پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۵

پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۵

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدی استوار در دفاع از میهن
هرچند تهدیدهایی چون تکرار کشتار ۶۷ ره به جایی نمی‌برند اما هشداری جدی و خطری جدی‌اند علیه تمامیت ایران و اتفاقاً خاستگاه اصلی‌اش همان نیروی متجاوزی است که سال‌هاست نقشۀ...
۱۸ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، کشور را منزوی‌تر می کند.
جبهه اصلاحات ایران با انتشار بیانیه‌ای مصوبه اخير مجلس به منظور تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را برخلاف مصالح ملی، امنیت کشور و منافع مردم ایران خواند و...
۱۸ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: جبهه اصلاحات ایران
نویسنده: جبهه اصلاحات ایران
بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان در باره دستگیریها، اعدامهای اخیر و برخورد با مهاجران افغانستانی
فرصتی فراهم آمد تا بنا بر حافظه تاریخی، ایرانیان در مقابل تهاجم بیگانه، همبستگی ملی کم نظیری را به نمایش بگذارند که افکار عمومی را درجهان تحت تاثیر قرار داد...
۱۸ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مجامع اسلامی ایرانیان
نویسنده: مجامع اسلامی ایرانیان
محکوم کردن تجاوز و حملۀ ددمنشانه اسراییل و آمریکای جهان‌خوار به کشور و خواست ازادی زندانیان سیاسی، عقیدتی و عادی!
ما وارثان اعدام شدگان سیاسی، عقیدتی دهه ۶۰ و‌ تابستان خون‌بار ۱۳۶۷، با محکوم کردن تجاوز و حملۀ ددمنشانه اسریئیل و آمریکای جهان‌خوار به کشورمان، و‌ در دفاع از تمامیت...
۱۷ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: جمعی از خانواده‌های دادخواه خاوران
نویسنده: جمعی از خانواده‌های دادخواه خاوران
زندانیان سیاسی و عقیدتی و عادی را آزاد کنید!
ما خانواده‌های خاوران که دهه‌ها رنج از دست دادن عزیزان خود را کشیده‌ایم و مدت‌هاست با درهای بستۀ گلزار خاوران روبه‌روایم و از حضور بر خاک عزیزانمان محروم شده‌ایم، نگران...
۱۷ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: جمعی از خانواده‌های خاوران (داخل)
نویسنده: جمعی از خانواده‌های خاوران (داخل)
۱۲ روز سرنوشت‌ ساز؛ روایت یک جنگ ترکیبی و پروژۀ براندازی اسراییلی امریکایی در ایران
اکنون، با روشن‌تر شدن ابعاد هشداردهنده‌ی آن ۱۲ روز، این نوشتار در پی بازتعریف روایت موسوم به „جنگ ترکیبی ۱۲ روزه“ است؛ روایتی که با بهره‌گیری از تجربه‌های منطقه‌ای و...
۱۷ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
وضعیت زندانیان منتقل‌شده بند زنان اوین به زندان قرچک، گفت‌وگو با خانواده‌ها و رئیس زندان قرچک‌
تخریب اساسی بخش‌های نگهبانی، اداری، بند نسوان، کتابخانه بند چهار، ساختمان بهداری و سالن ملاقات و ۷۹ کشته به گفته سخنگوی قوه قضائیه که سربازها، مددکاران و تعدادی از زندانیان...
۱۷ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: نیلوفر حامدی
نویسنده: نیلوفر حامدی

از رؤیای رهایی تا واقعیت تبعیض-۱

این نوشتار با تمرکز بر سیر فراپویی ایدئولوژیک صهیونیسم´می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه پروژه‌ای با داعیۀ رهایی، در گذر زمان به سیاست‌هایی نژادپایه، دین‌محور و حذف‌گرایانه تبدل شد؟ در این رهگذر، مفاهیم بنیادینی چون «ملت برگزیده»، «تسخیر زمین» و «حق تاریخی» بازخوانی می‌شوند.

توضیح: این مقاله در دو بخش تنظیم شده است تا چشم‌اندازی تحلیلی از تحولات گفتمانی صهیونیسم ـ یعنی دگرگونی در معناها، مفهوم ها، ارزش‌ها و زبان مسلط این ایدئولوژی در طول زمان ـ و نیز ریشه‌های تاریخی بحران فلسطین ارائه دهد.

بخش نخست:

 دگردیسی ایدئولوژیک صهیونیسم:

از صهیونیسم سیاسی به صهیونیسم دینی نژادی

در پرتو تحولات ژئوپولیتیک

مقدمه

صهیونیسم، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین پروژه‌های ملت‌سازی در سدۀ بیستم، در آغاز´ با انگیزۀ رهایی یهودیان از ستم ساختاری، تبعیض دینی و آوارگی و پراکندگی پا به عرصِۀ وجود گذاشت. اندیشمندانی چون موشه هس، تئودور هرتسل، و دیوید بن‌گوریون کوشیدند تا با درآمیزی اندیشه های سوسیالیستی، ملی‌گرایانه و تاریخی، بستری فراهم آورند که در آن یهودیان بتوانند در سرزمینی «خودی» به بود و باش مستقل، مدرن و برابر دست یابند. این پروژه در آغاز، چهره‌ای عدالت‌ محور، بازسازی‌گر و حتی سوسیالیستی به خود می‌گرفت؛ اما در ادامه، به‌ویژه در نیمه دوم سدۀ بیستم و بر بستر تحولات ژئوپلیتیکی و امنیتی، رفته رفته گرایش ملی‌گرایی تهاجمی، انحصارطلبی قومی، و طرد دیگری (فلسطینی‌ها)  در آن پر رنگ ‌ر شد.

برای درک این تحول ژرف، لازم است ابتدا زمینه‌های تاریخی پیدایی صهیونیسم در رویارویی با یهودی‌ستیزی ساختاری و تاریخی در اروپا مورد توجه قرار گیرد. تجربه‌های فاجعه‌بار یهودیان در سده‌های میانه ، دوران مدرن و عصر ناسیونالیسم اروپایی، به‌ویژه شکست پروژه درآمیختن یهودیان در دولت – ملت‌های غربی، بستر شکل‌گیری اندیشۀ صهیونیستی بود که بعدها از سوی اندیش ورانی چون شلومو زند Shlomo Sand ، نویسنده کتاب پرفروش «اختراع قوم یهود» به نقد و بازخوانی دقیق‌تر کشیده شد.

این نوشتار با تمرکز بر سیر فراپویی ایدئولوژیک صهیونیسم´می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه پروژه‌ای با داعیۀ رهایی، در گذر زمان به سیاست‌هایی نژادپایه، دین‌محور و حذف‌گرایانه تبدل شد؟ در این رهگذر، مفاهیم بنیادینی چون «ملت برگزیده»، «تسخیر زمین» و «حق تاریخی» بازخوانی می‌شوند؛ مفاهیمی که از آغاز، ظرفیت انحصارطلبانه‌ در دل خود داشتند، اما بر بستر فشارهای نظامی، درگیری های ارضی و حمایت بی‌قید و شرط قدرت‌های غربی، به گفتمان‌های راست افراطی و آپارتایدی در اسرائیل شکل دادند.

این مقاله بر رویکرد تحلیل تاریخی ـ انتقادی استوار است و تلاش دارد با تکیه بر منابع درون‌گفتمانی صهیونیستی، متن‌های بنیادین ایدئولوژی صهیونیسم و دیدگاه‌های اندیشمندان یهودی منتقد را بررسی کند تا تصویری مستند، تحلیلی و بی‌طرفانه از این تحولات ارائه دهد.

از آنجا که نقد صهیونیسم در بسیاری از محافل دانشگاهی غربی با حساسیت‌های ایدئولوژیک و اتهام یهودستیزی همراه است، اتکای این نوشتار بر منابع درونی گفتمان صهیونیستی، تلاش آگاهانه‌ای برای پرهیز از داوری‌های بیرونی و جهت‌دار به‌شمار می‌رود.

 

مقاله در دو بخش تنظیم شده است تا چشم‌اندازی تحلیلی از تحولات گفتمانی صهیونیسم ـ یعنی دگرگونی در معناها، مفهوم ها، ارزش‌ها و زبان مسلط این ایدئولوژی در طول زمان ـ و نیز ریشه‌های تاریخی بحران فلسطین ارائه دهد.

بخش نخست، با عنوان «از رؤیای رهایی تا واقعیت تبعیض»، که اکنون پیش روی شماست، به تحلیل این سیر گفتمانی می‌پردازد و بررسی می‌کند که چگونه صهیونیسم، از پروژه‌ای رهایی‌بخش برای یهودیان، بر بستر فراپویی های امنیتی، دینی و ژئوپلیتیکی، به گفتمانی انحصارطلب، دینی و آپارتایدی تبدیل شد.

بخش دوم مقاله، با عنوان «سراب راه‌حل‌ها: درنگی بر بن‌بست تاریخی فلسطین»، به بررسی زمینه‌های ژئوپلیتیکی شکل‌گیری دولت اسرائیل و پیدایش بحران فلسطین می‌پردازد؛ از صدور اعلامیه‌ی بالفور تا شکل‌گیری راه‌حل‌هایی که عمدتاً در چارچوب منافع قدرت‌های استعماری تعریف شده‌اند. در این بخش، نشان داده خواهد شد که چرا و چگونه بسیاری از طرح‌هایی که تحت عنوان «راه‌حل» مطرح شده‌اند، نه‌تنها بحران را حل نکرده‌اند، بلکه اغلب به ژرفش آن و تثبیت وضعیت استعماری موجود انجامیده‌اند.

 

۱- ریشه‌های تاریخی صهیونیسم:

از آرمان‌گرایی تا عمل‌گرایی

الف) زمینه‌های تاریخی شکل‌گیری صهیونیسم در سدۀ نوزدهم

جنبش صهیونیسم، همچون یک ایدئولوژی ملی‌گرایانه مدرن، ریشه در تحولات سیاسی، اجتماعی و فکری اروپا در سدۀ نوزدهم دارد. برخلاف باور رایج که صهیونیسم را ادامۀ طبیعی آرمان‌های مذهبی یهودی درباره بازگشت به «ارض موعود» می‌داند، پژوهش‌های تاریخی نشان می‌دهند که این جنبش، برآیند پیچیده‌ای از تحولات مدرنیته، سکولاریسم و بحران هویت یهودیان اروپایی است.

تا پیش از سدۀ نوزدهم، هویت یهودی عمدتاً بر پایۀ مذهب، انتظار مسیحا و پراکندگی در جوامع میزبان شکل می‌گرفت. اما با آغاز روزگار روشنگری و به‌ویژه پس از انقلاب فرانسه، یهودیان اروپای غربی فرصت‌هایی برای ادغام در جوامع مدرن پیدا کردند. روند«یکسان سازی » یا «آسیمیلاسیون» Assimilation که بسیاری از یهودیان آلمانی و فرانسوی در آن مشارکت داشتند، برای بخشی از روشنفکران یهودی، به‌ویژه در اروپای مرکزی و شرقی، زنگ خطری بود برای از دست رفتن هویت جمعی و فرهنگی یهودیان.

از سوی دیگر، با رشد ملی‌گرایی در اروپا ـ مانند پان‌ژرمنیسم، پان‌اسلاویسم و ملی‌گرایی ایتالیایی ـ ایده تشکیل ملت یهود نیز از درون لایه های متوسط شهری یهودی پدید آمد. این گرایش به‌ویژه در درون کشورهای چندقومیتی، مانند امپراتوری اتریش- مجارستان، جایی که رقابت ملیت‌ها بر سر فضا، زبان و قدرت در جریان بود، نیرو گرفت. در این فضا، صهیونیسم به عنوان نوعی ناسیونالیسم دفاعی زاده شد: راهی برای پاسداری از هویت قومی – فرهنگی در برابر همگرایی کامل در فرهنگ میزبان یا تهدیدهای بیرونی.

ب) نقش یهودستیزی در اروپا و تأثیر آن بر شکل‌گیری ایدئولوژی صهیونیسم

اگرچه مدرنیته افق‌هایی تازه برای برابری حقوق شهروندی برای یهودیان گشود، اما هم‌زمان، نوعی یهودستیزی نوین پدید آمد که با باورهای نژادپرستانه، نظریات توطئه، و تصویرسازی‌هایی از یهودیان به عنوان «خطر در سایه» همراه بود. این یهودستیزی نوین، برخلاف ضدیهودیت مذهبی قرون وسطا، بر پایه تصورات نژادی، اقتصادی و فرهنگی استوار بود.

برای فهم دقیق‌تر جایگاه یهودیان در مدرنیته اروپایی و ریشه‌های شکل‌گیری ایدئولوژی صهیونیسم، تحلیل‌های هانا آرنت در کتاب خود  خاستگاه‌های توتالیتاریسم (۱۹۵۱) چشم‌اندازی متفاوت ارائه می‌دهد. برخلاف تبیین‌های تقلیل‌گرایانه که یهودستیزی مدرن را ادامه‌ای از خصومت مذهبی یا فرهنگی می‌دانند، آرنت آن را بازتاب بحران‌های ساختاری نظم نوین می‌داند—نظمی برآمده از شکل‌گیری دولت ‌ـ ‌ملت، گسترش سرمایه‌داری و حذف اقلیت‌های فاقد نمایندگی سیاسی.

از نظر آرنت، یهودیان در دل این نظم، نه صرفاً قربانی پیش‌داوری، بلکه اسیر جایگاهی ساختاری و تحمیلی بودند؛ جایگاهی که آنان را در وضعیت بی‌دولتی و بی‌قدرتی رها می‌کرد.

نقش اقتصادی تحمیلی و بی‌قدرتی ساختاری

در پی قرن‌ها محرومیت از مالکیت زمین و مشارکت در نهادهای رسمی، یهودیان ناگزیر به فعالیت در حوزه‌هایی چون بانکداری، وام‌دهی و واسطه‌گری سوق داده شدند—نقش‌هایی حاشیه‌ای که در اقتصاد سرمایه‌داری مدرن، اغلب «غیربومی»، «غیرمولد» یا حتی «انگلی» تلقی می‌شدند. این موقعیت تحمیلی، آنان را به نمادهایی از «سرمایه‌داری جهانی» و «قدرت مالی پنهان» بدل ساخت؛ تصاویری که در دوران بحران‌های اقتصادی، به راحتی دستمایه نفرت و طرد جمعی قرار گرفتند.

در نظم دولت ‌ـ‌ ملت، یهودیان به‌عنوان «ملتِ بدون دولت»، از هرگونه نمایندگی سیاسی مؤثر محروم بودند. نه در درون ملت پذیرفته شده بودند، و نه دولتی از آن‌ها حمایت می‌کرد. حتی نخبگان یهودی که در نقش‌های واسطه میان دربارها و ساختارهای قدرت ظاهر می‌شدند، در بزنگاه‌های بحرانی نه‌تنها مصون نبودند، بلکه اغلب هدف اصلی بی‌اعتمادی و اتهام قرار می‌گرفتند.

گفته می شود نقطه عطف مهمِ  یهودستیزی در اروپا، محاکمه و محکومیت «آلفرد دریفوس» افسر یهودی ارتش فرانسه در سال ۱۸۹۴ بود. این ماجرا که به رغم بی‌گناهی آشکار دریفوس، موجب تحریک موجی از یهودستیزی در جامعه فرانسوی شد، تأثیری تعیین‌کننده بر تئودور هرتسل، روزنامه‌نگار و روشنفکر یهودی اتریشی داشت. هرتسل که در آن زمان در پاریس زندگی می‌کرد، به این نتیجه رسید که یهودیان هرگز در جوامع اروپایی پذیرفته نخواهند شد، مگر آن که دارای دولت و سرزمین خود باشند.

او در سال ۱۸۹۶ کتاب خود به نام «دولت یهود» را منتشر کرد و در آن از لزوم تأسیس یک دولت یهودی سخن گفت؛ دولتی که بتواند سرنوشت جمعی یهودیان را در دست گیرد و از آن‌ها در برابر یهودستیزی محافظت کند. این دیدگاه به سرعت میان بخشی از روشنفکران یهودی در اروپای شرقی، به‌ویژه در میان جوانان و دانشجویان یهودی در روسیه، لهستان و گالیسیا مورد استقبال قرار گرفت.

پ) فراپویی صهیونیسم از یک جنبش فرهنگی به یک پروژه سیاسی

در آغاز، جنبش صهیونیسم رنگینه ای از گرایش‌های گوناگون را در بر داشت. صهیونیسم فرهنگی (به رهبری اشخاصی مانند آحاد هاعام) تلاش داشت تا بدون برپایی دولت سیاسی، زبان، فرهنگ و آموزش یهودی را احیا کند. اما صهیونیسم سیاسی که در نخستین کنگرۀ صهیونیست‌ها در بازل سوئیس در سال ۱۸۹۷ توسط هرتسل هدایت شد، به‌روشنی هدف خود را برپایی یک «خانه ملی برای قوم یهود» در سرزمینی مشخص (پیش از هرجا فلسطین) اعلام کرد.

از این مرحله به بعد، صهیونیسم رفته رفته به یک پروژۀ سیاسی ـ عملیاتی تبدیل شد. تلاش برای جلب پشتیبانی قدرت‌های استعماری، تشکیل صندوق ملی یهود برای خرید زمین در فلسطین، مهاجرت تدریجی یهودیان به سرزمین‌های فلسطینی، و بعدها لابی‌گری گسترده در درون دولت بریتانیا برای صدور «بیانیه بالفور» در ۱۹۱۷، همگی نشان از این چرخش داشتند.

با صدور اعلامیه بالفور که دولت بریتانیا «ایجاد یک وطن ملی برای قوم یهود در فلسطین» را وعده داد، صهیونیسم نه فقط به عنوان یک آرمان فرهنگی یا مذهبی، بلکه به‌عنوان یک برنامۀ ژئوپلیتیکی در مقیاس بین‌المللی پایگیر شد. در این مرحله، صهیونیسم وارد پهنۀ رقابت‌های استعماری شد و گفتمان سیاسی آن از آرمان‌گرایی نخستین فاصله گرفت.

 

۲- صهیونیسم و ناسیونالیسم دینی:  همگرایی ایدئولوژیک

تحول صهیونیسم از یک پروژۀ مدرن سکولار به ایدئولوژی‌ای با رگه‌های عمیق دینی-نژادی، یکی از مهم‌ترین دگرگونی‌های فکری در تاریخ معاصر اسرائیل به‌شمار می‌رود. این چرخش نه‌تنها بر سیاست داخلی اسرائیل، بلکه بر ماهیت ساختار قدرت، مناسبات منطقه‌ای و حتی ائتلاف‌های فراملی آن تأثیرگذار بوده است. در این بخش، این روند در پنج مرحله بررسی می‌شود:

الف) جدایی نخستین صهیونیسم از سنت یهودی

 صهیونیسم در شکل اولیه‌اش، جنبشی عمدتاً سکولار و مدرن بود که با هدف حل «مسئله یهود» در اروپا، به دنبال برپایی یک دولت‌ ـ ‌ملت غربی‌ برای یهودیان بود. بنیان‌گذارانی چون تئودور هرتسل (۱۸۶۰–۱۹۰۴)، ماکس نوردو (۱۸۶۵–۱۹۲۳) و داوید بن‌گوریون، یهودیت را بیش از آنکه دین بدانند، همانند یک هویت قومی‌ ـ‌ ملی می‌دیدند. آنان خواستار تشکیل ساختارهای سیاسی، نظامی و فرهنگی عرفی برای ملت یهود بودند و دین را در بهترین حالت، عنصری نمادین و فرهنگی می‌دانستند.

The Zionist Idea: A Historical Analysis and Reader

در همین راستا، مهاجران اولیهٔ صهیونیست، به‌ویژه در دو موج نخست مهاجرت (علیا اول و دوم)،
تمایلی به همکاری با جوامع یهودی ارتدوکس ساکن فلسطین نداشتند و گاه با آن‌ها در تعارض بودند

کتاب مایکل برنر“A Brief History : Zionism“    به بررسی تاریخچهٔ صهیونیسم از آغاز تا دوران معاصر می‌پردازد و به‌ویژه بر روابط میان مهاجران صهیونیست و جوامع یهودی ارتدوکس در فلسطین تمرکز دارد. این شکاف، سرآغاز تنش‌هایی میان صهیونیسم سکولار و سنت دینی ـ ارتدوکس بود که در ادامه، شدت بیشتری یافت.

ب) چرخش ایدئولوژیک: از سکولاریسم به صهیونیسم مذهبی

با پیدایی خاخام آبراهام اسحاق کوک (۱۸۶۵–۱۹۳۵) تحولی مهم در ایدئولوژی صهیونیسم روی داد. او صهیونیسم را نه یک انحراف دینی، بلکه بخشی از طرح الهی برای عملی شدن بازگشت قوم یهود به «ارض اسرائیل» ‌دانست(Sternhell, 1998). دیدگاه او زمینه‌ساز شکل‌گیری صهیونیسم مذهبی گردید. در اندیشگی صهیونیسم مذهبی´ ملیت و مذهب به‌شدت در هم تنیده شده بودند (Cohen, 2006).

پسر این خاخام، تسفی یهودا کوک، این اندیشه ‌ها را گسترش داد. پس از جنگ ۱۹۶۷ و اشغال سرزمین‌های تازه از سوی اسرائیل، این جریان مدعی شد که این پیروزی‌ها نشانه‌ایست الهی از آغاز دوران رستگاری´ و شهرک‌سازی´ رسالتی است دینی(Rubinstein, 2012).

در همین راستا، گروه‌هایی مانند «گوش امونیم» ´با تکیه بر آموزه‌های کوک، به شهرک‌سازی جامه ای  دینی ‌ـ ‌ملی پوشاندند و با بسیج نیروهای مذهبی´ نقش مهمی در تثبیت این سیاست‌ها در ساختار دولت ایفا نمودند. (Peleg & Waxman, 2011)

ج)  راهیابی ناسیونالیسم دینی در ساختار سیاسی و نظامی

از دهه ۱۹۸۰ به بعد، احزاب مذهبی ـ راست‌گرا همچون »صهیونیسم مذهبی»)که امروزه به رهبری
بتسلئیل اسموتریچ شناخته می‌شود(، »شاس»)نمایندۀ یهودیان سفاردی مذهبی) و «عوتسما یهودیت»(به رهبری آیتامار بن گویر)، حضور فعالی در ائتلاف‌های حکومتی اسرائیل پیدا کردند.  این احزاب نقشی کلیدی در تصویب قوانین تبعیض‌آمیز، توسعه شهرک‌سازی در کرانه باختری، و تخصیص بودجه‌های
کلان به نهادهای دینی ایفا کردند. تحلیل‌گران از جمله شائول آریلی در مقالات خود (به‌ویژه در
«هاآرتص»در سال ۲۰۱۹
  به صعود این احزاب و اثرگذاری فزایندۀ آن‌ها بر سیاست‌های امنیتی،
آموزشی و فرهنگی اسرائیل پرداخته‌اند.  افزون بر این، در آثاری همچون

Peleg & Waxman (2011)  وGorenberg (2006(

به چگونگی هم‌پوشانی بین دین، ملی‌گرایی و ساختار قدرت در اسرائیل معاصر اشاره شده است؛ جایی که احزاب مذهبی با نفوذ فزاینده خود نه‌تنها در عرصه سیاسی، بلکه در حوزه‌های عمومی و تصمیم‌سازی‌های ملی تأثیرگذار شده‌اند.

افزون بر ساختار سیاسی، حضور فارغ‌التحصیلان یشیواهای مذهبی در نهادهای کلیدی مانند ارتش، آموزش و قوه قضاییه، سبب دینی‌سازی درونی این نهادها شده است. در ارتش اسرائیل، به‌ویژه در یکان های نخبه، بسیاری از افسران امروزی دارای تربیت مذهبی‌اند و گونه ای مشروع‌سازی دینی برای عملیات نظامی در سرزمین‌های اشغالی ایجاد شده است(Friedman, 2017).

د) نهادینه‌سازی خشونت و گفتمان دینی

ایدئولوژی خاخام کوک و فضای ناشی از آن، زمینه‌ساز رواسازی خشونت دینی علیه مخالفان داخلی نیز شد. نمونه برجستۀ این امر، ترور اسحاق رابین، نخست وزیر اسراییل در سال ۱۹۹۵، به دست ایگال عامیر است. او اقدام خود را با استناد به فتوای خاخام‌های راست‌گرا توجیه کرد. گرچه «گوش امونیم» مستقیماً در این ترور دخیل نبود، اما بستر فکری لازم برای چنین خشونتی را فراهم کرده بود.

هـ) قانون دولت‌ ـ‌ ملت و پاگرفتن ایدئولوژی دینی

 تصویب قانون «دولت ‌ـ ‌ملت یهود» در سال ۲۰۱۸، اوج چرخش ایدئولوژیک صهیونیسم به‌سوی ناسیونالیسم دینی بشمار می رود. این قانون اسرائیل را به‌عنوان «کشور ملی قوم یهود» معرفی می‌کند. این قانون´ نه‌تنها جایگاه زبان عربی را پایین می آورد و به یهودیان نسبت به دیگر شهروندان  جایگاه برتری می دهد، بلکه نشانه‌ایست از چیرگی گفتمان دینی ‌ـ ‌قوم‌گرا بر روایت‌های سکولار و دموکراتیک.

با این چرخش ایدئولوژیک، صهیونیسم مذهبی با تکیه بر روایت‌های دینی و اسطوره‌ای، در عمل سیاستی را در پیش گرفته است که ساختارهای آپارتاید و استعمار داخلی را نهادینه کرده‌است. همچنین، پیوند آن با اوانجلیسم مسیحی در ایالات متحده، بُعد ژئوپلیتیکی و فرامذهبی این پروژه را تقویت کرده است.

ت) پیوند با پروژه‌های کلان استعماری: شهرک‌سازی، جداسازی و آپارتاید

چرخش صهیونیسم از سکولاریسم به دین‌گرایی افراطی، در عمل به پیش گرفتن سیاست‌هایی انجامیده است که ساختارهای آپارتاید و استعمار داخلی را نهادینه کرده‌اند:

  • شبکۀ گستردۀ شهرک‌های یهودی‌نشین در کرانۀ باختری؛
  • دیوار جداکننده و نظام پروانۀ عبور برای فلسطینی‌ها؛
  • نظام دوگانه حقوقی برای شهروندان یهودی و عرب؛
  • ویرانی روستاهای بادیه‌نشین در نقب و کرانه باختری؛
  • تبعیض روشمند در برخورداری از منابع، آموزش، و اشتغال.

در این چارچوب، صهیونیسم دینی´ با بهره‌گیری از روایت‌های اسطوره‌ای کتاب مقدس، در عمل پروژه‌ای با درونمایۀ جدایی نژادی (آپارتاید) را برحق جلوه می دهد که با اصول بنیادین حقوق بشر و قوانین بین‌المللی ناسازگار است.

ث) ائتلاف فرامذهبی: صهیونیسم دینی و اوانجلیسم آمریکایی

هم‌زمان با چرخش درونی صهیونیسم به‌سوی ایدئولوژی دینی، پیوند آن با جریان اوانجلیسم مسیحی در آمریکا گونه ای ائتلاف فرامذهبی و ژئوپلیتیکی پدید آورده است. در این الگو:

ـ صهیونیست‌های مذهبی از پشتیبانی مالی، رسانه‌ای و سیاسی اوانجلیست‌ها بهره می‌برند؛

ـ اوانجلیست‌ها، با پشتیبانی از شهرک‌سازی و اشغال، جامۀ عمل پوشاندن به نبوت‌های آخرالزمانی در کتاب مقدس را دنبال می‌کنند؛

ـ و ساختار قدرت اسرائیل به‌تدریج به بلوکی ایدئولوژیک، غیرلیبرال و تبعیض‌آمیز تبدل شده است.

در این راستا، نحوۀ تصویرسازی اسرائیل و دشمنانش در افکار عمومی غرب نیز دگرگون شده است. چنان‌که امی کاپلان در کتاب “اسراییلِ آمریکایی ما: سرگذشت یک اتحاد در هم تنیده”
Our American Israel: The Story of an Entangled Alliance
نشان می‌دهد، اسرائیل در گفتمان عمومیِ آمریکا، نه‌تنها به‌عنوان یک دموکراسی غربی در برابر بربریت ترسیم شده است، بلکه مخالفان آن، از جمله سازمان ها و جنبش‌های فلسطینی، به‌طور روشمند با استعاره‌های هیتلری و نازیسم معادل‌سازی شده‌اند.

این تصویرسازی که از تبلیغات دولتی و رسانه‌ای آمریکا و اسرائیل خوراک می گیرد، بخشی از پروژۀ عادی‌سازی اشغال و حذف واقعیت‌های تاریخی فلسطینیان در افکار عمومی است. به‌گفته کاپلان، اسرائیل در این روایت نه تنها یک متحد، بلکه به بخشی از «تصویر آمریکا از خود» بدل شده است ـ به‌گونه‌ای که پشتیبانی از اسرائیل با دفاع از ارزش‌های غربی، اخلاق مسیحی و رویارویی با شر مطلق یکی گرفته می‌شود.

این گفتمان، که در فیلم مستند “اشغال ذهن آمریکایی”(۲۰۱۶)

https://youtu.be/nD1bTjbIfo8?si=5HCtXBhdp54ZpydS

ریز به ریز بررسی شده، نقش مهمی در پاگرفتن ائتلاف فرامذهبی صهیونیسم و اوانجلیسم ایفا کرده و هرگونه ارزیابی از دیدگاه عدالت‌خواهانه یا حقوق بشری در فضای سیاسی آمریکا را دشوار ساخته است.

 

۳- نقش جریان‌های اوانجلیستی در پایگیری ایدئولوژی صهیونیسم

زمینه‌های الهیاتی: از پروتستانتیسم تا صهیونیسم مسیحی

پیش از پیدایی رسمی صهیونیسم سیاسی در سدۀ نوزدهم، فکر بازگشت قوم یهود به سرزمین مقدس در میان برخی فرقه های پروتستان اروپایی مطرح شده بود. در انگلستان و اسکاتلند سدۀ هفدهم، شماری از تفسیرگران کتاب مقدس بر این باور بودند که بازگشت یهودیان به فلسطین، سرآغازیست بر ظهور دوم مسیح. این رویکرد بعدها در قالب «الهیات تدبیری» سامان یافت. الهیات تدبیری، که توسط چهره هایی مانند جان نلسون داربی و سپس از طریق «تفسیرنامه اسکافیلد» در ایالت متحده گسترش یافت، تاریخ بشر را به ادوار ازپیش تعیین شده تقسیم میکند. در این چارچوب، بازگشت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولت اسرائیل، گامی ضروری برای تحقق طرح الهی و زمینه سازی برای آرماگدون و بازگشت نهایی مسیح ارزیابی میشود.

وبر در کتاب خود با عنوان «آخرالزمانی: چگونه انجیلیها بهترین دوست اسرائیل شدند» به بررسی الهیات تدبیری و نقش پیروان آن در حمایت قوی از اسرائیل به عنوان بخشی از نقشٔه الهی و زمینه سازی برای وقوع نبرد آخرالزمانی میپردازد:

On the Road to Armageddon: How Evangelicals Became Israel’s Best Friend

صهیونیسم سیاسی و انجیلی‌ها در آمریکا

با بنیانگذاری دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، الهیات صهیونیستی از پهنۀ نظری گام به میدان سیاست گذارد. بسیاری از رهبران انجیلی در آمریکا، از جمله جری فال‌ول و پت رابرتسون، این رویداد را نشانه‌ای از تحقق نبوت‌های کتاب مقدس دانستند و پشتیبانی از اسرائیل را نه تنها مشروع، بلکه از واجب های دینی ارزیابی کردند.

کلیساهای انجیلی سفیدپوست، به‌ویژه در مناطق جنوب و غرب میانه آمریکا، با بهره‌گیری از شبکه‌های تلویزیونی، مدارس دینی، مؤسسات خیریه و رسانه‌های وابسته، موفق شدند که گفتمان طرفداری بی چون و چرا از اسرائیل را نهادینه کنند.

پل بویِر در کتاب خود با نام «وقتی زمان به پایان می‌رسد: باور به پیشگویی در فرهنگ معاصر آمریکا»، به بررسی چگونگی شکل‌گیری و تأثیر گستردهٔ پیشگویی‌های آخرالزمانی در میان گروه‌های مذهبی، به ویژه در میان انجیلی‌ها و دیگر فرقه‌های پروتستان می‌پردازد. او نشان می‌دهد که چگونه این باورها نه تنها به مسائل دینی محدود نمی‌شوند، بلکه در سیاست، فرهنگ و رفتار اجتماعی آمریکایی‌ها نیز تأثیرگذار بوده‌اند.

اتحاد عملیاتی: صهیونیسم دینی و انجیلی

از دهه ۱۹۸۰، همکاری میان صهیونیست‌های مذهبی یهودی و انجیلی‌های آمریکایی به سطحی فراتر از همراهی الهیاتی رسید. سازمان‌هایی همانند «مسیحیان متحد برای اسراییل»  Christians United for Israel (CUFI)  به رهبری جان هاگی، نقشی کلیدی در شکل‌دهی به یکی از بزرگ‌ترین لابی‌های طرفدار اسرائیل ایفا کرده‌اند.

این همکاری راهبردی در محورهایی چون پشتیبانی مالی از شهرک‌سازی‌ها، ایستادگی در برابر تصویب قطعنامه‌های انتقادی در کنگره و تأثیرگذاری مستقیم بر تصمیمات سیاست خارجی ایالات متحده نمود یافته است[Gorenberg, 2006].  انگیزه انجیلی‌ها در این فرآیند´ نه تنها همدلی با اسرائیل، بلکه شتاب‌دهی به روند تحقق نبوت‌های آخرالزمانی است.

دولت آمریکا و هم‌پوشانی سیاست و الهیات

اگرچه جانبداری آمریکا از اسرائیل، در سطح رسمی، همواره با دوراندیشی های ژئوپلیتیکی توجیه شده است، اما در دوران‌هایی خاص این جانبداری آشکارا الهیاتی شده است. در دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، مواردی چون:

  • انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم،
  • به‌رسمیت شناختن فرمانروایی اسرائیل بر بلندی‌های جولان،
  • و امضای پیمان ابراهیم(Abraham Accords)،

مطابق گزارش «مرکز تحقیقات پیو» Pew Research Center سیاست‌های دولت ترامپ در قبال اسرائیل با حمایت گسترده جریان‌های انجیلی همراه بود. بسیاری از تحلیل‌گران بر این باورند که این حمایت متقابل، بخشی از تلاش ترامپ برای حفظ پایگاه مذهبی خود به‌ویژه در میان انجیلی‌های محافظه‌کار بوده است.

ناسازگاری های الهیاتی و اخلاقیِ صهیونیسم مسیحی

صهیونیسم مسیحی، هر چند رنگ و روی یهوددوستانه دارد، اما در سرشت خود دارای نازسازگاری های جدی است:

  • نگرش ابزاری به یهودیان:

در تفسیرنظام دینی و «الهیات آخرالزمانی» (Dispensationalism) یهودیان تنها تا جایی ارزشمندند که به تحقق برنامه آخرالزمانی یاری رسانند. آن‌ها یا باید به مسیح ایمان بیاورند یا در جنگ آرماگدون نابود شوند. این دیدگاه´ با وجود ظاهر دوستانه، ابزاری است و «ضد یهودی ثانویه».

  • نادیده‌گرفتن حق فلسطینیان:

در گفتمان صهیونیسم مسیحی، تنها یهودیان اسرائیلی حامل وعده الهی‌اند و فلسطینی‌ها (اعم از مسلمان و مسیحی) از نقشه دینی و اخلاقی حذف می‌شوند. این نگاه، عدالت و برابری را قربانی تاریخ‌نگاری الاهیاتی می‌کند.

– سکوت در برابر نقض حقوق بشر:

انجیلی‌های طرفدار اسرائیل، اغلب بر ستمکاری های آشکاری چون شهرک‌سازی، آوارگی، محاصره غزه و تبعیض علیه عرب‌های اسرائیلی چشم می‌بندند. این اعمال، حتی گاه در چارچوب «برنامه الاهی» توجیه می‌شوند[the story of American Christian Zionism  Spector, 2009].

در واکنش، مسیحیان فلسطینی، به‌ویژه در کلیساهای تاریخی ارتدوکس، کاتولیک و پروتستان، صهیونیسم مسیحی را دستکاری خطرناک مسیحیت معرفی کرده‌اند. بیانیه «کایروس فلسطین» نمونه‌ای برجسته از این نقد الهیاتی و اخلاقی است[Kairos Palestine, 2009].

صهیونیسم مسیحی همچون قدرت نرم جهانی

جریان‌های انجیلی آمریکایی، با  پشتیبانی مالی و رسانه‌ای، موفق شده‌اند پیام خود را در آمریکای لاتین، آفریقا، شرق آسیا و کره جنوبی پخش کنند. کلیساهای بزرگ در این مناطق، اسرائیل را´ نه تنها یک دولت، بلکه نماد ایمان راستین معرفی می‌کنند. در این گفتمان، مخالفت با سیاست‌های اسرائیل، نه موضعی سیاسی، بلکه نوعی انحراف دینی ارزیابی می‌شود.

همچنین، تورهای زیارتی و مؤسساتی مانند «دوستان مسیحی اسرائیل»، با ارائه تصویر یک‌جانبه از سرزمین مقدس، فلسطینیان را در عمل از نقشه تاریخی و دینی حذف می‌کنند.

 

۴-  فلسطینی‌ها در سایه صهیونیسم نوین ـ از اشغال تا آپارتاید

الف) اشغال و نهادینه‌سازی تبعیض: سیاست شهرک‌سازی و نظام حقوقی دوگانه

از سال ۱۹۶۷ تاکنون، مناطق فلسطینی چون کرانه باختری، قدس خاوری و نوار غزه در اشغال نظامی اسرائیل قرار دارند. با وجود شناسایی این مناطق به‌عنوان «سرزمین‌های اشغالی» برپایۀ قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد (از جمله قطعنامه‌های ۲۴۲ و ۳۳۸)، اسرائیل با گسترش شهرک‌های یهودی‌نشین، ساختن زیرساخت‌های انحصاری و اعمال تغییرات جمعیتی، در پی تثبیت وضعیتی غیرقانونی و برگشت‌ناپذیر است.

برپایۀ آمار ارائه‌شده از سوی سازمان «صلح اکنون» (۲۰۲۳)، شمار شهرک‌نشینان در کرانه باختری به بیش از ۷۰۰ هزار نفر رسیده است. این پروژه به‌صورت روشمند با اقدامات زیر دنبال می‌شود:

این اقدامات ساختار حقوقی و اداری‌ای را شکل داده‌اند که از دیدگاه بسیاری از نهادهای بین‌المللی، به رژیم آپارتاید شباهت دارد؛ نظامی که در آن، دو مجموعه مقررات و حقوق برای دو گروه قومی تعریف شده است.

ب) رژیم آپارتاید: شناسایی بین‌المللی و تمایز الهیاتی

سازمان‌های حقوق بشری بین‌المللی، همچون هیومن رایتس واچ (۲۰۲۱) و عفو بین‌الملل (۲۰۲۲)، دولت اسرائیل را به‌عنوان یک نظام آپارتاید شناسایی کرده‌اند. بر پایۀ مادۀ ۷(۲)(h) از اساسنامه رمِ دیوان کیفری بین‌المللی، (ص ۱۰) آپارتاید به معنای «اَعمال غیرانسانی با هدف تثبیت سلطه یک گروه نژادی بر گروه دیگر و حفظ آن سلطه» تعریف شده است. این دو سازمان، با استناد به این معیارها، اسرائیل را واجد ویژگی‌های روشن آپارتاید دانسته‌اند.

آنچه آپارتاید اسرائیلی را از تجربه تاریخی آفریقای جنوبی متمایز می‌کند، توجیه ایدئولوژیک ـ الهیاتی آن است. در حالی‌که آپارتاید در آفریقای جنوبی عمدتاً بر پایه تمایز نژادی تعریف می‌شد، در اسرائیل، برتری قومی یهودیان بر فلسطینی‌ها با دستیازی به مفهموم هایی چون «وعده الهی»، «حق تاریخی» و «سرزمین موعود» مشروعیت‌بخشی می‌شود. این روایت دینی از سوی جریان‌های یهودی ارتدوکس، محافل اوانجلیست مسیحی در آمریکا و گروه‌های راست‌گرای غربی تقویت شده و به سیاست‌گذاری‌های نژادمحور رنگی از تقدس داده است.

(Sabeel Ecumenical Liberation Theology Center, 2018)

پ) محاصره، جنگ و حذف تدریجی: از غزه تا کرانه باختری 

نوار غزه، از سال ۲۰۰۷ تحت محاصره‌ای همه‌جانبه از سوی اسرائیل قرار دارد ـ محاصره‌ای دریایی، زمینی و هوایی که این منطقه کوچک (با بیش از ۲ میلیون نفر در ۳۶۵ کیلومتر مربع) را در عمل به بزرگ‌ترین زندان روباز جهان تبدل کرده است. بر پایۀ آمار سازمان ملل (UN OCHA, 2023)، زندگی بیش از ۸۰٪ جمعیت غزه به کمک‌های بشردوستانه وابسته‌ است، بیکاری جوانان از ۶۰٪ فراتر رفته است و زیرساخت‌های بهداشتی و خدماتی در آستانه فروپاشی‌اند.

در درازای پانزده سال گذشته، به دنبال حمله های نظامی پی در پی در سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴، ۲۰۲۱ و ۲۰۲۳ هزاران غیرنظامی را کشته و شمار زیادی زخمی و بی‌خانمان شده‌اند. این کنش های خونبار، بر خلاف دلیل تراشی های امنیتی دولت اسرائیل، از دیدگاه حقوق بین‌الملل گواه روشن «مجازات جمعی» بشمار می روند؛ آنچه که طبق کنوانسیون چهارم ژنو ممنوع است.

در همان حال، در کرانه باختری، شکل  های متفاوتی از پاک‌سازی تدریجی و غیرعلنی جریان دارد که برخی تحلیل‌گران آن را «پاک‌سازی پنهان» می‌نامند. این روند نه با بمباران، بلکه با امکان ناپذیر کردن بیش از بیشِ زیستن فلسطینی‌ها در سرزمین خود پیش می‌رود.

مهم‌ترین ابزارهای این استراتژی عبارت‌اند از: ویرانی روشمند زیرساخت‌های مهم؛ جلوگیری از ساخت‌وساز در مناطق تحت کنترل کامل اسرائیل (منطقۀ C)؛ گسترش دیوار جداکننده و صدها ایست بازرسی که رفت و آمد فلسطینی‌ها را محدود می‌کنند؛ فشارهای اقتصادی و تداوم بیکاری فزاینده؛ و در نهایت، خشونت مداوم شهرک‌نشینان با پشتیبانی ضمنی یا مستقیم ارتش.

گزارش‌های سازمان‌هایی چون “بتسلم” (سازمان حقوق بشر اسراییل) و  OCHA UN (دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل متحد) نشان می‌دهند که این ترکیب از فشارها، به افزایش چشمگیر نرخ مهاجرت اجباری فلسطینی‌ها، به‌ویژه در مناطق آسیب‌پذیر کرانه باختری انجامیده است.

ت) نقش صهیونیسم دینی در ژرفش آپارتاید

در دهه‌های اخیر، حضور و نفوذ صهیونیسم دینی در ساختار قدرت سیاسی اسرائیل به‌طرز چشم‌گیری افزایش یافته است؛ روندی که به تثبیت و تعمیق نظام تبعیض‌آمیز موجود، موسوم به آپارتاید، انجامیده است. برخلاف صهیونیسم کلاسیک که در بنیاد خود متکی بر اصول سکولاریسم و مدرنیته‌ی غربی بود، شکل نوین صهیونیسم دینی با تکیه بر آموزه‌های شریعت یهود، تلمود، و مفاهیمی نظیر «قوم برگزیده» و «سرزمین موعود»، نوعی بنیادگرایی مذهبی-سیاسی را در بطن نظم حقوقی و اجرایی اسرائیل نهادینه کرده است.

در این میان، گروه‌های حریدی (یهودیان ارتدوکس فوق‌محافظه‌کار) به عنوان مهم‌ترین حاملان این گفتمان، نقشی کلیدی ایفا کرده‌اند. جمعیت این گروه از حدود ۹٪ در دهه ۱۹۹۰ به بیش از ۱۵٪ در سال ۲۰۲۳ افزایش یافته و پیش‌بینی‌ها حاکی از آن است که تا سال ۲۰۵۰ این رقم از ۳۰٪ فراتر خواهد رفت. نرخ زاد و ولد بسیار بالا (میانگین بیش از ۷ فرزند به ازای هر خانواده)، ساختار بسته‌ی اجتماعی، و وابستگی اقتصادی به یارانه‌های دولتی، موجب شده است که این گروه از طریق احزاب مذهبی مانند «شاس» و «یهودیت تورات متحد»، نفوذ چشمگیری بر نظام آموزشی، بودجه عمومی، و سیاست‌گذاری‌های سرزمینی اعمال کنند.

رؤوِن ریولین، رئیس‌جمهور پیشین اسرائیل، در سخنرانی خود در کنفرانس امنیتی هرتزلیا در سال ۲۰۱۵، به روشنی هشدار داد که اسرائیل دیگر جامعه‌ای سکولار و یکپارچه نیست. به‌گفته‌ی وی، تنها ۳۵٪ از کودکان کلاس اولی در مدارس اسرائیلی را سکولارها تشکیل می‌دهند و اکثریت شامل حریدی‌ها، صهیونیست‌های دینی و اعراب هستند. این چندپارگی اجتماعی، نه تنها هویت ملی اسرائیل را به چالش کشیده، بلکه امکان تدوین و اجرای سیاست‌های پایدار و عادلانه در قبال فلسطینیان را نیز تضعیف کرده است.

ث) تحول احزاب سیاسی اسرائیل:  از سکولاریسم به راست افراطی

در پی رشد نفوذ صهیونیسم دینی و افزایش وزن جمعیتی گروه‌های مذهبی، ساختار حزبی و سیاسی اسرائیل نیز شاهد دگرگونی‌های عمیقی بوده است؛ دگرگونی‌هایی که همراستا با گفتمان قوم‌محور، مذهبی و راست‌گرایانه، ساختار قدرت را به‌نفع احزاب دینی و ملی‌گرای افراطی بازچینش کرده‌اند. بررسی داده‌های نظرسنجی سال ۲۰۲۵ نشان می‌دهد که احزاب راست افراطی، مذهبی و راست سکولار در مجموع بیش از ۶۰٪ کرسی‌های کنست را در اختیار خواهند داشت.

حزب «لیکود» به رهبری بنیامین نتانیاهو، با ۳۳ کرسی و ۲۷.۵٪ آرا، در رأس این جریان قرار دارد و در ائتلاف با احزابی چون «شاس» (راست مذهبی سفارادی)، «یهودیت تورات متحد» (راست مذهبی اشکنازی)، و «اوتزما یهودیت» (راست افراطی مذهبی-قوم‌گرا)، حاکمیت سیاسی اسرائیل را در اختیار گرفته است. این احزاب با توسل به گفتمان دینی و ملی‌گرایانه، خواهان تثبیت تبعیض ساختاری، توسعه شهرک‌سازی، اخراج فلسطینیان، و تقویت حاکمیت یهودی بر کل سرزمین تاریخی فلسطین هستند.

در نقطه‌ی مقابل، احزاب میانه رو و سکولار نظیر اتحاد «دموکرات‌ها» (ترکیب حزب کارگر و مرتس) به رهبری «یائیر گولان» تنها ۱۸ کرسی و ۱۳.۲٪ آرا، و نیز احزاب میانه‌رو دیگر چون «یش عتید» به رهبری «یائیر لاپید» و «اتحاد ملی»، به رهبری «بنی گانتس» به حاشیه رانده شده‌اند و عملاً توان رقابت مؤثر در برابر بلوک راست مذهبی را از دست داده‌اند. همچنین، احزاب عربی همچون «رعام» و «حدش-تعال» که مجموعاً تنها ۸ کرسی تخمینی دارند، به‌رغم حضور پارلمانی، اغلب از فرایندهای تصمیم‌سازی کنار گذاشته می‌شوند.

در این میان، حزب کمونیست اسرائیل (ماکی) نیز که در قالب ائتلاف حَدَش–تَعال به رهبری «اَیمان عوده» Ayman Odeh که با گرایش‌های چپ مارکسیستی فعالیت می‌کند، تنها توانسته است یکی دو کرسی محدود در کنست به‌ دست آورد و به حاشیه‌ای‌ترین بخش چپ پارلمانی بدل شده است.

به‌این‌ترتیب، تحول ساختار حزبی اسرائیل در دهه‌های اخیر، نه‌تنها ناشی از تغییرات اجتماعی و جمعیتی (نظیر افزایش وزن جمعیت حریدی)، بلکه خود عامل تشدید روندهای اقتدارگرایانه و تبعیض‌آمیز در جامعه‌ی اسرائیلی بوده است. ائتلاف نهادهای مذهبی، احزاب راست افراطی، و گفتمان صهیونیسم دینی، به شکل‌گیری نوعی «دموکراسی قوم‌محور اقتدارگرا» منجر شده است که در آن، اصل برتری یهودیان بر دیگر ساکنان سرزمین فلسطین، بنیان نظم حقوقی و سیاسی را تشکیل می‌دهد.

ج) مقاومت فلسطینی: کنش‌گری سیاسی، مدنی و فرهنگی

در واکنش به پروژۀ اشغال و حذف، جامعه فلسطینی به اشکال گوناگونی از پایداری روی آورده و دامنۀ آنها را بیش از پیش گسترش داده است:

  • انتفاضه اول (۱۹۸۷)و دوم (۲۰۰۰)به‌عنوان نمونه‌هایی از خیزش‌های مردمی؛
  • جنبش «بی دی اس» (تحریم، واگذاری سرمایه، مجازات ها) به مثابه مقاومت مدنی جهانی؛ هدف این جنبش اعمال فشار غیر خشنونت آمیز بر اقتصاد اسراییل از راه تحریم کالاهای اسراییلی است.
  • ادبیات، هنر، موسیقی و سینما به‌عنوان ابزار بازتولید هویت و حافظه تاریخی؛

این شکل های پایداری، برخلاف روایت‌های غالب، واکنش‌های احساسی یا خشونت‌طلبانه نیستند، بلکه کوششی عقلانی برای بازپس‌گیری حقوق بنیادین و تثبیت هویت ملی ـ فرهنگی در برابر پروژه‌ای استعماری و نژادی‌اند (Khalidi, 2020).

 

سخن پایانی

صهیونیسم نوین در بن‌بست مشروعیت

فراپویی ایدئولوژیک صهیونیسم، از یک رؤیای رهایی بخش برای آزادی یهودیان از ستم تاریخی´ به یک پروژۀ سلطه‌گرایانه با ابعاد دینی، نژادی و ژئوپلیتیکی، بازتابی است از پیچیدگی‌های سدۀ بیستم و بیست‌ویکم. صهیونیسم که روزگاری خود را جنبشی آزادی‌خواه معرفی می‌کرد، امروزه در مقام ابزار سرکوب و اشغال، با چالش‌های جدی در عرصه مشروعیت، هویت و اخلاق روبرو است.

 بن‌بست مشروعیت: بحران هویتی، اخلاقی و اجتماعی

یکی از جدی‌ترین بحران‌های کنونی صهیونیسم، نابودی مشروعیت اخلاقی و انسانی آن است. این بحران در چند سطح قابل تحلیل است:

  • در سطح جهانی، پشتیبانی از صهیونیسم، به‌ویژه در میان نسل جوان، دانشگاهیان، کنشگران حقوق بشر و گروه‌های پیشرو در غرب، به‌صورت معناداری کاهش یافته است.
  • در داخل اسرائیل، شکاف‌های هویتی میان گروه‌های مذهبی و سکولار، اشکنازی و مزراحی و نیز میان یهودیان و اقلیت‌های غیریهودی (خصوصاً فلسطینیان ۱۹۴۸)، به ژرفش بحران هویت انجامیده است.
  • برخی روشنفکران و کنشگران یهودی، همچون چامسکی، لوی و شاؤول، که خود از انتقادگران
    جدی صهیونیسم‌اند،  توجیه دینی اشغال و تبعیض را به‌کلی رد می‌کنند.

در نتیجه، صهیونیسم نه‌تنها از دیدگاه بین‌المللی´ بلکه از درون نیز با بحران مشروعیت ایدئولوژیک، تاریخی و حتی دینی روبرو شده و در موقعیتی دفاعی قرار گرفته است.

صهیونیسم و ژئوپلیتیک آینده: اتحادهای تاکتیکی، آسیب‌پذیری راهبردی

در دهه‌های اخیر، صهیونیسم با تکیه بر حمایت ژئوپلیتیکی ایالات متحده، هم‌پیمانی با جریان‌های اوانجلیستی، و توافق‌نامه‌هایی همانند «پیمان ابراهیم»، توانسته است برای اسراییل امنیت و نفوذی کوتاه‌مدت فراهم آورد. با این حال، این اتحادها واجد ضعف‌های ساختاری‌اند:

  • وابستگی شدید به آمریکا، اسرائیل را در برابر تحولات سیاسی در واشنگتن (مانند گسترش دیدگاه‌های ضدآپارتاید در حزب دموکرات)آسیب‌پذیر ساخته است.
  • ائتلاف با دولت‌های خودکامۀ عرب، گرچه برای اسراییل منافع اقتصادی و امنیتی به بار می آورد، اما فاقد مشروعیت مردمی است و در صورت تحولات داخلی در آن کشورها` می‌تواند به‌سرعت ناپایدار شود.
  • ادامۀ اشغال و عدم هم‌زیستی راستین با فلسطینیان، می تواند زمینه ساز انسداد سیاسی در داخل اسرائیل و افزایش فشارهای حقوقی و اخلاقی در سطح بین‌المللی شود.

رسالت اخلاقی، فکری و تاریخی

ارزیابی صهیونیسم در مفهوم ژرف آن ، نه به معنای نفی امنیت یا هویت یهودیان، بلکه به معنای دفاع از حق برابر همه انسان‌ها برای زندگی شرافتمندانه است. صهیونیسم، در شکل کنونی‌اش، نه‌تنها فلسطینیان، بلکه اصول اخلاقی یهودی و ارزش‌های جهانی عدالت را هم به گروگان گرفته است.

چنان‌که رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی با ترکیبی از فشارهای بین‌المللی، مقاومت داخلی و رهبری اخلاقی فروپاشید، تکرار چنین رویدادی در چشم انداز تاریخ بشری´ در سرزمین‌های اشغالی نیز می تواند امکان پذیر باشد ـ به طور طبیعی مشروط بر آگاهی جهانی، توانیابی جنبش‌های عدالت‌خواه، و استمرار ایستادگی فلسطینیان.

چشم‌انداز آینده

صهیونیسم نوین´ از یک آرمان رهایی بخش´ به ساختاری تبعیض‌آمیز و سلطه‌محور تبدیل شده است؛ ساختاری که با تکیه بر ناسیونالیسم دینی، با پشتگرمی لابی‌های مذهبی – سیاسی در غرب و قدرت نظامی، در ظاهر استوار است، اما در باطن با انباشت بحران‌هایی چون زوال مشروعیت، شکاف‌های درونی و تقابل فزاینده با افکار عمومی جهانی رویاروی است.

در این میان، مسئله فلسطین – اسرائیل´ دیگرتنها مناقشه‌ای بر سر زمین نیست، بلکه به بحران مشروعیت اخلاقی، انسانی و تمدنی بدل شده است ـ  بحرانی که با قدرت نظامی یا بستن قراردادهای سیاسی قابل حل نیست. سرنوشت این پروژه، در نهایت با پاسخ به پرسش‌هایی اساسی درباره عدالت، برابری و حق هم‌زیستی رقم خواهد خورد.

افق‌های باز: نگاهی انتقادی به «راه‌حل‌ها»

برای آینده این کشاکش سه حالت را می توان پیش چشم داشت:

۱. تداوم وضعیت موجود (اشغال، تبعیض، آپارتاید)،

۲. فروپاشی ساختار سیاسی در اثر مقاومت، تضادهای داخلی یا تحولات بین‌المللی،

۳. گذار به نظمی فراگیر، دموکراتیک و عادلانه.

 

در بخش دوم این نوشتار، این گزینه‌ها و راه‌حل‌های پیشنهادیِ موجود با نگاهی انتقادی بررسی خواهند شد. از راه‌حل «دو ‌دولتی» و «دولت واحد سکولار دموکراتیک»، تا الگوهای «کنفدراسیونی میان فلسطین، اسرائیل و اردن» و مدل‌های پیچیده‌تری چون بلژیک یا بوسنی ـ همگی در بوته ارزیابی قرار می‌گیرند. همچنین، وضعیت موجود و گزینه های خطرناک‌تری که ممکن است در نبود پاسخ‌های اخلاقی و سیاسی پدید آیند، تحلیل خواهد شد.

هدف این واکاوی، برکنار از کلیشه‌های سیاست رسمی، رسیدن به درک و دریافتی ریشه ای تر از عدالت، حق بازگشت و امکان زیست برابرحقوق در سرزمینی است که بیش از یک سده صحنۀ حق کشی و پایداری بوده است.

 

سیاوش قائنی

۱۱ خرداد ۱۴۰۴

 

 

 

تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد, ۱۴۰۴ ۱:۴۶ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدی استوار در دفاع از میهن

هرچند تهدیدهایی چون تکرار کشتار ۶۷ ره به جایی نمی‌برند اما هشداری جدی و خطری جدی‌اند علیه تمامیت ایران و اتفاقاً خاستگاه اصلی‌اش همان نیروی متجاوزی است که سال‌هاست نقشۀ حمله به ایران را از طرق مختلف و از جمله کاشتن جاسوسان و فریب‌خوردگانی در درون نیروهای امنیتی و نظامی ایران طراحی می‌کند. دشمنان واقعی ایران به دنبال رخ دادن فجایعی این‌چنینی‌اند تا دست‌آویزی پیدا کنند برای دفاع دروغین از «حقوق بشر» و ریختن بمب‌های‌شان بر سر مردم ایران.

ادامه »
سرمقاله

اسراییل در پی تحقق رؤیای خونین «تغییر چهرۀ خاورمیانه»!

دست‌کم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییل‌اند . نتانیاهو بارها بی‌پرده و باافتخار از هدف‌اش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»‌اند.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

سیمور هرش: آنچه به من گفته شده است در ایران اتفاق خواهد افتاد.

یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامه‌ریزی‌شده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاه‌های سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونت‌آمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه می‌کنند، مقابله کرده‌اند.

مطالعه »
یادداشت

در نقد بیانیه فعالین مدنی بشمول برندگان نوبل صلح درباره جنگ…

آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناک‌ترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعه‌ی بین‌المللی می‌خواهیم که با برداشتن گام‌های فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنی‌سازی، و هر دو‌طرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساخت‌های حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.

مطالعه »
بیانیه ها

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدی استوار در دفاع از میهن

هرچند تهدیدهایی چون تکرار کشتار ۶۷ ره به جایی نمی‌برند اما هشداری جدی و خطری جدی‌اند علیه تمامیت ایران و اتفاقاً خاستگاه اصلی‌اش همان نیروی متجاوزی است که سال‌هاست نقشۀ حمله به ایران را از طرق مختلف و از جمله کاشتن جاسوسان و فریب‌خوردگانی در درون نیروهای امنیتی و نظامی ایران طراحی می‌کند. دشمنان واقعی ایران به دنبال رخ دادن فجایعی این‌چنینی‌اند تا دست‌آویزی پیدا کنند برای دفاع دروغین از «حقوق بشر» و ریختن بمب‌های‌شان بر سر مردم ایران.

مطالعه »
پيام ها

پیام به کنگرهٔ بیست‌وششم حزب کمونیست آلمان

ما بر این باوریم که چپ اگر نتواند در برابر ماشین جنگی سرمایه‌داری بایستد، اگر چپ صدای رنج مردمان بی‌پناه نباشد، اگر چپ در خیابان‌ها، کارخانه‌ها، اردوگاه‌ها و مناطق جنگ‌زده حضور نداشته باشد، از رسالت تاریخی خود فاصله گرفته است. ما برای بنای جهانی دیگر مبارزه می‌کنیم – جهانی فارغ از استثمار، از سلطه، از مرزهای ساختگی، از جنگ و نژادپرستی.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدی استوار در دفاع از میهن

تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، کشور را منزوی‌تر می کند.

بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان در باره دستگیریها، اعدامهای اخیر و برخورد با مهاجران افغانستانی

محکوم کردن تجاوز و حملۀ ددمنشانه اسراییل و آمریکای جهان‌خوار به کشور و خواست ازادی زندانیان سیاسی، عقیدتی و عادی!

زندانیان سیاسی و عقیدتی و عادی را آزاد کنید!

۱۲ روز سرنوشت‌ ساز؛ روایت یک جنگ ترکیبی و پروژۀ براندازی اسراییلی امریکایی در ایران