مقالهی «تفکیک جنسیتی: مسئلهای مدرن در ساختار اجتماعی ایران» نوشتهی مهسا صباغی، تلاشی جسورانه برای بازاندیشی در یکی از بدیهیانگاشتهترین پدیدههای اجتماعی ایران است. نویسنده با رویکردی تاریخی و تحلیلی نشان میدهد آنچه امروز بهعنوان «تفکیک جنسیتی» شناخته میشود، برخلاف تصور رایج، نه پدیدهای سنتی، بلکه محصول پروژههای مدرنسازی دولتمحور است. این نگاه بسیاری از تصورات معمول دربارهی نسبت میان سنت، مدرنیته و جنسیت را به چالش میکشد.
از نقاط قوت مقاله، تمایز دقیق میان فضاهای زنانهی پیشامدرن و سازوکارهای مدرن کنترل بدن و رفتار زنان است. نویسنده با تحلیل پارادوکسهای دورهی پهلوی نشان میدهد که آزادیهای ظاهری مانند کشف حجاب یا آموزش مختلط، در عمل بخشی از پروژهای دولتی برای هدایت و انضباط بدن زنان بودهاند. استفاده از منابع کمتر خواندهشدهای چون عقایدالنساء و معایبالرجال و همچنین بهرهگیری از سفرنامهها، به متن غنا و جذابیت ویژهای بخشیده است.
مقاله بهخوبی نشان میدهد که فضاهای زنانهی سنتی مانند حمامها و مجالس مذهبی، با وجود تفکیک جنسیتی، امکان همبستگی و تعامل میان زنان را فراهم میکردند. اما با ورود مدرنیته و سیاستهای دولتی، این تفکیک به نظمی رسمی و کنترلی بدل شد که هدفش نظارت بر بدن و رفتار زنان بود. ابزارهایی چون معماری شهری، تبلیغات و بعدها دوربین، زن ایرانی را به سوژهای قابل مشاهده و منضبط تبدیل کردند. در این فرآیند، دوگانهی مرد/ زن تثبیت شد و جنسیتهای خارج از این چارچوب به حاشیه رانده شدند. سیاستهایی مانند کشف حجاب و آموزش مختلط نیز بیش از آنکه نماد آزادی باشند، بخشی از پروژهی تنظیم فضای عمومی زنان بودند.
نویسنده همچنین نشان میدهد که گفتمان ملیگرایی در ایران، در خدمت بازتولید روابط مردسالارانه قرار گرفت. در گفتمان مشروطه، استعارههایی چون «مام میهن» زن را نه بهعنوان شهروند، بلکه بهعنوان «ناموس» مردان تعریف میکردند و نقش حفاظتی مردان را تثبیت مینمودند. چنین بازنماییهایی بخشی از سازوکار ملیگرایی بود که الگوهای سلطهی جنسیتی را بازسازی میکرد.
با این حال، مقاله مفهوم کلیدی «رژیم جنسیتی» را که میتوانست این پدیده را در سطحی ساختاریتر توضیح دهد، صرفاً بهصورت استعاری بهکار برده است. در علوم اجتماعی، این مفهوم به شبکهای از نهادها، هنجارها، قوانین و گفتمانها اشاره دارد که مناسبات جنسیتی را نظاممند تولید و بازتولید میکنند. بیتوجهی به این ظرفیت نظری، متن را بیشتر در سطح توصیف تاریخی نگه داشته و توان تحلیلی آن را محدود کرده است.
از دیگر کاستیها، غیبت بررسی نقش قوانین رسمی در تثبیت و بازتولید رژیم جنسیتی مدرن است. در حالیکه ساختارهای حقوقی، بهویژه در حوزههایی مانند خانواده، پوشش، طلاق، ارث، اشتغال و مالکیت، نقشی تعیینکننده در کنترل بدن و محدودسازی حقوق زنان دارند، مقاله عمدتاً بر سیاستهای فرهنگی و فضایی متمرکز شده است. در نتیجه، لایهی حقوقی سلطه کمتر دیده شده و تصویر ناقصی از سازوکارهای عینی نابرابری جنسیتی ارائه میشود.
نویسنده همچنین سنت را انعطافپذیرتر از مدرنیته معرفی میکند، بیآنکه مکانیسمهای سلطهی نهفته در ساختارهای سنتی را بهطور انتقادی بررسی کند. این نگاه میتواند به نوعی نوستالژی ناخواسته از گذشته منجر شود. هرچند فضاهای زنانه سنتی گاه امکان ایجاد شبکههای حمایتی را فراهم میکردند، اما همزمان محدودیتهای جدی در حوزههایی چون آموزش، مالکیت و مشارکت اجتماعی بر زنان تحمیل مینمودند. بدون توجه به این وجوه، تمایز میان سنت و مدرنیته به شکلی سادهانگارانه بازنمایی میشود.
افزون بر این، تحلیل مقاله از استمرار و تنوع تفکیک جنسیتی در ایران امروز کامل نیست. این پدیده نهتنها در آموزش و حجاب، بلکه در فضاهای روزمرهای مانند مترو، اتوبوس، باشگاهها، ادارات، مراسم فرهنگی و حتی شبکههای اجتماعی حضور دارد. این مصادیق نشان میدهند تفکیک جنسیتی بر شیوهی حضور، صدا و سکوت زنان در جامعه اثر میگذارد. نادیده گرفتن این موارد، تصویر رژیم جنسیتی را از یک ساختار زنده و بازتولیدشونده به پدیدهای صرفاً تاریخی تقلیل میدهد.
در نهایت، فقدان تحلیل طبقاتی و اقتصادی نیز به چشم میخورد. مقاله نشان نمیدهد که تفکیک جنسیتی چگونه بر زنان طبقات مختلف تأثیرات متفاوتی دارد. برای نمونه، زنان طبقات فرودست که دسترسی به فضاهای خصوصی یا مختلط ندارند، محدودیتهای بیشتری در آموزش، اشتغال و حملونقل تجربه میکنند. در مقابل، زنان طبقات بالا با بهرهگیری از منابع مالی و شبکههای اجتماعی میتوانند بخشی از این موانع را دور بزنند. این نابرابریها نشان میدهد تفکیک جنسیتی نهفقط جنسیتی، بلکه طبقاتی نیز عمل میکند و در بازتولید سلسلهمراتب اجتماعی نقش دارد.
با وجود این کاستیها، مقالهی مهسا صباغی نقطهی عزیمتی ارزشمند برای بازاندیشی در روایتهای رایج دربارهی تفکیک جنسیتی در ایران به شمار میرود. تمرکز آن بر تاریخنگاری جنسیتی، تحلیل گفتمانی و استفاده از منابع کمتر شناختهشده، زمینهای تازه برای گفتوگو دربارهی نسبت میان دولت، جنسیت، فضا و بدن فراهم کرده است. مهمتر از همه، این مقاله بهدرستی یادآور میشود که بسیاری از آنچه امروز به نام سنت جا افتاده، درواقع ساخته و پرداختهی مدرنیته است و میتواند زمینهای برای پژوهشهای آتی در ابعاد اجتماعی، حقوقی و اقتصادی رژیم جنسیتی فراهم آورد.