مقالهی سعید رهنما دربارهی چپ ایران، بهویژه دربارهی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، به ظاهر بر دغدغهی بازسازی نیروهای چپ و نوسازی آن تأکید دارد، اما در عمل حاوی پیشفرضهایی است که نه تنها با تجربهی واقعی جنبش فدایی همخوانی ندارد، بلکه بخشی از تاریخ پررنج و پرهزینهی این جنبش را نادیده میگیرد. رهنما در نوشتهاش تصویری از چپ ایران ارائه میدهد که گویی نیروهای موجود یا در سکتاریسم و فرقهگرایی گیر کردهاند یا در انفعال و سازشکاری. اما واقعیت این است که تاریخ فداییان خلق، بهویژه شاخهی اکثریت، نشان میدهد که راه سومی از درون تجربهی خود این جنبش سربرآورده است؛ راهی مبتنی بر نقد بیپردهی گذشته، پذیرش تکثر نظری و تلاش برای پیوند پایدار با مطالبات اجتماعی و دموکراسیخواهانهی مردم.
اگر به عقب بازگردیم، باید یادآور شویم که فداییان خلق از همان آغاز دههی چهل محصول شرایطی ویژه بودند: سرکوب خشن رژیم شاه، انسداد سیاسی مطلق و شکست نیروهای ملی و اصلاحطلب در گشودن راهی برای دموکراسی. در چنین فضایی بود که مشی مسلحانه بهعنوان نمادی از مقاومت در برابر استبداد و صدای رسای یک نسل جوان مطرح شد. این تجربه، هرچند در عمل به بهای جان بسیاری از فرزندان مردم تمام شد و راهبردی ناپایدار بود، اما توانست ایدهی مقاومت سازمانیافته و عدالتخواهی را به گفتمان عمومی وارد کند. این نخستین لحظهی تاریخی بود که فداییان خلق از خود بهعنوان نیرویی ریشهدار در حافظهی جمعی مردم ثبت شدند.
با انقلاب ۱۳۵۷ و فروپاشی نظام سلطنتی، فداییان خلق به یکی از بزرگترین سازمانهای سیاسی کشور بدل شدند. اما در همان مقطع هم اختلاف بر سر تحلیل شرایط و چگونگی مواجهه با جمهوری اسلامی تازهتأسیس بروز کرد. شاخهی اکثریت با تحلیل خطر کودتای راست و باور به امکان گذار تدریجی، موضعی گرفت که امروز نقدهای جدی بر آن وارد است. این اشتباه، سازمان را در برابر بخش بزرگی از جنبش اعتراضی قرار داد. اما آنچه مهم است، نحوهی مواجههی بعدی سازمان با این خطا بود. برخلاف بسیاری از نیروها که در لاک فرقهای فرو رفتند یا خود را منجمد کردند، اکثریت در دهههای بعد به یکی از معدود نیروهایی تبدیل شد که با صراحت به نقد گذشته پرداخت، از خطاهای خود گفت و آن را در اسناد رسمیاش ثبت کرد. این سنت نقدپذیری یک نقطهی عطف مهم در تاریخ چپ ایران است.
در دههی شصت، با اوجگیری سرکوب، اعدامهای دستهجمعی و بستن همهی راههای سیاسی، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) بخش بزرگی از کادرها و اعضایش را در زندانها و زیر شکنجه از دست داد. هزاران خانوادهی فدایی سوگوار شدند. این تجربهی خونین، در حافظهی سازمان به معنای ضرورت بازاندیشی راهبردی حک شد. اگر امروز ما بر دموکراسیخواهی، مبارزهی مسالمتآمیز و حقوق بشر تأکید میکنیم، این حاصل یک انتخاب انتزاعی نیست، بلکه درسیست که از هزینههای سنگین دههی شصت گرفتهایم. این درسیست که رهنما نادیده میگیرد، گویی تاریخ جنبش تنها در سطح نقدهای نظری خلاصه میشود، نه در زندگی و مرگ هزاران مبارز.
دههی هفتاد و ظهور جنبش اصلاحات بار دیگر میدان آزمون برای چپ ایران بود. سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، با وجود اختلاف نظر داخلی، کوشید تا ضمن حمایت مشروط از روند اصلاحات، استقلال نظری و هویت چپ خود را حفظ کند. تجربهی دوم خرداد نشان داد که جامعهی ایران به شدت تشنهی آزادیهای مدنی و اصلاحات دموکراتیک است، اما ساختار قدرت اجازهی تحقق کامل آن را نمیدهد. در این مقطع، سازمان بارها بر ضرورت گسترش جنبشهای اجتماعی مستقل، بهویژه جنبش کارگری و جنبش زنان، تأکید کرد. این همان چیزی است که امروز نیز بهعنوان نقطهی اتکای اصلی چپ دموکراتیک باقی مانده است.
در دههی هشتاد و نود، با جنبش سبز و سپس اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ و خیزش ۱۴۰۱، بار دیگر پیوند سازمان با جامعه آشکار شد. فداییان خلق ایرن (اکثریت) در تمام این سالها صدای دفاع از آزادی زندانیان سیاسی، مخالفت با خشونت حکومتی، و تأکید بر همبستگی مدنی بودند. این مواضع، برخلاف تصور رهنما، نه واکنشی منفعلانه بلکه نتیجهی یک روند طولانی بازاندیشی و تکامل نظری است. اگر امروز سازمان ما از گذار مسالمتآمیز و مبتنی بر جنبشهای اجتماعی دفاع میکند، این انتخابی آگاهانه و برآمده از تجربهی بیش تز نیمقرن مبارزه است.
یکی از اساسیترین نکاتی که رهنما نمیبیند، مسئلهی تکثر درونی است. فداییان خلق (اکثریت) از دههی هفتاد به بعد عملاً یک مدرسهی دموکراسی در درون خود ساختهاند. گرایشهای مختلف، از مارکسیستهای کلاسیک تا سوسیالدموکراتها، از عدالتخواهان نو تا کنشگران فمینیست و فعالان محیطزیست، در درون سازمان امکان همزیستی و فعالیت مشترک یافتهاند. این تکثر، برخلاف آنچه منتقدان گمان میکنند، نشانهی ضعف نیست، بلکه نقطهی قوت است، چراکه جامعهی ایران نیز متکثر است و چپ برای پیوند با آن ناگزیر است این تکثر را در درون خود بازتاب دهد. حزب چپ ایران که رهنما بهطور جانبدارانه از آن یاد میکند، درست در همین نقطه با ضعف ساختاری مواجه است: ناتوانی در پذیرش واقعی تنوع اندیشهها. همین امر سبب شده که نتواند بدنهی گستردهی فعالان را به خود جلب کند و بیشتر در سطح یک جریان محدود باقی بماند.
باید تأکید کرد که بازسازی چپ در ایران بیش از هر چیز به معنای بازسازی اعتماد است. جامعهای که بارها شاهد فروپاشی نیروهای سیاسی، تغییر مواضع ناگهانی و خیانت به آرمانها بوده، امروز بیش از هر چیز به نیرویی نیاز دارد که صادقانه گذشتهی خود را نقد کند و با شفافیت در کنار مردم بایستد. فداییان خلق ایران (اکثریت) در این مسیر گامهای دشواری برداشتهاند. پذیرش خطاهای دههی شصت، نقد استراتژیهای گذشته، و تأکید بر مبارزهی مسالمتآمیز، همه نشاندهندهی این صداقت تاریخی است. رهنما وقتی این واقعیت را نادیده میگیرد، عملاً بازسازی چپ را به پروژهای ذهنی و غیرتاریخی بدل میسازد.
امروز، در شرایطی که جامعهی ایران با بحرانهای بزرگ اقتصادی، زیستمحیطی، تبعیضهای جنسیتی و قومی و فشارهای ناشی از نظم جهانی نابرابر مواجه است، چپ نمیتواند صرفاً در سطح شعار باقی بماند. نیاز امروز، سازمانهایی است که هم ریشه در تاریخ مبارزات مردم داشته باشند و هم توان انطباق با شرایط نو را. سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) با همهی محدودیتها، یکی از معدود نیروهایی است که چنین ویژگیای دارد. تاریخ نیمقرنی آن، از مبارزهی مسلحانه تا نقد استراتژی، از زندان و اعدام تا دفاع از دموکراسی و حقوق بشر، گواهی روشن است بر اینکه بازسازی واقعی چپ از دل تجربهی زنده برمیخیزد، نه از نسخهپیچیهای بیرونی.
از اینرو، نقد من به رهنما تنها نقد به یک مقاله نیست. این دفاع از حقیقت تاریخی است؛ حقیقتی که میگوید چپ ایران، اگر بخواهد آیندهای داشته باشد، باید به تجربهی فداییان خلق ایران (اکثریت) نگاه کند، تجربهای که نشان داده میتوان هم عدالتخواه ماند، هم دموکراتیک بود؛ میتوان هم بر آرمانها پای فشرد و هم از خطاها درس گرفت؛ میتوان هم تکثر را پذیرفت و هم در عمل منسجم ماند. این همان چپیست که جامعهی ایران امروز به آن نیاز دارد: صادق، نقاد، مسئول و پیوندخورده با مردم.
1 Comment
با درود و مهر و تشکر از پاسختان ،به نظر میرسد علاوه بر پاسخ که جنابعالی بر آن نوشته اید ولی انگار به چیزهای دیگری برای پویایی بیشتر جنبش چپ و فدایی نیاز باشد ، بدیع ، خلاق ، جوان پسند منظورم اندیشه ای نوتر و په روزتر ، گرچه حسم اینست که این پویایی کم کم جلوه گر میشود