دانشگاه محل تبادل افکار؛ عقاید و شکل گیری اولیه ی آزاداندیشی است. انرژی مضاعف فکری که از گرد آمدن تعداد بی شماری از افراد طالب علم و معرفت؛ زیرعنوان دانشجو و با برقراری دیالوگ بین خود طی مدت کوتاهی به وجود می آید؛ می تواند به عنوان پتانسیلی ذخیره شده رها گردد، و به تریبونی برای انتقاد ازنابه سامانی ها- چه درمحدوده ی دانشگاه و چه فراتراز آن و درسطح جامعه – تبدیل شود و از آن جا که این نیروی فکری عظیم؛ خصلتی روشنفکری دارد؛ لیکن به نوعی می تواند مرزخود را با دیگرتحرکات و نهادهای اجتماعی چون «کارگری»؛ به راحتی مشخص کند.
دانشجو در واقع دربرخورد با آرا و نظرات گوناگون؛ خود را محک زده و به جمع بندی آن پرداخته تا زیربنای فکری خود را در این پروسه با عنصر آگاهی، البته باسرشتی دیالکتیکی- پی ریزی کند. حرکات و تحولات دانشجویان به طورکلی با همین روند است که به وجود می آید، و البته اگر درهمین جا متوقف شود؛ بی شک ناقص خواهد ماند.
آن چه را که زیرعنوان «جنبش های دانشجویی» می شناسیم؛ در دیدی کلی همین تعاملات و تبادل های فکری است که دانشجو را به عنوان یک روشنفکر به تفکر وا می دارد، و باعث می شود تا به اقدام دست بزند.
آن چه اما؛ این جنبش را برجسته و با ارزش می کند؛ خاست گاه طبقاتی آن است. می دانیم دانشجوها به هرحال نمایندەی طبقات و اقشارمختلف جامعه اند. از این رو به راحتی با «مردم» مرتبط می شوند. به عبارتی دیگر جنبش دانشجویی با دو خصلت مکمل آمیخته و تعریف می شود. از یک سو خصلتی روشنفکری و از سوی دیگر توده ای. هرگونه دیدگاهی که منجر به جدایی این دو مقوله گردد بی راهه بوده و باعث عقیم ماندن جنبش می شود.
دانشجو به هر ترتیب؛ طلیعه دار جریان روشنفکری جامعه ی خویش است. از این رو باید با مسایل اقتصادی؛ سیاسی؛ فرهنگی و اجتماعی «مردم» نه تنهاهم سو شده بلکه ارتباط بگیرد تا با تریبونی که دارد بتواند ارایه دهنده ی مطالبات مردمی بوده؛ خواستارحل مشکلات شان باشد. درست همین جا است که می گوییم اگراین جنبش نتواند خود را ازمحدوده ی چهار دیواری دانشگاه بیرون بکشاند؛ آن گاه با عقیم ماندن خصلت توده ای اش درواقع نه تنها نمی تواند به وظیفه اش به درستی عمل کند بلکه تنها؛کاری صنفی و گاه به شدت تقلیل گرایانه انجام داده است.
اما باید خاطرنشان کرد محدود کردن این جنبش اجتماعی به مسایل صنفی؛ ظلمی است که به آن می شود. چرا که جنبش دانشجویی؛ روبنایی ازحرکت های توده ای است و ماهیتی اجتماعی دارد، و همانند هر جنبش اجتماعی دیگری مثل جنبش های کارگری؛ جنبش های رهایی بخش جهان سوم؛ جنبش های ضدامپریالیستی و ضداستعماری و یا جدیدترین ها شان جنبش زنان؛ سبز یا صلح ؛ حامل اصلی مطالبات مردم است و به همان اندازه و گاه بیش تر می تواند، و اجازه دارد رادیکال باشد. مردمی بودن جنبش نیز؛ این انتظار را برمی تابد که تریبون دانشجویان به وظیفه ی خود درهمه ی ابعاد اقتصادی از یک سو و سیاسی؛ اجتماعی و فرهنگی از سوی دیگر عمل کند، و تنها به این ترتیب است که می تواند رشته ی صمیمی خود را با مردم محکم ترنماید.
با نگاهی به تاریخچه ی جنبش دانشجویی ایران؛ به راحتی می توان دید که در طول این تاریخ البته جوان؛ توانسته ازخواست های صرفا صنفی خود فراتر رفته وبه مطالبات مردمی توجه نشان داده و به این ترتیب ازحیثیت این جنبش دفاع کند که از این میان به جز حرکت دانشجویی «۱۶آذر۳۲» که به نوعی آغازین جنبش های دانشجویان ایران نیز محسوب می شود؛ می توان و باید به «۱۸تیر۷۸» اشاره کرد.
اعتراض دانشجویان به سفر «نیکسون» و سیاست های توسعه طلبانه ی امریکا به خصوص ویتنام خود؛ نشان دهنده ی آگاهی سیاسی دانشجویان بود که درجریان آن؛ سه تن ازشیرآهن کوه مردان ایران جان باختند و با خون خود لکه ی ننگین دیگری را به دامان شاه و عاملان اش بافی گذاشتند.
در این میان اما؛ آن چه که در«۱۸تیر۷۸» اتفاق افتاد – و با گرامی داشت همه ی رشادت ها و جان بازی ها ی شرکت کنندگان اش- البته که تنها کاری صنفی نبود؛ بل ازآن جا که خصلتی مردمی پیدا کرد به خوبی توانست فصلی جدید و رو به رشدی را برای تاریخچه ی جنبش دانشجویی رقم بزند و آن را از نظر کیفی رو به جلو ببرد.
این نکته را هم باید خاطر نشان کرد که گاه حرکت و تحول فکری دانشجویان به عنوان قشر روشنفکر؛ باعث می شود اقدامات شان خودجوش و ناخودآگاه باشد و در شرایطی خاص خود را نشان دهد که این مساله باعث شده تا حرکت دانشجویان به نوعی آشوب و هرج و مرج تعبیر شود، و آن ها با اتهاماتی از سوی برخی کوته نظران مواجه شوند. لیکن کسانی که آن را هرج ومرج می پندارند دراشتباه اند و به واقع یا ازچه گونگی آن چیزی نمی دانند و یا ازچنین اقدامی وحشت دارند و به این ترتیب خواستارمرعوب کردن آن اند و به این منظور به اعمال شدیدترین سرکوب ها می پردازند که به هر ترتیب ممکن است گاه اجازه ی رشد و بلوغ سیاسی را از آن سلب کند، و یا به تعویق بیاندازد. اما چیزی که هست- و اتفاقا مهم هم هست- پی بردن به نقش دانشجویان وموضع گیری فعال در قبال مسایل پیرامونی و تاکید هرچه بیش تر در انتقاد از گذشته شان است که با هیچ فشاری از جانب هیچ حکومتی از بین نمی رود.
دانشجویان اما؛ اگرخواستارآن اند که ازفشار این اتهامات و اعمال چنین سرکوب هایی رهایی یابند؛ چاره ای ندارند جز این که هرچه سریع تر علی رغم همه ی فراز و فرودها؛ علیرغم همه ی سرکوب ها برای درهم شکستن و یا حداقل ناامید کردن این حرکت جمعی؛ به اعتلای فکری خویش پرداخته؛ با دوعنصر «آگاهی» و «جسارت» از درون به نقد خود پرداخته و مسیر آینده را هرچه بهتر هموار کنند. به این ترتیب می توان هر چه بیش تر امیدوار بود تا اندیشه های سرخ دانشجویان- با نقدی به شدت بی رحمانه و رادیکال از عملکرد گذشته شان برای ساخت فردا – حرکت های پر ثمرتری را رقم بزند…!