وقتی هوا خنک میشود و پاییز آرامآرام از راه میرسد، مهر، ماه مدرسه و ماه زیباترین خاطرات، برای کودکانی که پشت درهای بسته ماندهاند، جز حسرت چیزی به همراه ندارد.
با آغاز مهر، خیابانها پر از شور و هیجان دانشآموزانی میشود که با کیفهای نو، دفترهای تازه، مدادپاکنهای معطر و دلهای پرامید، با شوق روانه مدرسه میشوند. زنگها به

Screenshot
صدا درمیآیند و برخی شادمان آغاز سال تحصیلی را جشن میگیرند. اما در پس این تصویر روشن، که کاش برای همه کودکان میبود، واقعیّتی تلخ و دردناک نهفته است: هر سال میلیونها کودک و نوجوان ایرانی پشت درهای مدارس به جا میمانند و از ابتداییترین حقّ خود، یعنی «حقّ آموزش»، محروم میشوند.
مرکز آمار ایران در آخرین گزارش خود اعلام کرده است که در سال تحصیلی گذشته حدود ۹۳۰ هزار کودک از تحصیل بازماندهاند. یعنی تقریباً از هر ۱۷ کودک، یکی حسرت مدرسه به دل دارد و خط و خراشی سیاه و پاکنشدنی روی آینده جامعه کشیده میشود. هرچند این ارقام شاید تمام واقعیّت را نشان ندهند، اما نشانهای روشن از بحران آموزش در کشور هستند.
دلایل این محرومیّتها روشناند: فقر و فلاکت اقتصادی که کودکان را به کار وادار میکند؛ مهاجرانی که به دلیل نداشتن مدارک هویتی از مدرسه محروماند؛ کمبود امکانات برای دانشآموزان، از جمله کامپیوتر و موبایل؛ بیتوجّهی به کودکان با نیازهای ویژه؛ و سنتها و هنجارهای کهنه و پوسیدهای که هنوز دختران را از مدرسه دور میکنند. این عوامل دست به دست هم دادهاند تا میلیونها کودک از ابتداییترین حقّ خود، یعنی آموزش، محروم شوند.
در این کوتاه مجالی برای مقایسهٔ ساختار آموزشی ایران و دیگر کشورها نیست امّا حتّی کودکانی که وارد مدرسه میشوند، همواره در محیطی آزاد و خلّاق قرار ندارند. کلاسها در بسیاری موارد گرفتار قوانین دستوپاگیر و محدودیتهای ایدئولوژیکاند. معلّمان ناگزیرند زمان و توان خود را صرف اجرای آییننامهها و رعایت خطوط خشک آموزشی کنند، به جای آن که شور یادگیری، پرسشگری و خلاقیّت و ابتکار را در دانشآموزان پرورش دهند. در نتیجه، کلاسها بیش از آن که محل رشد اندیشه باشند، به محلی برای تکرار و اطاعت تبدیل شدهاند.
جامعهای که هر سال نزدیک به یک میلیون کودک را از تحصیل محروم میکند و حتی درون مدارس آزادی معلم و دانشآموز را محدود میسازد، دیر یا زود پیامدهای این بیتوجّهی را در گسترش فقر، آسیبهای اجتماعی و تکرار چرخه محرومیّت خواهد دید.
اوّل مهر، تا وقتی که آموزش برای همه کودکان این سرزمین فراهم نباشد؛ تا وقتی که هر کودک نتواند با قلبی پر از شور و شوق و بیدغدغه از فقر و تبعیض پشت نیمکت مدرسه بنشیند و حیاط مدرسه از خنده و هیاهوی کودکان لبریز نشود، شادی واقعی به دلها راه نخواهد یافت. وقتی معلّمان دستبستهاند و کودکان محروم و بیدفاع، آموزش از مسیر اصلی خود منحرف میشود و دیر یا زود دود آن نه تنها به چشمهایی که آینده را نمیبینند، بلکه به چشم کل جامعه میرود. جامعهای که به کودکان و مدرسه بیتوجّهی میکند و در آموزش سرمایهگذاری نمیکند، چگونه میتواند از جشن نخستین روز مدرسه و آیندهای روشن سخن بگوید؟ غارت و تخریب آینده و چپاول سرمایههای جامعه، جشن گرفتن ندارد!
زری