولتهائی کە مقاومت کردند، و بە همان سیاست انزواطلبی خود ادامە دادند.
اما در مقابل نئولیبرالیسم، کم کم نیروهائی شکل گرفتند کە اگرچە خود سرمایەداری بودند، اما با خصوصیات دیگری با امر مناسبات سرمایەداری تماس برقرارکردند. آنان همزمان با پذیرش نوعی نئولیبرالیسم در اقتصاد، اما مظاهر روبنائی آن را بە چالش کشیدند. قدرتهائی مانند چین و روسیە کە از لحاظ مناسبات سرمایەداری مدرن (و بویژە در زمینە روبنائی) نسبت بە غرب عقب ماندەتر بودند، از قدرت سرمایە غربی هراسیدند و راەکار دیگری را برای مقابلە با آن در پیش گرفتند. این دولتها در عرصە سیاسی مستبد باقی ماندند، و اما تلاش کردند با پیروی از بازار آزاد، البتە بە سبک خود، از شکل گیری نیروهائی در داخل کشور جلوگیری کنند کە لاجرم در شرایط باز سیاسی می توانستند تمایلات غربگرایانە از خود نشان دادە و بە این ترتیب در صورت بە قدرت رسیدن شرایط برای نزدیکی این کشورها و هماهنگی اقتصادی ـ سیاسی با کشورهای غربی را فراهم آورند. یعنی آنان از پدیدآمدن شرایطی مانند روابط میان اروپا و آمریکا و یا کشورهائی مانند کرە جنوبی و ژاپن با آمریکا هراسیدند، و از آن فاصلە گرفتند. قدرتمداران چین و روسیە بە طرق دیگری بە مصاف این وضعیت رفتند، آنها با بستن راە آزادی های بورژوائی و ایجاد نظامی اتوریتەای، تلاش کردند از صعود نیروهای غربگرا در کشورهای خود ممانعت بە عمل آورند.
در واقع آنچە کشورهائی مانند روسیە و چین انجام می دهند، تلاش برای ایجاد یک نظم سرمایەداریست متفاوت از تجربە غرب کە عمدتا خود را در چگونگی میزان تسلط دولت بر اقتصاد و نیز چگونگی مسائل روبنائی باز می یابد. اگر در غرب دولت بقول مارکس کمیتە ادارەکنندە امور مشترک مجموع امور بورژوازیست، در روسیە و چین دولت خود بە همان سرمایەدار تبدیل شدند.
تقابل دو نظم مدرن و اتوریتەای سرمایەداری (و یا سرمایەداری مدرن و سرمایەداری استبدادی و غیرمدرن)، در ادامە خود، سرانجام بە تصمیم روسیە بە دخالت نظامی در اوکراین منجرشد. دولت روسیە تصمیم گرفت از قدرت نظامی خود برای برهم زدن نظمی استفادە کند کە از دهە نود میلادی قرن گذشتە شکل گرفتەبود. روسیە در واقع توانست با آغاز جنگ، منطق گلوبالیستی جهان را بر هم بزند و از این طریق نئولیبرالیسم را در مشخصات کنونی خود دچار چالش کند. اگر نئولیبرالیسم و گلوبالیسم دو پدیدە درهم تنیدە عصر کنونی اند، جنگ توانست با ایجاد دیوارهای مصنوعی آنرا دچار خلل کند، و منطق گردش آزاد سرمایە و کالا را با مشکل مواجە کند. با شروع جنگ، بخودی خود نقش دولت دوبارە فزونی گرفت و بە بازیگر مهمی تبدیل شد. در واقع با شروع جنگ، بحث امنیت و تجارت آزاد در دنیا دچار اخلال جدی شد و سرمایە بە دیوار عدم اعتماد میان دولتهای حامی خود برخورد.
اگر بخواهیم آنچە را کە گذشت در جملاتی جمع کنیم باید گفت کە نظم نئولیبرال سرانجام نتوانست بر نظمهای بوجودآمدە مقابل خود در مرحلە گلوبالیستی چیرە شود، و در مقابل، نظمهای دیگر هم نتوانستند بە آنچە مد نظرشان بود برسند. مجموعە این عوامل جهان را بە سمتی سوق دادەاست کە هم اکنون هر کدام در تلاش اند از طرقی دیگر وارد عمل شوند. بعنوان نمونە آمریکا دست بە تحریک می زند و کشوری مانند روسیە کە قدرت نظامی خود را وسیلە مناسبی برای مقابلە می بیند، بە استفادە از آن دست می یازد. و بە این ترتیب چنانکە گفتە شد بن بستی کە در مسیر حرکت آزاد سرمایە در جهان ایجاد شدە، قرار است از طرق دیگری از میان برداشتەشود. بە بیانی دیگر، تحریک و جنگ جای همگرایی های نسبی سە دهە قبل را می گیرند.
اما آیا تقابل میان این دو نظم بە کجا می کشد؟ آیا سرمایەداری غیرمدرن از توانائی سرکوب سرمایەداری مدرن برخوردار است، یا اینکە سرمایەداری مدرن سرانجام خواهد توانست سد مقابل خود را مانند سابق بشکند؟
تا جائیکە تاریخ بە ما می گوید در بیرون از جوامع مدرن برای سرمایەداری مدرن جایگزینی یافت نشدەاست. تمام سیستمهای سیاسی کە تحت عنوان مقابلە با این نظام بوجود آمدند، یا شکست خوردند و یا نتوانستند سیستم مناسبتری ارائە کنند. در واقع ما با دو آلترناتیو در این عرصە روبرو هستیم: یا سرمایەداری مدرن بر نیروی مقابل خود غلبە پیدا می کند و بە نظام مسلط در این کشورها و جهان تبدیل می شود، یا اینکە بە مانند سابق باز برای دورانی سرمایەداری غیرمدرن در مقابل سرمایەداری مدرن صف خواهد کشید و دنیا وارد فاز جدیدی از تقابل میان آنها می شود.
بە نظر می رسد آنچە در صحنە حضور ندارد وجود نیروهای چپ برای گذار از شرایط موجود است. یعنی نیروئی کە بتواند بە بازی جهانی سرمایە خاتمە دادە و دوران جدیدی را رقم بزند. در کشورهای سرمایەداری مدرن چپ عمدتا هنوز درگیر درک رفرمیستی از تغییر مناسبات سرمایەداریست و در کشورهای سرمایەداری غیرمدرن اساسا چپی با چنان ظرفیتی وجود ندارد کە بتواند با تسلط بر نظم اتوریتەای سرمایەداری کشور خود مناسبات را در آنجا تغییردهد. ضمنا تجربە نشان دادەاست کە برای بر هم زدن نظام سرمایەداری مدرن نمی توان از طریق کشورهای پیرامونی کار آنچنانی انجام داد، و در واقع برای عقب نشاندن آن و ایجاد نظمی جدید باید از درون خود این کشورها کاری صورت بگیرد. از طرف دیگر ظرفیت و توان سرمایەداری مدرن در عقب راندن مدلهای دیگر سرمایەداری در جهان، نشان می دهد کە هنوز این فرم از توان پیشروی برخوردار است و بقول مارکس برای رخنەکردن در همە دنیا و مستقرشدن در آن بە همە جا سر می کشد.
شاید ما هنوز در دنیائی زندگی می کنیم کە ظرفیت سرمایەداری مدرن برای تسخیر دنیا پایان نیافتەاست، و بنابراین آنچە چپ می تواند انجام دهد، درست مانند تجربە خود کشورهای سرمایەداری مدرن تلاش برای تغییر رفرمیستی در آن است.
جنبشها و احزابی کە تصور می کنند می توانند از طریق سرمایەداری غیرمدرن بر سرمایەداری مدرن غلبە یابند و یا با ایجاد نظم شبە سوسیالیستی در کشورهای پیرامونی سرمایە را در کشورهای پیشرفتە بە عقب برانند دچار اشتباە فاحشی اند. واقعیت این است کە سرمایەداری مدرن تنها از طریق درون کشورهای خود قابل تسخیر و تغییر است، و نە از طریق کشورهای پیرامونی. و تا چپ در خود این کشورها قادر بە این کار نباشد، چپ در هیچ کشوری دیگری قادر بە تغییر آن نیست.
شاید بتوان گفت کە ما هنوز در مرحلە انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک در کشورهای پیرامونی هستیم جهت ایجاد سیستمی مشابە همان سیستم سرمایەداری مدرن با حضور یک چپ قدرتمند کە بتواند سرمایە را نە حذف بلکە کنترل کند.
تا جائیکە بە جنگ اوکراین بر می گردد می توان گفت کە تلاش روسیە برای عقب راندن سرمایەداری مدرن تلاشیست از طرف یک سرمایەداری عقب ماندە و مستبد کە هیچ کمکی نە تنها بە جنبش چپ نمی کند، بلکە آنرا بشدت تضعیف کردە و بە عقب می راند. تلاش روسیە برای درهم شکستن نظم گلوبالیستی، تلاشی برای احیای دولتهای ملی و تقابل با همان مفهوم ‘جهان وطنی’ است کە مارکس در حرکت سرمایە بە طرف جهانی شدن از آن اسم می برد. تلاشی مرتجعانە کە یادآور دوران پیشامدرن است و بیهودە نیست کە پوتین دوست دارد واژگانی از قبیل پطر کبیر را دوبارە از گورستان تاریخ بیرون آوردە و آنان را بە ملکە ذهن خود و مردم روسیە تبدیل کند.
جنگ اوکراین نظم موجود را مختل کردەاست، اما همزمان قادر بە ایجاد نظمی جدید بە جز هرج و مرج نخواهدبود. دنیائی کە دهەها با گلوبالیسم اقتصاد دنیا را وارد فاز جدیدی از درهم تنیدگی کرد، نمی تواند با دیوارکشی های جدید بە زندگی خود ادامە دهد. این ناقض منطق جهانی سرمایە است. بیهودە نیست کە روسیە در جذب پشتیبانی کشورها از جنگ بە نفع خود موفق نیست، جنگی کە سرمایە را محدود می کند و نە اینکە درهای جدید را بر روی آن باز کند.