هر ساله، هزاران کارگر در سراسر جهان به دلیل نبود ایمنی در محیط کار و بیتفاوتی کارفرمایان، جان خود را از دست میدهند. میلیونها نفر دیگر نیز با صدمات جسمی و روانی مواجه میشوند که زندگی و معیشتشان را برای همیشه دستخوش بحران میسازد. ایمنی و سلامت در محیط کار، یک حق بنیادین و غیرقابل مذاکره است؛ نه لطفی که به میل صاحبان سرمایه اعطا شود.
در ایران، اما این حق ابتدایی به شکلی عمیق و سیستماتیک نادیده گرفته میشود. نبود نظارت، زیرساختهای فرسوده و بیمسئولیتی گسترده، هر روز به بروز صدها حادثهی کاری میانجامد؛ حوادثی که اغلب بهسادگی قابل پیشگیری بودهاند. فاجعه اخیر انفجار در بندر شهید رجایی بندرعباس، نمونهای تلخ و تکاندهنده از این واقعیت است.
ظهر ششم اردیبهشت، انفجار مهیبی در محوطه یکی از شرکتهای مستقر در اسکله رخ داد. طبق گزارشها، بیش از ۹۰ درصد قربانیان این حادثه کارگرانی بودند که در شرکتهای تخلیه، بارگیری و انبارداری فعالیت میکردند؛ زن و مردانی که در گرمای سوزان جنوب، با سختترین شرایط ممکن، برای تأمین حداقلهای زندگی، جان خود را در معرض خطر قرار داده بودند. شماری از رانندگان کامیون نیز که برای بارگیری به اسکله آمده بودند، در میان قربانیان بودند.
انفجار بهدنبال آتشسوزی در کانتینرهای حاوی مواد شیمیایی خطرناک رخ داد. دهها نفر جان باختند، صدها نفر مجروح شدند و تعدادی همچنان مفقودند. تا این لحظه، جان باختن سه زن کارگر تأیید شده و یک زن دیگر هنوز پیدا نشده است. با توجه به اشتغال گسترده زنان در بخشهای مختلف اسکله، بیم آن میرود که شمار قربانیان زن نیز افزایش یابد.
شدت حادثه به اندازهای بود که شیشهها فرو ریختند، سقفها کنده شدند و اتاقکها به هوا پرتاب شدند. یکی از چهرههای شاخص مفقود، «اسماعیل محمدزاده» فعال کارگری و نمایندهی کارگران اسکله است. گم شدن او، تنها ناپدید شدن یک نفر نیست، بلکه نمادی است از نادیده گرفته شدن هزاران کارگر بینامی که هر روز در سایهی بیعدالتی و بیتوجهی، قربانی میشوند، بیآنکه صدایی شنیده شود یا پاسخی داده شود.
در حالیکه مقامها وعدهی پرداخت دیه به خانوادههای جانباختگان طی ۴۸ ساعت پس از شناسایی را دادهاند، هیچ تضمینی برای تحقق این وعدهها وجود ندارد. وضعیت مصدومان نیز مبهمتر و نگرانکنندهتر است. در شرایطی که خانوادهها در پی یافتن عزیزان خود هستند و کارگران با زخمهای جسمی و روحی دست و پنجه نرم میکنند، مالکان شرکتهای بزرگ، همچنان در حاشیهی امن به فعالیتهای سودآور خود ادامه میدهند. کانتینرهای آنها بیمه شده، خسارات مالیشان جبران میشود، و صادرات بدون وقفه از سر گرفته میشود؛ اما برای جان کارگران، نه بیمهای وجود دارد، نه مرهمی، و نه پاسخگویی از سوی هیچ نهاد مسئول.
این حادثه، نه یک اتفاق استثنایی، بلکه پردهای دیگر از وضعیت بحرانی کارگران در ایران است؛ قشری که هر روز زیر فشار نا امنی، بیحقوقی و تبعیض، به مرگ نزدیکتر و از عدالت دورتر میشود.
در این میان، حکومت نیز مطابق روال همیشگی، میکوشد با نامگذاری این فاجعه بهعنوان «حادثه»، از بار مسئولیت شانه خالی کند؛ همانگونه که در فجایع پلاسکو، سانچی، متروپل و سقوط هواپیمای مسافربری چنین کرد. با اینحال، تجربه نشان داده است که وجدان جمعی مردم میتواند روایتهای رسمی را به چالش بکشد و دادخواهی را زنده نگه دارد.