حالا دیگر عظمتِ کوه از پس ابرها پیداست… دشتِ سبزِ وسیعی دیدگان را نوازش میدهد. هوای دلپذیر بهاری گویی از فرسنگها دور، در این مکان خانه گزیده… رایحهای جادویی از عطر گلهای وحشی صحرایی در فضا پیچیده، نسیمی ملایم، جبینِ عرق کرده آن چند تَن را مینوازد و نیروئی افزون میبخشد برای صعود به بلندبالایی که از آن جا «اتابک»، «قدمتگاه» و «نیزوا»^ نمایاناند… چشماندازی از فراز قلّه به روستاها، آبادیها و راهها که گویی سرشتی وحشی است برای مهار شور و هیجان یک گروه کوچکِ همنورد. نوعی شوق و شیفتگیست. پرسش و پاسخیست بین دیدن، نگاه کردن و اندیشیدن. تجربهی والایی از عوالم دلدادگی. گلهای وحشی ریز و ظریف با ریزنگارگی از زرد، سرخ، قرمز، آبی، بنفش، ارغوانی و… در گسترهی سبز دشت؛ همچون بدهوبستان نتهای موسیقیست میان صدایِ پرندگان و گوشنوازی آب در چشمهساران…
پاکوبها قدمت دارند و نشان از رهروانی که آمدهاند و رفتهاند؛ میآیند و خواهندآمد…
ناگاه جَست و خیز خرگوشی همه را به وَجد میآورد. این همان تِم زندگیست… هرکس به رویای خویش فرو میرود، در پردهای از افکار اندوهبار پوشیده شده در سرنوشت این سرزمینِ کهنسال. که شاید گریزی ازآن به تصّور نیاید و همه چیز در هالهای از مِه ماندهباشد، همچون جاهطلبیهای حاکمان… سکوت طولانی یا طوفانی ناگهانی…
اما ترنّم را همیشه آغازیست و نغمههای امیدوار کننده، سُرایندگان خود را دارد. ریتمی کشدار به گوش میرسد و رقصی در میانهی میدان، آرزوی هر آرمانگرایی… تحریری گسترده از آوازی ماندگار، پنداری سمفونی طبیعت است. رویایی عمیق در وجود رهروان شکل میگیرد. زبانی شفاف و رسا میخواهد. آرامشی بدون خلسه و پیروزی نسلی که تجربهی دو انقلاب را رهتوشه خود دارند. بهرهآمدگانی که قرمطی^^ نیستند…
ایکاش ترسهای خرافی که در عمیقترین لایهها، رسوب کرده؛ بلای جان این مرزو بوم نمیشد…
پینوشت:
^ . بلندیِ کوه «اتابک» ۳۱۷۵ متر، «قدمتگاه» ۳۶۵۱ متر و «نیزوا» ۳۸۱۰ متراست.
^^.اتهام «قرمطی»بودن. اتهامی که از گذشتههای دور در این سرزمین رایج بوده و گویا تا عهد صفوی نیز به همین شکل برای حذف رقبای سیاسی بسیار از آن استفاده میشده است. شاید آشناترین این حذف رقیب به اتهام قرمطیبودن را در «داستان بردارکردن حسنک وزیر» در کتاب گرانسنگ «تاریخ بیهقی» نوشته استاد بیبدیل و تکرارنشدنی نثر فارسی «ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی» بتوان دید؛ آنجا که میگوید «و چون امیر مسعود، رضیاللهعنه، از هرات قصد بلخ کرد، علی رایض، حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تشفی و تعصب و انتقام میبود، هرچند میشنودم از علی – پوشیده وقتی مرا گفت- که هرچه بوسهل مثال داد از کردار زشت در باب این مرد، از ده یکی کرده آمدی و بسیار محابا رفتی. و به بلخ در امیر میدمید که ناچار حسنک را بر دار باید کرد. و امیر بس حلیم و کریم بود، جواب نگفتی. و معتمد عبدوس گفت روزی پس از مرگِ حسنک از استادم شنودم که امیر، بوسهل را گفت حجتی و عذری باید کشتن این مرد را…»
«ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی» (زاده شده در ۳۸۵ ه.ق / ۹۹۵ م/ ۳۷۴ ه.ش در حارثآباد بیهق (سبزوار امروزی) – فوت در ۴۷۰ ه.ق / ۱۰۷۷ م. در غزنین) تاریخنگار و نویسنده ایرانی در دربار غزنوی…
واپسین روز اردیبهشت۱۴۰۴. پهلوان
@apahlavan