
پپه اسکوبار نویسنده برزیلی چپ و منتقد سیاسی است.
اسپوتنیک ۱۷ ژوئن ۲۰۲۵
سایه گریان در رقص تشییع جنازه،
ناله بلند و خیال پریشان.
(تی. اس. الیوت، برنت نورتون)
این موضوع به حداکثر ممکن جدی است.
بیایید صفحه شطرنج را بررسی کنیم – از خرد تا کلان.
حمله غافلگیرکننده و بهتانگیز اسرائیل به ایران – مستقیماً از روی الگوی همیشگی ایالات متحده – با وجود ترکیب اولیه سرعت، برنامهریزی دقیق نظامی و عنصر غافلگیری، از جمله هک کردن ارتباطات الکترونیکی ایران در شبکه نظامی؛ از بین بردن رهبران هرم عمودی سپاه؛ الگوی حمله پهپادی تار عنکبوتی؛ و بمباران – در نهایت بیاثر – گرههای کلیدی زیرساخت هستهای ایران، اساساً شکست خورد.
ساعتها طول کشید تا تکنسینهای ارشد ایرانی شبکه خود را بازیابی کنند. و به محض اینکه این اتفاق افتاد، ورق برگشت، تا جایی که پس از شلیکهای دقیق موشک در اعماق شب یکشنبه، سپاه پاسداران اعلام کرد که توانایی خود را برای مختل کردن جدی سیستمهای فرماندهی و کنترل اسرائیل با استفاده از “اطلاعات پیشرفته” دارد و بدین ترتیب گنبد آهنین – یا کاغذی – را نقض کرد.
گرههای زیرساختی کاملاً کلیدی در تلآویو و حیفا نابود شدهاند – از مجتمع تسلیحاتی رافائل (متخصص در موشکها، پهپادها، جنگ سایبری و اجزای گنبد آهنین) گرفته تا نیروگاه و پالایشگاه نفت در حیفا. این از چند جهت تاریخی است. فریادهای شادی در سراسر سرزمینهای اسلامی را با آسیب روانی عظیمی که به اسرائیل وارد شده است، ترکیب کنید. افسانه شکستناپذیری اسرائیل قطعاً در هم شکسته است. به راه انداختن جهنم از بالا، کشتن زنان و کودکان و چرخیدن مثل اینکه فردایی وجود ندارد، در جنگ علیه یک حریف واقعی پیروز نمیشود.
استراتژی اصلاحشده سپاه پاسداران – که توسط رهبری فوراً ابقا شده اعمال میشود – روز به روز به شیوهای حسابشده و جراحیوار تنظیم میگردد. فلج کردن کامل اقتصاد اسرائیل برای سپاه پاسداران چندان دشوار نیست. اسرائیل فقط یک پالایشگاه نفت (که قبلاً بمباران شده است) و سه بندر دارد که یکی از آنها ورشکسته است (ایلات) و دیگری در آتش است (حیفا)؛ و یک فرودگاه که از قبل در تنگنا قرار دارد.
واکنش ناامیدانه و در واقع انتحاری تلآویو – بدون هیچ نقشه شطرنجی – در حال اجرا است. تهران ثابت میکند که هر محاسبه محور صهیونیستی مبنی بر اینکه ایران میتواند – و – در عرض چند ساعت از بین برود، همانطور که پیشبینی میشد، نادرست بوده است.
رئیس جمهور آمریکا، به نوبه خود، در یک دام حریصانه افتاد. پایگاه «ماگا MAGA» او از قبل – به طور عمیق – شکسته شده است. ماگای غیرصهیونیستی اکثریت قریب به اتفاق طرفداران او را تشکیل میدهد. او در یک پست خیرهکننده و کودکانه اعتراف کرد که از ابتدا همه چیز را در مورد حمله «شوک و وحشت» اسرائیل میدانسته است.
کمتر از ۱۰ روز پیش، در جلسهای در نیویورک که مملو از میلیاردرهای مظنون همیشگی در توطئه بود، خود استیو ویتکوف – پیشکار ترامپ – به صراحت اشاره کرد که موشکهای بالستیک ایران “تهدیدی برای آمریکا” هستند. با توجه به عملکرد آنها در ۴۸ ساعت گذشته، همه چیز به ورود عملی واشنگتن به جنگ گرم اشاره دارد.
منابع دیپلماتیک در تهران خاطرنشان میکنند که رهبری نظامی هم در تحت این سناریو کار میکند. به همین دلیل است که آنها اساساً هنوز قابلیتهای خود را حفظ کردهاند – و با دقت گامهای بزرگ بعدی را در نردبان تشدید تنش تنظیم میکنند. بار دیگر: صبر استراتژیک ایران به نمایش گذاشته شده است.
سوال این است که در سناریویی که ایالات متحده عملاً در جنگ است، چه چیزی لازم است تا روسیه و چین، به طور هماهنگ، صبر استراتژیک خود را از دست بدهند. غرور ایرانی – و اعتماد به تواناییهای خود، همانطور که ماه گذشته در ایران مشاهده کردم – حکم میکند که آنها تمام منابع لازم برای دوام آوردن در برابر محور صهیونیستی، از جمله ایالات متحده، را در اختیار دارند. گذشته از همه اینها، آنها تازه شروع به استفاده از موشکهای واقعاً پیشرفته خود – از خیبرشکن ۲ و فتاح ۱ گرفته تا حاج قاسم – کردهاند.
جنگ واقعی: علیه بریکس
بنابراین، به طور خلاصه، واکنش ایران صفحه شطرنج را کاملاً وارونه کرد. گرداننده سیرک – با میزبانی یک رژه نظامی رقتانگیز در واشنگتن – برهنه است. و نقاب از چهره برداشته است.
او اکنون نه یک، بلکه دو جنگ نیابتی را در دست دارد: علیه روسیه و علیه ایران، با نئونازیها در کیف و نسلکشها در تلآویو در خط مقدم. همه اینها بخشی از جنگ بزرگ: علیه بریکس است.
اکنون حتی برای کر و لال و کور هم روشن است که این هرگز مربوط به برنامه هستهای ایران یا «تلاش» برای ساخت برجام ۲.۰ متعلق به ترامپ نبوده است. این مربوط به وسواس همیشگی محور صهیونیستی است: تغییر رژیم در تهران.
این جام مقدسی است که از اواخر دهه ۱۹۹۰ رویای آن در سر میپروراندند، جامی که قادر است به روی امپراتوری بهشدت آشفتهی هرجومرج امریکا درب ایران را با ثروت عظیم منابع طبیعی – از انرژی گرفته تا ذخایر عناصر کمیاب – باز کند و بدین ترتیب عمر امپراتوری بدهکار چند تریلیون دلاری را طولانیتر کند.
امتیازات اضافی حتی اغواکنندهتر هم هستند: قطع دسترسی چین به یک موضوع امنیت ملی – واردات انرژی – و از کریدورهای ارتباطی حیاتی جاده ابریشم جدید، همراه با باز کردن یک دمل بزرگ در شکم روسیه. یک ضربهی سهگانه قطعی، در یک چشم به هم زدن، به سه کشور برتر بریکس – ایران، روسیه، چین؛ به ادغام اوراسیا؛ و به حرکت به سمت یک سیستم چند قطبی و چند گرهای در روابط بینالملل. حتی در حالی که کشورهای دارای تمدن برتر برای دوام آوردن در برابر امپراتوری هرج و مرج و تلاش اربابانش برای آغاز جنگ جهانی سوم، پشتک وارو میزنند، مسکو و پکن هیچ توهمی ندارند که برای مقابله با این سناریو، ضروری است که به جای صرفاً پاسخ دادن به تحریکات (که روش غالب روسیه در جنگ نیابتی در اوکراین بوده است)، به صورت نامتقارن – با نهایت حیلهگری – عمل کنند.
در همین حال، دستگاه اطلاعاتی روسیه پیش از این، محاسبات مربوط به تأثیر معکوس عملیات تار عنکبوت اسرائیل را انجام داده است، که نشان میدهد موساد دقیقاً همان شیوه عملیاتی را که SBU اوکراین – تحت پوشش MI6 و موساد – علیه بمبافکنهای استراتژیک روسیه که بخشی از سهگانه هستهای انجام داد، در ایران به کار گرفته است.
سوالات جدی در مورد دخالت مستقیم تلآویو در خرابکاری در مسکو مطرح میشود. همانطور که اکنون سوالات جدی در مورد مسیر اوکراین مطرح میشود. سیلوهای امنیتی اطلاعاتی در مسکو معتقدند که روند «آتشبس» ترامپ مانند یک استتار خام و ناپخته عمل میکند تا روسیه را برای مدتی مجبور به عقبنشینی کند، در حالی که سگهای ناتو با دستور دولت پنهان، آماده حمله اول میشوند (حداقل در رویاهای تحریفشدهشان). بنابراین، دیر یا زود، ممکن است شاهد گسترش واقعی استراتژی فعلی ایران توسط روسیه باشیم: یک جنگ زیرساختی عظیم، که اوکراین را به طور استعاری و غیراستعاری در خاموشی کامل فرو میبرد – درست مانند بمباران نیروگاهی در حیفا که شهر را در خاموشی کامل فرو برد.
چرا نباید به ایران اجازه شکست داد؟
البته اگر ترامپ به اندازه کافی بالغ بود که پیشنهاد علی شمخانی – که بعداً توسط اسرائیل ترور شد – را بپذیرد، نردبان تشدید دیوانهوار فعلی وجود نداشت: ایران میتوانست در صورت لغو تحریمها، اورانیوم غنیشده خود را کنار بگذارد و یک توافق هستهای جدید امضا کند. در آن صورت، تهران فقط اورانیوم را در سطوح پایین برای برنامه غیرنظامی خود غنیسازی میکرد.
به موازات آن، تهران حتی یک پروژه غنیسازی هستهای مشترک با سرمایهگذاری ایالات متحده به علاوه عربستان سعودی و امارات متحده عربی را نیز پیشنهاد داده بود. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، شخصاً این موضوع را به استیو ویتکاف، فرستاده ویژه ایالات متحده در عمان – قبل از شکست مذاکرات – شرح داد.
در همین حال، کشورهای جنوب جهان، پینگپنگ وحشتناک و مرگبار بین اسرائیل و ایران را تماشا میکنند – با آگاهی فزایندهای از اینکه غربِ در تنگنا قرار گرفته، روز به روز خطرناکتر میشود و زیر نقاب صلح، جنگ تمامعیار به راه میاندازد.
آتشسوزی تلآویو آغاز یک دوره جدید است. آنها اکنون در خشم خود، مدل “بیروت” را در مورد تهران تهدید میکنند: تخریب بیرحمانه محلههای غیرنظامی. بار دیگر، آنچه در آن بهترین هستند: تروریسم.
و با این حال، دیگر هیچ مصونیتی برای یک سیستم نسلکشی وجود نخواهد داشت. عواقب این کار، ناگزیر این هفته در مجمع اقتصادی سن پترزبورگ، تا سخنرانی پوتین در جلسه عمومی روز جمعه و تا اجلاس بریکس در ریودوژانیرو در اوایل ژوئیه مورد بحث قرار خواهد گرفت.
با در نظر گرفتن نبض جنوب جهانی، این احساس وجود دارد که ایران عملاً در حال بازگرداندن اخلاق و اقتدار ژئوپلیتیکی در سراسر غرب آسیا است، همانطور که امپراتوری پارس قرنها آن را اعمال میکرد. این کاری است که کشورهای متمدن انجام میدهند: نقش آنها به عنوان نگهبانان ممتاز حوزه نفوذشان همیشه ضروری است.
گرچه تحت ریاست جمهوری برزیل بعید است؛ اما بریکس دیر یا زود باید گذار استراتژیک از یک ماشین اعلامیه نویسی بیش از حد مودبانه را انجام دهد تا به ستون فقرات واقعی، محکم و نشکن جنوب جهان و محور مقاومت جهانی تبدیل شود. زیرا غرب خشمگین و آشفته دیگر در حالت جنگ ترکیبی نیست؛ به جنگ تمام عیار – به هر اندازه که داغ باشد – وارد شده است. از این رو، کشورهای جنوب جهان باید به یک حالت پسا-هیبریدی، یعنی شورشیانی با آرمان، روی آورند.
از نیجریه تا اندونزی تا ویتنام در میان اعضای بریکس و شرکای بریکس اجماع فزایندهای وجود دارد که نباید اجازه داد ایران سقوط کند. این موضوع تا این حد جدی است. طلسم دیکتههای نامحدود غرب بالاخره شکسته شده است: تنها چیزی که باقی خواهد ماند «ناله بلند خیال پریشان» است. برای شکستن کمر شتر تنها به شکست کامل یک «شوک و وحشت» دیگر نیاز است.
1 Comment
جنگ بین گرگان ناتو و بریکس یا شانگهای نجات دهنده نیست، جناب آقای نویسنده!
بریکس خود یک جبهه ی گرگان است مانند ناتو و گروه ۷ و بانگ جهانی و صندوق بین المللی پول و بویژه سازمان ملل متحد که لنین در باره ی ماقبل اش نوشت : ” آشپز خانه ی دزدان”!، امروز به درستی باید نوشت ” قصابان انسان” بطور کلی و بویژه انسان کارگر و زحمتکش!
آری،
تنها کارگران و زحمتکشان جهان قادرند با به پیروزی رساندن جنگ طبقاتی – انقلاب قهری کمونیستی ، درهم کوبیدن دولت های موجود – دستگاه بوروکراسی نظامی – طبقه سرمایه دار ” کارل مارکس نامه به گوگلمان، به نقل از لنین مارکسیسم در باره ی دولت، ایجاد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای بجنگ پایان دهند که آبشخور آن سرمایه است!
یا کارگران موفق به آفریدن کمونیسم می شوند و یا سرمایه داران خود و همه را می سوزانند ، آری، مرگ یا کمونیسم!