هر جامعهای بنا بر ساختار اجتماعی و محیطزیست خود دارای فرهنگ، سیاست، اقتصاد، صنعت، قانون و حقوق فردی و جمعی است. فرد و افراد در رابطه با هم و در رابطه با اجتماع و محیطزیست رشد دارند. روی رشد هم تاثیرات متقابل خوب و بد میگذارند. به همین نسبت مردمسالاری آنها که ماحصل چنین رشد و تکاملی است خوب، بد، کم و زیاد شکل میگیرد. هر چه رشد ما در رابطه با هم و در رابطه با اجتماع و محیطزیست درستتر باشد مردمسالاری ما رشد و معانی درستتر خودش را پیدا کرده و در همه جا خودش را درخور نشان میدهد. در غیر این صورت مردمسالاری همراه با ما رشدی به عقب و متناقض پیدا میکند و به بیقانونی، انحصارگرایی، تضاد طبقاتی و دو قطبی شدن جامعه کمک میکند.
این مردمسالاری انحصاری به شکلهای مختلف مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی، کمونیستی و دموکراسی غربی نیمبند بروز میکند.
یک روی این سکه مردمسالاری و دموکراسیسالاری انحصاری ثروتافزا است و فقط برای پادشاهان، سرمایهداران و آخوندجماعت و اربابانشان همه چیز داشته و دارد. با غارت مردم فقیر ثروتمندان قویتر، خودشان را ژن برتر، سالارتر، مذهبیتر، ناسیونالیستتر، قومگرا تر، کمونیستتر و دموکراتتر از همه میدانند، مثلا رژیم سلطنتسالار شاهنشاهی خودش را ناسیونالیسم برتر و مذهبی برتر و محمدرضا شاه را سایۀ خدا بر روی زمین دانسته و به این طریق مردم را غارت میکردند.
مردمسالاری انحصاری مذهبی آخوندیسم مذاهب دیگر، ناسیونالیسم، اقوام و کمونیسم را زیر سلطۀ خود آورد. خودش را ژن برتر و مظهر مذهب و امت برتر میداند. الآن که وضعش خراب شده و از مردم میترسد خبری از امت نیست. غارت و چپاول از مردم را با چاشنی مذهب سالاری و ملیگرا سالاری انجام میدهد.
مردمسالاری کمونیستی هم جهان وطنی بود و با شعار خلقی میچاپید. نظام سرمایهداری دموکراسی سالار نیمبند از همه قویتر و ایدئولوژیهای جهانی و آخوندیسم را زیر سلطۀ خود آورد و با آنها و با نام دموکراسی غرب و شرق مردم جهان را غارت و به جنگ میکشاند. این یک روی سکۀ مردمسالاری و یا دموکراسی سالاری که انحصارگونه ثروتافزا است.
روی دوم این سکۀ مردمسالاری و دموکراسیسالاری بطور انحصاری فقرافزا است. با غارت مردم عادی توسط ثروتمندان بر جامعه فقر حاکم و فرهنگ مردمسالاری انحصاری فقرگرا از نوع مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی در ذهن و روح مردم عادی رشد میکند. مردم با این حاکمان غارتگر و با این ایدئولوژیهای ارتجاعی فقیرتر و مسختر میشوند، مثلا جمهوری اسلامی مردم ایران را فقیر، بینان، بیسواد، بیآب، بیخانمان بار آورده تا حدی که قحطی، آوارگی و جنگ در خانۀ مردم را میزنند.
پس روشنفکران چهکاره هستند؟
جامعه و روشنفکران جامعه در هر زمان در طی چندین قرن و این چند دهۀ جمهوری اسلامی در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیطزیست از عقل و احساس درست و بجا استفاده نکردهاند و در رابطه با هم متضاد رشد کردهاند. چندین قرن در نبود عقل سلیم، احساس سالم و علم درست مردمسالاری طبقاتی مذهبی، ناسیونالیستی، قومی رشد متضاد داشتهاند. این تضاد طبقاتی چندین قرن به صورت بردهداری و سپس فئودالیسم و این چند قرن آخری تا امروز به شکل سرمایهداری انحصاری طبقاتی بروز کرد و به مرور قویتر شد. نظام فئودالیسم را شکست داد و از درون انحصاریتر رشد کرد و طبقات سرمایهدار، متوسط، کارگر و فقیر جامعه را بوجود آورد، البته این تضاد طبقاتی قبلا هم وجود داشت، ولی در نظام سرمایهداری به خاطر رشد و پیشرفت علم و صنعت تضاد طبقاتی بیشتر هم شد.
رشد تضاد طبقاتی در سرمایهداری باعث رشد متضاد کمونیسم شد که هم با خودش و هم با سرمایهداری مشکل داشت و به دلایل متعددی که در این مختصر نمیگنجد از سرمایهداری نهایتا شکست خورد. امروزه طبقات ثروتمند، متوسط، کارگر و فقیر جامعه مجبورند مردمسالاری و یا دموکراسی سالاری انحصاری نیمبند سرمایهداری را بپذیرند که مذهب، ناسیونالیسم، قومگرایی و کمونیسم سالاری افراطی را هم زیر سلطۀ خود آورده تا همهجوره در خدمت نظام دموکراسیسالار نیمبند سرمایهداری انحصارگرا باشند.
روشنفکران هم از آن مستثناء نیستند و مدام بین این تضادهای طبقاتی پایین و بالا میروند، بخصوص در کشورهای فقیر که تضاد طبقاتی زیاد است. این روشنفکران هم گرایشهای طبقاتی پیدا کرده و به این ور و آن ور وصل شده و میشوند. کمی به ساز این طبقه میرقصند و کمی به ساز آن یکی. مدام از روی اجبار و عمد و یا از روی خیالپردازی و توهم به اوضاع خراب جامعه پرداخته و مردمسالاری متناقض طبقاتی را اینطور و یا آنطور تعریف و بازتعریف میکنند که تا شاید مشکل طبقاتی جامعه را با خودفریبی و دیگران فریبی حل کنند، ولی خودشان در آن بیشتر گم شده و میشوند، مثلا بعضی از روشنفکران ایرانی فقط پول و مقام برای آنها مطرح است. برای آنها مهم نیست که به کجا وصل باشند و چه بگویند و چه انجام بدهند. اما بعضی دیگر از آنها از مذهب و آخوندیسم خسته شدهاند و ناسیونالیسم و قومگرایی درجا زده خود را به دموکراسی سالاری نیمبند غربی گره میزنند به خیال اینکه راه حل پیدا کردهاند. بعضی دیگری از آنها که مذهب، ناسیونالیسم و قومگرایی کمتر برای آنها اهمیت دارد و هنوز از کمونیسم جهان وطنی شکست خورده دل نکندهاند. آنها دموکراسی غربی را به نوعی به چپ گره میزنند و وانمود میکنند که دموکراسی سالاری چپی بهتر از غربی است تا ذهن و روح ناتوان خود و هواداران خود را با دروغ تقویت کنند. این روشنفکران برای این دموکراسی های غربی و چپی که خرابی آنها برای ما بیشتر از منفعت آنها بوده توی سر و کله هم میزنند. هر چه از دهانشان بیرون میآید نثار هم میکنند. مذهبی های افراطی هم همینطور. بعضی دیگر هم که به این ور و آن ور وصل نیستند متوهم و سر در گم و ستون پنجم دشمن هستند. اما بعضی دیگر از این علامه ها که کمبود زیاد دارند. با پول مدرک دکترا و مهندسی خریده و برای هم پز عقل کلی میدهند.
در مجموع روشنفکران ما آگاهانه و ناآگاهانه به فرمان جمهوری اسلامی و سرمایهداری جهانی به مذهب، ناسیونالیسم، قومگرا، کمونیسم سالاری و همچنین دموکراسی سالاری نیمبند سرمایهداری ور رفته و خودشان و مردم را فریب میدهند تا خودشان و هم مردم ایران از عقل سلیم، احساس سالم و علم فاصله بگیرند و نتوانند این تضاد طبقاتی را تا حدودی اصلاح کنند.
مردمسالاری و دموکراسی چه فرقهایی با هم دارند؟
دموکراسی همان مردمسالاری است که در کشورهای فقیر، مثل ایران پسروی داشته است. اما در کشورهای غربی از ششصد سال پیش تا به حال با تمام فراز و نشیبهای زیاد رو به جلو پیشرفت نسبی داشته است.
مردمسالاریها یا دموکراسیها در کشورهای مختلف روی رشد هم تاثیر دارند. اما دموکراسی یک کشور پیشرفته به مردمسالاری و دموکراسی کشور عقب مانده چندان کمک نمیکند به چند دلیل.
۱- مردم در هر کشوری نمیدانند که مردمسالاری و دموکراسی ریشه در تاریخ، فرهنگ، علم، سیاست، صنعت، اقتصاد، قانون و حقوق هر جامعه دارد. آنها نمیدانند که فرد و افراد باید بیشتر به خودشان متکی باشند تا به غریبه ها و یا نیروهای غیبی و جادو و جنبل.
۲– مردم نمیدانند که مردمسالاری و دموکراسی کشورها در رابطه با هم رشد دارند و روی رشد هم تاثیر متقابل میگذارند.
۳– مردم نمیدانند که بده و بستان های کشورها اگر حساب شده و با هم تقریبا برابری کنند برای تقویت رشد مردمسالاری و دموکراسی کشورها خوب و آنها را در رابطه با هم رشد داده و تقویت میکنند. اما اگر کشوری فقیر باشد مردمسالاری ضعیف کشور فقیر با مردمسالاری کشور پیشرفته درسطح های مختلف با هم همخوانی ندارند و نمیتوانند بده و بستان متعادلی با هم داشته باشند. کشور فقیر از کشور پیشرفته تقلید کورکورانه و کشور ثروتمند کشور فقیر را زیر سلطۀ خود میآورد.
۴- ما هنوز نمیدانیم که دموکراسی و مردمسالاری کشورهای قوی هم بدون عیب و ایراد نیستند. کشور قوی با مردمسالاری و دموکراسی قوی هر طور بتواند مشکلات دموکراسی نیمبند خود را بر سر کشور فقیر که مردمسالاری فقیر دارد خراب میکند تا مشکلات کشور خود و دموکراسی نیمبند خود را حل کند، حتی با جنگ.
انگلیس، اروپایی ها و آمریکا کشورهای جهان و ایران ما را چندین قرن غارت کردند،چون خودشان را مردمسالارتر میدانند و مردم فقیر را برده. مثل فاجعۀ غزه و اوکراین و برده فروشی در لیبی.
۵- مردمسالاری یا دموکراسی سالاری دو روی سکه ثروت افزایی و فقر افزایی دارند. این دو روی ثروت افزایی و فقر افزایی در رابطه با هم رشد نابرابر انحصاری دارند. سرمایهداران با غارت مردم فقیر ثروتمندتر. مردم فقیر فقیرتر و منزوی تر و فاصله طبقاتی درون کشور ثروتمند و بخصوص کشور فقیر بیشتر میشود. با زیاد شدن فاصله طبقاتی و نا رضایتی مردم ثروتمندان از نو جنگی را در کشور فقیر دیگری راه میاندازند. آنها با غارت و کشتار کشور فقیر به دام افتاده از نو مشکلات داخلی خودشان را حل میکنند. اگر نشد جنگ داخلی راه میاندازند.
۶- کشورها، بخصوص کشورهای فقیر نباید همه تخم مرغ ها را در یک سبد بگذارند و فقط با یک کشور قوی رابطه برقرار کنند. با بده و بستان با چندین کشور میشود با بعضی ها بیشتر متحد و از رقابت بین کشورها به سود همه بهتر بهره برد. دوم هر کشور باید اقتصاد، صنعت، علم، سیاست، فرهنگ، حقوق و قانون درستی داشته باشد تا بتواند با کشورهای مختلف بده و بستان درستی داشته باشد.
۷- کشور ها، بخصوص کشورهای فقیر، مثل ایران در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیطزیست خود بجا و به موقع از عقل و احساس فردی و جمعی درست استفاده نکردهاند. در نتیجه رشد و تکامل مردمسالاری و دموکراسی کشورها در اندازه های مختلف نابرابر و کشوری از کشور دیگر عقب افتاده و به آن وابسته شده، پس بنابراین ما مردم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیطزیست باید با هم مشورت کنیم که آیا با یک مشکل مشخص باید عقلی برخورد و یا احساسی و یا باید از هر دو بجا و به موقع استفاده کنیم تا مشکل را با کمک هم حل کنیم. با حل درست هر مشکل کوچک و بزرگ مردمسالاری و دموکراسی ما با واقعیات اجتماعی و محیطزیست ما درست تر رشد و روی رشد هم تاثیرات متقابل میگذارند تا کمتر به انحصار کشیده شوند.
۸- آثار این دموکراسی و مردمسالاری بومی درست را در ذهن، روح، عقل و احساس خود و همچنین در سیاست، صنعت، اقتصاد، علوم طبیعی و اجتماعی( جامعه شناسی و روان شناسی )، حقوق، فرهنگ و مراکز آموزشی پیدا میکنیم.
۹- تجارب و شناختهای تلخ زمان شاه و بخصوص جمهوری اسلامی با وجودی که ذهن و روح ما را مثل خوره میخورند، ولی اگر به موقع از آنها کمک بگیریم خیلی برای ما راه گشا هستند. آنها به عقل سلیم، احساس سالم و علم ما کمک میکنند که اشتباهات تلخ گذشته را از نو تکرار نکنیم.
۱۰- هسته های دو نفره و چند نفره را دست کم نگیریم. آنها در کار تشکیلاتی به همفکری و همکاری ما کمک میکنند. اگر ما سر کوچک ترین مسئلهای با هم گیر داریم و به هم آویزان هستیم. در تشکل هستهای بطور منطقی با هم مشورت کرده و با تقسیم کار بار مشکل آویزانی روی دوش همه ما میافتد و با هم آن را منطقی و حساب شده حل میکنیم.
۱۱- با حل مشکلات توسط همدیگر همه چیز سر جای خودش معنای درست خود را پیدا و کمک میکنند که تا بر اتحاد، همدلی و همفکری و همکاری ما بیفزایند. تمام اینها با حضور به جا مردم آگاه در صحنه تضمین میشوند و مردمسالاری و دموکراسی درست بومی شکل میگیرد. وابستگی ها بیشتر به خودی و کمتر به کشورهای غریبه میشود. به نیرو های غیبی، جادو و جنبل هم متوصل نمیشویم. در یک بده و بستان درست با کشورهای دیگر دموکراسی و مردمسالاری ما به نسبت توانایی های خود روی مردمسالاری و دموکراسی های کشورهای دیگر تاثیر درست میگذارد. به همین نسبت دموکراسی های کشورهای دیگر روی مردمسالاری ما تاثیر میگذارند. دموکراسی ها و مردمسالاری های کشور های مختلف تاثیرات درستی از هم گرفته و در رابطه با هم رشد بهتری کرده و از انحصارگرایی تحمیلی خود میکاهند.
۱۲- یکی دیگر از مشکلات موجود در سراسر کره زمین قانون فیزیک است. قانون فیزیک حاکم بر کره زمین مدام عوض میشود. مدام آبها بخار، گرد و غبار به هوا و سپس به خلاء میروند، چون خلاء گرسنه است، پس بنابراین جرم زمین مدام کم و از جاذبه زمین کاسته و قانون فیزیک حاکم بر کره زمین از جمله بر روی بدن ما تغییر میکند. به همین خاطر بعضی از گونه های گیاهی و جانوری منقرض شدهاند. اما گونه های مختلفی که هنوز منقرض نشدهاند، مثل انسان بدون تغییر نیستند، چون تغییرات قانون فیزیک بر روی کره زمین تغییراتی را بر روی عناصر و موجودات زندهاز جمله انسانها نسل به نسل بوجود میآورد. علت مرگ موجود زنده گیاهی و جانوری از جمله انسان هم توسط همین قانون متغیر فیزیک تعیین و تکلیف میشود. این خود بحث مفصلی دارد و نگارنده چندین کتاب در باره آن نوشتهام. در اینجا بیشتر وارد آن نمیشوم.
۱۳- رشد مردمسالاری ها و دموکراسی ها از قانون فیزیک مستثناء نیست. ایدئولوژی های مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی هم در همین چهارچوبهای مردمسالاریهای انحصاری میگنجند که رشد طولانی داشته و خیلی کهنه، راکد، بی محتوا، انحصارگرا و طبق قانون فیزیک عمر آنها کم و بیش به سر آمده و اگر نتوانند و نخواهند خودشان را اصلاح کنند به فرمان قانون فیزیک رفتنی هستند، نمونهاش هیتلر و کمونیسم که رفتنی شدند. الآن نوبت جمهوری اسلامی و نظام صهیونیستی است که اگر خودشان را اصلاح نکنند رفتنی میشوند، یعنی جمهوری اسلامی و دار و دسته نتانیاهو باید کنار بروند تا افکار پوسیده ایدئولوژی آنها کنار گذاشته شوند و فجایع بیشتری به بار نیاورند، البته این مهم شدنی است اگر دموکراسی پا در هوای نظام سرمایهداری به آنها چنین اجازهای را بدهد. ادامه خرابکاری های نظام سرمایهداری انحصارگرا و نوکرانش، مثل نتانیاهو و جمهوری اسلامی برای محیطزیست فرسوده و کره زمین پیر مخرب هستند.
قانون فیزیک به نظام سرمایهداری هشدار میدهد که عزیز جون، بدجوری با من، قانون فیزیک در افتادهای. حواست باشد! اگر خودت را اصلاح نکنی و مدام استخوان لای زخم جمهوری اسلامی و صهیونیسم افراطی و بعضی کشورها بگذاری تکلیف خودت را هم روشن میکنم. آمریکا قدر قدرت شما است چهارلنگ دموکراسی و مردمسالاریش در هوا است. زیادی سر به سر من قانون فیزیک نگذارید که آنقدر ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما را به هم میریزم که حسابی به جان هم بیفتید تا مرز جنگ و بمب اتم. من بر روی بمب اتم با خلاء درگیری وحشتناک چند صد میلیون ساله دارم. اگر این درگیری عظیم به نقطه آخر و نقطه جوش خود برسد فاتحه همه شما انسانها، حیوانات و گیاهان و عناصر سطحی و بخشی از زمین خوانده میشود. من قانون فیزیک شما را مثل یک ذره محو میکنم. شاید بخش عظیمی از کره زمین نیز محو شود.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم… تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
《سعدی بزرگوار پیام قانون فیزیک را رساند》
پیروز و موفق باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما.
اکبر دهقانی ناژوانی