آغاز مرحله ای مهم
از اجرای کلان پروژه ای امپریالیستی
(تحلیل روندها و رخدادهای یک ساله اخیر)
از صلح ابراهیم تا جنگ با پیرامون
در ۲۳ خرداد۱۴۰۴، اسرائیل با طرحی مشترک و ازپیش آماده شده، با آمریکا و با هدف تغییر رژیم ودر مراحل بعدی تجزیه ایران، تهاجمی همه جانبه به ایران را صورت داد و پس از نا کامی در برآوردن اهدافش، به آتش بس رضایت داد. ابعاد و دقت و زمان این حمله همه جانبه وپیچیده، که ترکیبی از حملات هوایی وتیم های تروریستی و خرابکاری داخلی با پشتیبانی کامل رسانه ای بود، نشان داد، که اسرائیل در هماهنگی و پشتیبانی کامل آمریکا، سالها برای عملیاتی و اجرایی کردن این حمله، برنامه ریزی کرده است وتنها منتظر زمان مناسب بوده است.
این حمله همچنین نشان داد، اسرائیل از فردای پیروزی انقلاب در همکاری با امریکا، در عداوت و دشمنی با ایران هیچ کم نگذاشته است، تلاش برای شعله ورساختن جنگ ایران و عراق ، تشویق آمریکا برای حمله به عراق و افغانستان و ایران، تا خرابکاری و ترور دانشمندان و پرونده سازی هسته ای برای ایران و برهم زدن توافق برجام، از زمره این تلاش ها بوده است.
این حمله هماهنگ،این فرضیه کهنه و قدیمی را که، مقابله اسرائیل با ایران،صرفا واکنش نسبت به رفتار حکومت ایران است، به طور جدی زیر سوال برد. دربرابر چشم جهانیان آشکارشد، که آن نیروی نیابتی تا دندان مسلح، به آخرین تکنو لوژی، که کمر به نابودی کشورهای دیگربسته است، اسرائیل است و نه ایران. ایران تا پیش از عملیات وعده صادق یک و دو(که در پاسخ به ترورهای سیستماتیک و حمله به سفارت ایران در دمشق صورت گرفت) و نیز دفاع مشروع در مقابل حمله امپریالیستی –صهیونیستی اخیر،هرگز قبلا تیری به سمت این دو کشور شلیک نکرده بود.
برای جواب به چرایی حمله به ایران، باید به تحلیل رویدادها و روندها در منطقه پیرامونی ایران نشست:
تحمیل سلطه اسرائیل، از طریق زور عریان و ترور
از صلح ابراهیم تا جنگ برای اسرائیل بزرگ
ادغام در کدام نظم؟
پس از رخداد هفتم اکتبر ۲۰۲۳ در نقشه راه توسعه طلبانه صهیونیست ها و کارفرمای آنان یعنی آمریکا، از دکترین نا موفق صلح ابراهیم، به راهبرد تغییرات ژئوپلتیکی از طریق جنگ، برای احیا سروری آمریکا و اسرائیل در منطقه ما بدل گشته است. از آن زمان تا کنون، ماشین ترور دولتی اسرائیل، که متکی بر تکنولوژی واطلاعات گسترده و انحصاری امریکا است، بی وقفه کار می کند و ترور دولتی به مثابه ابزاری رسمی مورد تایید و تشویق کاخ سفید و چه بسا متحدان اروپایی آمریکا قرار می گیرد.
پیروزی های پی در پی اسرائیل از سپتامبر۲۰۲۴ به بعد، در ویرانی غزه و کشتار مردمان آن، جنگ با حزب اله لبنان و ترور رهبران این گروه، فروپاشی سوریه و خالی شدن پشت جبهه حزب اله وحمله به ایران و آخرین آن، بمباران یمن و ترور نخست وزیر و تعدادی از وزرای دولت نجات ملی یمن، به استراتژیست های صهیونیست، این اعتماد به نفس کاذب را بخشیده، که تحقق وعده الهی تشکیل اسرائیل بزرگ را بیش از پیش در افق ببینند و به راحتی از آن سخن بگویند.
صهیونیست ها، با طرح تشکیل اسرائیل بزرگ، می خواهند، حکام عرب را به مرگ بگیرند، تا به تب رضا دهند. سیاست ترور دولتی رژیم اسرائیل و آخرین نمونه آن حمله به قطر، حکام عرب را ترسو تر و محافظه کار تر کرده است. بیانیه بسیار ضعیف پایانی اتحادیه عرب و کشورهای اسلامی، در محکومیت حمله اسرائیل به قطر، حاکی از این است که زبان حکام عرب منطقه، در مقابل شدت گرفتن تجاوز وکشتار، پس از ترورهای گسترده دولتی کوتاه تر شده است.
کشور برزیل که سفیر اسرائیل را به دلیل نسل کشی اخراج کرده بود، اخیرا از پذیرش مجدد سفیراسرائیل امتناع کرد، اما حکومت بحرین، زبونانه سفیر اخراج شده اسرائیل را پذیرفت. دو کشور مصر و اردن، در این دوسالی که اسرائیل، در غزه و کرانه باختری، دست به کشتار و جنایت بی سابقه می زند، هیچگاه دست از پا خطا نکرده اند و تنها گهگاهی شکایت به پیشگاه آمریکا برده اند .آنها همچنان، از پیمان صلحی که با اسرائیل بسته اند، به بهای کمکهای سالیانه ای که از آمریکا می گیرند، محافظت می کنند.
این در حالی است که اسرائیل اکنون، درصدد تسخیر کامل غزه و کرانه باختری و اخراج بیش از پنج میلیون فلسطینی به اردن و مصر است، این بزرگترین گام، برای تحقق اسرائیل بزرگ از بحر تا نهر است. این نقشه اسرائیل البته معاهده صلح این دوکشور عربی با اسرائیل را نقض می کند.
طرح ناموفق صلح ابراهیم، که قبلا ظا هری داوطلبانه داشت و برپایه نوعی رضایت و اقناع عرب ها ازطریق تطمیع و فریب استوار بود، تا اسرائیل را در نوعی نظم منطقه ای مورد نظر آمریکا، ادغام کند و به تبع آن، هژمونی وسروری نامرئی امپریالیسم و صهیونیسم را بدون توسل به زور عریان تضمین کند، امروز از طریق جنگ و ترور وارعاب، به پشتوانه آمریکا و قدرت های بزرگ اروپایی، با هدف نزدیک شدن به تحقق ایده اسرائیل بزرگ، در حال اجرا است. این دکترین با زبان زور، از کشورهای منطقه می خواهد، تا خود را با هدف تشکیل اسرائیل بزرگ وفق دهند. این جا دیگر مانند طرح صلح ابراهیم، صحبت از ادغام اسرائیل در نظم توافقی منطقه ای نیست، بلکه هدف ادغام همه کشورها، در نظمی امپریالیستی – صهیونیستی است. اسرائیل بزرگی که فقط بر الحاق طلبی و گسترش سرزمینی استوار نیست، بلکه در هیبت باز یابی و احیا سلطه غرب و آمریکا درمنطقه ما، باید پدیدار شود.
در چنین شرایطی سخن از راه حل دو کشوری و تشکیل کشور فلسطین بیشتر به سراب وشوخی می ماند و نوعی ژست تو خالی و تکراری است و عملا تاثیری بر توقف ماشین کشتار اسرائیل ندارد. طنز قضیه آنجاست که بعضی کشورهای اروپایی خصوصا آلمان و انگلیس و فرانسه، در حالی که ماشین کشتار اسرائیل را تجهیز می کنند، ریاکارانه از لزوم به رسمیت شناختن کشور فلسطین می گویند!
خاورمیانه جدید مولود طرح سایکس- پیکو۲
میراث فروپاشی امپراطوری عثمانی درغرب آسیا، درطی جنگ اول جهانی، که بیش از ۱۰۰ سال پیش در قالب توافق موسوم به سایکس – پیکو، بین دوکشور استعماری انگلیس و فرانسه تقسیم شد و مرزهای تصنعی که بر اساس مطامع استعماری، بین مناطق مختلف کشیده شد، منجر به پیدایش کشورهایی در این مناطق شد، که جفرافیای سیاسی خاورمیانه بعد از جنگ را شکل می داد.
این واحد های جغرافیایی، از نظر فرهنگی و تاریخی و عدم شکل گیری خود آگاهی ملی، چنان متنوع و مختلف و ناهمگن بودند، که در بیشتر موارد در یک قلمرو به عنوان یک کشور و یا ملت نمی گنجیدند. با این وجود پس از جنگ دوم جهانی و پیدایش بلوک سوسیالیستی، موجی از مبارزات ضد استعماری و آزادیخواهانه با گرایش سوسیالیستی در این مناطق به راه افتاد، که در بسیاری از موارد این کشورها توانستند خود را از زیر یوغ استعمار و امپریالیسم برهانند و با پشتیبانی اتحاد شوروی، موفق شدند دولت هایی ملی خود را تاسیس کنند..
فروپاشی بلوک سوسیالیستی در انتهای قرن گذشته، به امپریالیسم قدرتمند آمریکا، در پرتو جهان تک قطبی فرصت داد، تا با تکیه زدن بر گسست ها و واگرایی ها و هویت های جعلی ونیز با ابزار استعمار قدیم یعنی زور عریان و اشغال سرزمینی، طرح ایجاد خاورمیانه جدید را کلید بزند. آمریکا با ایمان الهیاتی و آخرالزمانی به ” پایان تاریخ” که فوکویاما تئوریزه کرده بود و با پرچم صدور دموکراسی، ازطریق جنگ مستقیم، راه حل نهایی را برگزید،تا کار نا تمام طرح سایکس-پیکو یک را به سرانجام برساند.
بیش از ۳۵ سال است که منطقه ما، تاوان طرح های امپریالیسم آمریکا و نیروی نیابتی آن اسرائیل را می دهد. راهبرد آمریکا در ۴۰سال اخیردر امتداد همان نقشه استعماری سایکس –پیکو و در راستای کشور زایی های جدید است .
در حالیکه ما ایرانیان،در متن موقعیت و ماجرا قرار داریم و ایران از نظر استراتژیست های آمریکایی به عنوان ابژه، موضوع تغییرات و مهندسی خاورمیانه جدید است، شوربختانه، دربسیاری از موارد، روشنفکران و مراجع فکری ایرانیان، موقعیت خطیر فعلی را درک نمی کنند و همچنان نسخه شفا بخش را در نزد “طبیبان مدعی” در غرب وسنت های فکری شرق شناسانه و ایده های تاریخ گذشته ی اروپا محور، جستجو می کنند.
در راستای ایجاد خاورمیانه جدید، طی دهه های اخیر، حکومت های افغانستان و عراق و لیبی و سوریه وسودان، بتدریج در اثر مداخلات امپریالیستی فرو پاشیدند، به هفت کشور توسط آمریکا مستقیما حمله شد، که آخرین آن ایران بود. اگرچه این پایان ماجرا نیست.
خاکریز هایی که باید فتح شوند:
یکم -کوچ اجباری ساکنان غزه، محتمل تر از همیشه
غزه اگر چه خیال تسلیم شدن ندارد، اما پس از دوسال جنایت و کشتار و نسل کشی اسرائیل، امروزدیگر جای امنی، برای زندگی کردن در این باریکه وجود ندارد. برج های باقیمانده یکی پس از دیگری توسط بمب های آمریکایی، فرو می ریزند، هزاران نفر تا کنون از گرسنگی و تشنگی تلف شده اند، بسیاری در صفوف دریافت کمک ها ی غذایی، هدف قرار گرفته اند. پس از کشتار ۶۵ هزار انسان بی گناه ودهها هزار نفری که مفقودشده یا از گرسنگی و بیماری تلف شده اند و جزو آمار رسمی به حساب نمی آیند، هیچ اراده ای از سوی اربابان جهان متمدن، برای توقف ماشین کشتار اسرائیل وجود ندارد.
غزه باید پس از انفجار برجها و کوچ دادن اهالی مسطح شود، از منظر اقتصادی هم، یعنی ذخایر عظیم گاز درآبهای سرزمینی غزه و نیز احداث کانال بن گوریون، برای اسرائیل آنقدر مهم است که نفرت جهانی نسبت به صهیونیسم را به جان بخرد. تظاهرات دهها میلیون انسان در سراسر جهان هم، خم به ابروی مدعیان قدرتمند حقوق بشر در غرب نیاورده است. امپریالیسم آمریکا و متحدانش در اروپا، همچنان منتظرند تا اسرائیل کارها و پروژه های کثیفش را به نمایندگی ازآنان به پیش ببرد، مهم به نتیجه رساندن راه حل نهایی برای کوچ اجباری اهالی غزه است.
اگرچه حمله به قطر در راستای پایان بخشی به دیپلماسی فریب و پاکسازی کامل غزه به هر طریق ممکن ارزیابی می شود. اما گمانه زنی هایی هم ،در خصوص موفقیت لابی عرب و ترک در واشنگتن بر ای فشار به اسرائیل و نقش آفرینی دوباره ویتکاف در پرونده صلح غزه، پس از اجلاس اخیرسازمان ملل وجود دارد : موافقت کتبی حماس با طرح صلحی که شامل آزادی تمام گروگانهای اسرائیلی وآزادی صدها اسیر فلسطینی وخروج اسرائیل از نوار غزه و کوتاه آمدن حماس از تسط در نوار غزه خواهد شد. آیا ترامپ اسرائیل را مجبور به پذیرش این طرح صلح خواهد کرد؟ حماس اما از وجود چنین طرح صلحی ابراز بی اطلاعی می کند، ترامپ برای چندمین بار دروغ می گوید و اظهارمی کند، در آستانه صلحی قریب الوقوع قرارداریم!
آیا تشکیل کشور فلسطین بر روی کاغذ، مهار صهیونیست ها برای تشکیل اسرائیل بزرگ را خواهد کشید؟
ظاهرا کشورهای قدرتمند غربی، که از حامیان تاریخی و همیشگی صهیونیست ها بوده اند، بسیار دیر هنگام بر آن شده اند، تا پس از رنگ باختن افسانه مظلومیت اسرائیل، در افکار عمومی جهان و محرز شدن نسل کشی این رژیم سفاک و خونریز، آب رفته را به جوی برگردانند، آنها ریا کارانه می خواهند با شناسایی کشور فلسطین، بر روی کاغذ، در حالی که هنوز در خفا و آشکار به تسلیح اسرائیل مشغولند. برای لیبرال دموکراسی غربی کسب حیثیت کنند. زمانی امکان تشکیل کشور فلسطین در روی زمین مهیا خواهد شد، که رژیم هار اسرائیل متوقف شود، رژیمی که مستظهر به پشتیبانی بی قید و شرط آمریکا و برخی دول قدرتمند اروپایی است، آیا قدرت های جهانی نظیر چین و روسیه، اتحادیه عرب و کنفراس اسلامی، برخی کشورهای اروپایی در همراهی با جنبش جهانی ضد صهیونیستی، می توانند آمریکا را وادار کنند، تا مهار اسرائیل را بکشد؟
در شرایط آشوبناک فعلی جهان، که نظم و هژمونی شکل گرفته پس ازجنگ دوم جهانی، در حال فروریزی است و نظم وهژمون جدیدی هم شکل نگرفته است و هنوز کفه ترازوی قدرت در بعد نظامی و اقتصادی و تکنولوژیکی، به نفع آمریکا است، تصور توقف ماشین کشتار اسرائیل از سوی آمریکا کمتر از همیشه است.
اگرچه حمایت از تشکیل کشور فلسطین، از منظر تاریخی و حقوقی و اخلاقی، ایستادن در سمت درست تاریخ است، اما این حمایت بیشتر امری نمادین است و متاسفانه در کوتاه مدت، در وضعیت تراژیک و آخر الزمانی مردم غزه تاثیر مثبتی نخواهد داشت.
بلند شدن صدای تشکیل کشور فلسطین وشناسایی کشور فلسطین توسط ۱۵۱ کشور از ۱۹۳کشور در سازمان ملل، نشانه تغییرتلقی افکار عمومی جهان وقبول حقانیت تاریخی فلسطینی ها در برابر اشغالگری اسرائیل، خصوصا کشورهای غربی و آمریکا است و از این نظر اقدامی مثبت و رو به جلو است، اما تا زمانی که درتلقی و تحلیل استراتژیست های کاخ سفید، نوعی این همانی و درهم تنیدگی منافع، بین امپریالیسم در حال افول آمریکا و صهیونیسم وجود داشته باشد، آمریکا برای حفظ این سلطه و هژمونی در حال افول، از اسرائیل به عنوان جعبه ابزاری برای تغییرات ژئو پلتیکی در غرب آسیا، از طریق جنگ و نا امنی، با هدف مقابله با قدرت و نفوذ روز افزون چین و جلوگیری از شکل گیری جهان چند قطبی استفاده خواهد کرد.
دوم-سوریه و احتمال حذف جولانی
هنگامی که ائتلاف ترکی- عربی خام اندیشانه، از سال ۲۰۱۱تمام تلاش خود را کرد، تا حکومت و ارتش سوریه را که تا آن زمان، تنها دژ مستحکم باقیمانده مقاومت عربی در برابر تجاوزات اسرائیل بود را، به بهانه مبارزه با دیکتاتوری خاندان اسد از هم بپاشانند، فکر نمی کردند،که آنان جاده صاف کن ارتش اسرائیل شده اند، تا ۱۳ سال بعد، ارتش اسرائیل به سرعت بتواند تمام امکانات دفاعی و نظامی و حاکمیتی سوریه را نابود کند وبه پشت دروازه های دمشق برسد و نتانیاهو با بی پروایی تمام، از امکان پذیری تحقق اسرائیل بزرگ سخن بگوید. اکنون این محور ترکی-عربی، باید با نتیجه اعمال خود در سوریه مواجه شود. اکنون دیگر مانند زمان اسد، مسئله اصلی شناسایی اسرائیل از طرف سوریه نیست. بلکه درست بر عکس است، امروز اسرائیل کشوری به نام سوریه را به رسمیت نمی شناسد. سوریه عملا کشوری تقسیم شده است. در دکترین امنیتی اسرائیل، ایالات درعا و سویدا و قنیطره در جنوب سوریه بایدغیر نظامی شوند و از کنترل دولت مرکزی سوریه خارج شوند و برای رهایی از ستم شبه نظامیان دولت جولانی، باید عملا تحت الحمایگی اسرائیل را بپذیرند.
ادامه حضور پایگاههای آمریکایی در مناطق نفت خیز کرد نشین سوریه، با داعیه دفاع از کردها، حاکی از این است که در آینده نزدیک، باید منتظر تشکیل اقلیم کردستان سوریه باشیم. اظهارات اخیر صالح مسلم، رهبر کردهای سوریه، دائر بر این که اگر دولت جولانی، خودمختاری کردهای سوریه را نپذیرد، آنان به صورت یک جانبه اعلام استقلال خواهند کرد، نشان از قریب الوقوع بودن این امر دارد. تنها مانع ممکن بر سر تشکیل اقلیم کردستان سوریه، اهرم فشار آنکارا بر واشنگتن است، موافقت و حمایت آمریکا از تشکیل اقلیم خودمختار سوریه، روابط مهم و راهبردی آمریکا با ترکیه را به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد.
دولت اردوغان که ترکیه را وارث سوریه بعد از فروپاشی می پنداشتT اما به موقعیت تثبیت شده ای در سوریه دست نیافته است، اسرائیل به طرق مختلف و از جمله حملات نظامی پیوسته و تحریک اقلیت ها، اجازه نداده است تا ترکیه جای پای محکمی در سوریه پیدا کند. ترکیه هیچگونه اقدام موثر وعلنی برای مقابله با زیاده خواهی های اسرائیل درسوریه، صورت نداده است. درحالی که خبرهای موثق حاکی از آن است که تعدادی از مستشاران نظامی ترک، در بمباران پایگاههای در حال احداث ترکیه در سوریه کشته شده اند. اسرائیل تا کنون به سوریه پسا اسد و تحت حکومت جولانی،اجازه باز سازی ارتش و نیروی دفاعی این کشور را نداده است.
اگر چه اسرائیل هنوز به پیمان صلح دلخواه خود با جولانی دست نیافته است، اما هنوز امید خود را از دست نداده است. بمباران ستاد مشترک ارتش و کاخ ریاست جمهوری سوریه توسط اسرائیل، پس از درگیری های خونین دراستان سویدا، حاوی هشدار جدی برای وی بود. سفر فرمانده سنتکام به اسرائیل و سپس به سوریه رساندن این پیام به وی بود، که جولانی اختیار بیشتری جز حکمرانی بر مناطق مرکزی سوریه ندارد. درصورت سرپیچی از این خواسته، ترورجولانی جز اولین گزینه های ارتش اسرائیل و موسادخواهد بود.
ایجاد کریدور داوود از مسیر جنوبی و سپس امتداد آن در مرز سوریه و عراق وسپس اتصال آن به مناطق کرد نشین سوریه و عراق از برنامه های بعدی رژیم صهیونیستی، برای گسترش نفوذ خود در کردستان و رسیدن به مرزهای غربی ایران است.
در این وضعیت برزخی که سوریه با آن مواجه است، اگر دولت ترکیه و قطر و حکومت جولانی، نخواهند در برابر اسرائیل، دست و پا بسته عمل کنند، باید صبوری پیشه کنند و دنبال راههای بهتری برای مواجهه با اسرائیل باشند. باید راه ارسال سلاح برای حزب اله از سوریه را باز کنند، هماهنگی محور سوریه و لبنان می تواند اسرائیل را در جغرافیای سوریه مهار کند. سناریویی غیرمحتمل، که حتی بعید است به ذهن استراتژیست های محور ترکی-قطری خطور کند.
سوم -لبنان، دوگانه بمباران و فشار سیاسی
اسرائیل پس از سه دهه تجربه رویارویی در جبهه شمالی خود با حزب اله لبنان، دریافته است، با وجود حزب اله امکان گسترش حوزه نفوذ در جبهه شمالی را ندارد. به همین دلیل، پس از حمله وسیع سال گذشته خود به لبنان و ترور رهبران حزب اله و تضعیف توان رزمی این گروه و قطع راههای پشتیبانی و تدارکاتی آن، پس از سقوط حکومت سوریه، اکنون با کمک آمریکا فشار زیادی را به دولت لبنان وارد میکند تا دست به خلع سلاح حزب اله بزند. اسرائیل با نقض مداوم قرارداد آتش بس با لبنان به بهانه نابودی انبارهای سلاح حزب اله، به شکل وحشیانه ای دست به بمباران مناطق شیعه نشین جنوب لبنان و ترور می زند و هم زمان از طریق آمریکا، به فشارهایش به دولت لبنان برای خلع سلاح حزب اله می افزاید. اسرائیل اگر چه در جنگ زمینی با حزب اله توفیق زیادی نداشت و در دست یابی به هدف نابودی کامل حزب اله از طریق نظامی ناکام ماند، اما می خواهد این کار ناتمام را، از طریق فشار سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک، با کمک آمریکا تمام کند. با وجود مخالفت قاطع جنبش امل و حزب اله با خلع سلاح ، در غیاب وزرای شیعه کابینه لبنان طرح انحصار سلاح در دست دولت لبنان را تصویب کرده است. با توجه به این که بیش از سی در صد ارتش لبنان شیعه هستند و نیز ادامه تجاوزات مکرر اسرائیل به لبنان و همچنین نبود دولت مقتدر، برای اجرای طرح انحصار سلاح و از همه مهم تر وزن حزب اله و امل در جامعه لبنان، خلع سلاح حزب اله، هدف آسانی برای اسرائیل و آمریکا و شرکایشان در لبنان نخواهد بود.
تهدیدات علنی آمریکا علیه دولت لبنان، مبنی براین که در صورت عدم خلع سلاح حزب اله، تمام کمک های آمریکا به لبنان قطع خواهد شد و تحریم های شدیدی علیه این کشور اعمال خواهد شد و درعین حال با توجه به این که دولت وارتش لبنان، هیچگاه توان محافظت از مرزها و نیز قدرت حفاظت از طوایف مختلف و جامعه متکثر لبنان را نداشته است، حزب اله و هم پیمانانش تسلیم سلاح را نوعی خودکشی می دانند. اسرائیل به کمک آمریکا و با بمباران های پیاپی، از شروع بازسازی در جنوب لبنان و بازگشت آوارگان به منطقه، جلوگیری می کند. گویا برنامه ایجاد منطقه حائل از طریق کوچ اجباری اهالی جنوب لبنان را در سر دارند.
برنامه جایگزین اسرائیل در صورت عدم توفیق دولت لبنان، درخلع سلاح حزب اله، بمباران گسترده و تخریب زیرساخت های لبنان و اجرایی کردن سناریوی زمین سوخته، در جنوب لبنان خواهد بود. شوربختانه سیاست عربستان سعودی درلبنان تبعیت از آمریکا و اسرائیل، در راستای خلع سلاح حزب اله لبنان است. آنان عامدانه و یا جاهلانه می کوشند، لبنان را مانند سوریه، دست بسته و خلع سلاح شده، تحویل اسرائیل بدهند و گام های بزرگی در راستای تشکیل اسرائیل بزرگ بر دارند! شاید سفر اخیر علی لاریجانی به عربستان و سپس به لبنان در سالگرد شهادت حسن نصراله در سایه ی حمله اخیر اسرائیل به قطر، بتواند از فشار گروههای وابسته به پادشاهی سعودی درلبنان، برای خلع سلاح حزب اله بکاهد. اما دعوت شیخ نعیم قاسم از عربستان، برای همسویی با محور مقاومت و جلوگیری از تحقق اسرائیل بزرگ، پیش از اظهار نظر رسمی عربستان دراین زمینه، با استهزا و مخالفت برخی چهره های تاثیر گذار رسانه ای عربستان مواجه شده است.
چهارم -عراق،دوگانه تهدید و تلاش برای تغییرتوازن قدرت از طریق انتخابات
تلاش آمریکا برای حذف حشد الشعبی از معادلات سیاسی و نظامی
نسخه کشور عراق از مدتها قبل و در روندی بیست و دو ساله، از سال ۱۹۸۱تا ۲۰۰۳ ازدرگیری درجنگ هشت ساله با ایران و سپس طی دو تجاوز آمریکا در سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ پیچیده شده بود. عراق به عنوان اولین آزمایشگاه تاسیس خاورمیانه جدید، با سابقه دو اشغال و دوجنگ، در سالهای ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳،اکنون عملا تقسیم شده وعنان اختیار خود را از کف داده است.
پیدایش داعش و سایر گروههای همسو، در آشفته بازار بهار عربی ، محصول اراده مشترک محورهای غربی- عبری و عربی –ترکی برای ایجاد انحراف در جنبش های بهار عربی بود. سوار شدن بر این موج زود گذر، هدفی جزکلنگی کردن منطقه و رسیدن به اهداف زیاده خواهانه ژِئوپلتیک نداشت.
عکس یادگاری سناتور آمریکایی جان مکین با آدمخواران سوری در لباس اپوزیسیون حامل دموکراسی و اعتراف ترامپ به این که داعش را ما ایجاد کردیم و شواهد و قرائن فراوان دیگر، حاکی از این است که آنچه امروز از تجاوزگری و کشتار اسرائیل، در پیش چشمان جهانیان در غزه و لبنان و سوریه و عراق و سپس ایران جاریست، قرار بوده است ده سال پیش عملیاتی شود. اما درایت ایران و روسیه و محور مقاومت در لبنان و عراق و سوریه و نقش مهم هماهنگ کننده سپهبد سلیمانی این نقشه شوم را برای ده سال عقب انداخت.
نقش بسیج مردمی عراق، موسوم به حشدالشعبی در شکست داعش درعراق و در شکست مداخلات امپریالیستی –صهیونیستی، امروز آمریکا را به عنوان اشغال کننده عراق و همچنین به عنوان جاده صاف کن صهیونیسم، بر آن داشته است، تا با تکیه به اهرم های فشار سیاسی و اقتصادی به دولت عراق، آنها را وادار به انحلال حشد الشعبی کنند، امری که هنوز البته در آن توفیقی پیدا نکرده اند. در تقسیم کاری حساب شده، با توجه به سلطه و نفوذ آمریکا بر دولت عراق، اسرائیل از آمریکا خواسته است، تا با پنبه سرمقاومت عراق را ببرد و این کشور را به هدفی آسان برای توسعه طلبی امپریالیستی-صهیونیستی بدل سازد. در آستانه انتخابات پارلمانی عراق در آبان آینده، علاوه برآمریکا، رقبای منطقه ای ایران، یعنی ترکیه و قطر و عربستان و امارات نیز، سخت دست به کار شده اند، تا از طرق مختلف از جمله پول پاشی و نزدیکی به شخصیت های مختلف در بلوک احزاب سنی و بعضا شیعی، بر روند انتخابات عراق تاثیر بگذارند و از نفوذ نیروهای نزدیک به ایران درساختار نامنسجم قدرت در عراق بکاهند. آمریکایی ها درصددند، سناریو تغییر و یا تسلیم دولت عراق شبیه آنچه در لبنان رخ داد را، در درجه اول بدون جنگی خونین، درعراق پیاده سازی کنند. اما باید در نظر داشت، تغییر دردولت و ریاست جمهوری لبنان، محصول تغییر توازن قدرت پس از جنگ خونین اسرائیل با حزب اله و بمباران وحشیانه جنوب لبنان و ضاحیه صورت گرفت. اما وضعیت عراق با لبنان یکسان نیست، نقش مرجعیت شیعه و ترکیب جمعیتی و مذهبی، خطر گروههای تروریستی از جمله داعش، به سادگی اجازه سیطره ی مجدد اقلیت سنی بر اکثریت شیعی عراق را نخواهد داد. درصورت عدم توفیق آمریکا در اجرای سناریو لبنان درعراق، از طریق تهدید و تحریم و دخالت در روند های انتخاباتی ، دوگانه مشتعل کردن جنگ داخلی و فعال کردن دوباره داعش و هم زمان، ترور هدفمند رهبران مقاومت عراق، از طریق حملات هوایی مستقیم، سناریو محتملی است.
پنجم -یمن درگیری بی پایان
هیچگاه در مخیله استراتژیست های صهیونیست نمی گنجید، که زمانی در معرکه وجودی خویش، مجبور به مواجه با یمن شوند. انصاراله یمن نسل کشی و محاصره غزه را، با محاصره دریایی اسرائیل، از طریق حمله به کشتی هایی که عازم بندر ایلات اسرائیل از طریق دریای سرخ بودند، پاسخ داد. شرط توقف حمله یمنی ها به کشتی های عازم اسرائیل، توقف نسل کشی و برداشتن محاصره باریکه غزه از سوی اسرائیل بود. همچنین از فردای طغیان فلسطینی در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ تا کنون، یعنی نزدیک به دوسال، موشک ها و پهباد های یمنی، همچنان به سمت اسرائیل شلیک می شوند. بندر ایلات عملا متروکه شده است. اگرچه موشک ها و پهبادهای شلیک شده از سوی یمن،عمدتا توسط پدافند چند لایه اسرائیل رهگیری می شوند، اما حملات یمنی ها، عملا باعث اختلال در زندگی روزمره و رفتن صدها هزار نفر به پناهگاه و توقف پروازها در اسرائیل شده است. حملات وحشیانه هوایی آمریکا و اسرائیل به یمن و عملیات ترورنخست وزیر و تعدادی از وزرای یمنی، در توقف حملات یمنی ها ، تاثیری نداشته است. علیرغم خاموش شدن جبهه های لبنان و عراق علیه اسرائیل، مقاومت یمن، به پشتیبانی میلیون ها یمنی که هر جمعه به خیابان می آیند و با اتکا به ذخایر موشک و پهباد بومی شده خود، تا کنون شکست ناپذیر ظاهر شده اند. شرایط در یمن با لبنان و عراق بسیار متفاوت است. اسرائیل و آمریکا، فاقد اهرم فشار داخلی برای تاثیر گذاری بر سیاست های انصاراله هستند. امارات و عربستان، برای در امان ماندن از حملات یمنی ها، تاکنون خود را از درگیری انصاراله با اسرائیل بر سر غزه کنار کشیده اند. به نظر می رسد پرونده یمن با پرونده غزه سخت به هم گره خورده است، حملات چند ماهه آمریکا و اسرائیل، منجر به شکست مقاومت یمن نشده است. اسرائیل چاره ای ندارد که اگر می خواهد از حملات یمنی ها در امان بماند، به جنگ غزه پایان دهد.
ششم -قطر، پایان ماموریتی دوگانه؟
راهبرد اشغال کامل غزه از طریق مسطح سازی و راندن اهالی این باریکه، در قالب عمللیات ارابه های گیدعون۲، منجر به کنار گذاشتن امکان رهایش ۲۰ گروگان باقیمانده ازطریق مذاکره با حماس شد. موقعیت ممتاز قطر، به عنوان پایتخت مذاکره ها و مهد میانجیگری(بین طالبان و آمریکا و حماس و اسرائیل ) با شلیک اسرائیل دود شد وبه هوا رفت. این در حالی است که مدت اقامت رئیس و سایر نمایندگان موساد در دوحه، کمتر از زمان اقامت رهبران حماس در دوحه نبود. بنا براین درآخرین تصمیم تیم تروردر هماهنگی با ارتش اسرائیل، مذاکره با رهبران حماس در دوحه ، به تله ای برای شکار رهبران حماس بدل شد. اسرائیل با اطلاع و تمایل آمریکا، به دوحه حمله کرد، تا به پادشاهی های ثروتمند حاشیه خلیج فارس بفهماند، وقتی پای هژمونی اسرائیل در میان باشد، آمریکا متحدی به جز رژیم صهیونی در منطقه ندارد.
تا پول نفت و گاز، درشریان اقتصادی پادشاهی های خلیج فارس جاریست و دلارهای حاصل از آن، به رونق اقتصاد ی آمریکا کمک می کند، این کشورها به قول عربها، حلیف و متحد طبیعی آمریکا هستند. بیراه نیست اگر ترامپ از این کشورها ی عربی ثروتمند، به عنوان گاوهایی شیر ده برای اقتصاد آمریکا یاد کند. وادار کردن نتانیاهو از سوی ترامپ برای عذر خواهی از نخست وزیر قطر، درراستای اهمیت، پادشاهی های ثروتمند خلیج فارس برای آمریکا، قابل تحلیل است. ذبح گاوهای شیرده پادشاهی های خلیج فارس توسط کاخ سفید، در پیش پای رژیم اسرائیل، با منطق موازنه گر آمریکا، در تنظیم مناسباتش با متحدان خود،چندان جور در نمی آید. بعد از عذر خواهی نتانیاهو ازحکومت قطر، ظاهرا این امیر نشین، قرار است، به نقش میانجیگرانه خود بین اسرائیل و حماس بازگردد. طرح ۲۰ماده ای ترامپ برای غزه، که به تازگی با مشورت کشورهای عربی تهیه شده بود،نشان از تلاش ترامپ، برای برقراری نوعی موزانه میان اعراب و اسرائیل دارد. طرحی که با حق وتوی عرفی اسرائیل در کاخ سفید، عملا مثله شد و صدای اعتراض کشورهای عربی را هم در آورد و لذا بخت بسیار کمی برای پذیرش از سوی حماس دارد.
البته اثرات حمله اسرائیل به قطر، با یک عذر خواهی، از حافظه سلاطین منطقه پاک نخواهد شد. این کشورها که از زمان تاسیس امنیت خود را برون سپاری کرده اند، تا کنون وجود پایگاههای آمریکایی در خاک خود را ضامنی برای بقا و امنیت خود می دانستند. پایگاههایی که باهزینه دهها میلیارد دلاری کشورهای میزبان، ایجاد شده اند، اما اکنون ثابت شده است. این پایگاهها و سلاح های گران، در روز واقعه، هیچ امنیتی برای آنها نمی آورد.
پس از حمله سهمگین یمنی ها به شرکت آرامکو درعربستان در چندسال پیش و بی اعتنایی ترامپ به این حمله، اکنون برای دومین بار، با حمله اسرائیل به قطر(که میزبان بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه است) ، این پادشاهی ها، همگی در شوک فرو رفته اند. قاعدتا این پادشاهی ها پس از وقایع چند سال اخیر، باید عاقبت اندیشی پیشه کنند و بیش از پیش، نسبت به بی فایدگی برون سپاری امنیت خویش، بیمناک باشند.
حمله به دوحه،همچنین باید زنگ خطر را برای پادشاهی عمان هم به صدا درآورد، مسقط همواره جایگاهی مهم در میانجیگری بین رهبران انصاراله و آمریکا و نیزمذاکره یمنی ها با سعودی ها و اماراتی ها به عهده داشته است.
هفتم –مواجهه اکنون و آینده ی آمریکا و اسرائیل با ایران
تحصیل دستاورد با منطق صلح از موضع قدرت
آیا اسرائیل در آینده نزدیک به ایران حمله می کند؟
با سقوط پیاپی خاکریزهای محور مقاومت، نقشه حمله به مهمترین سنگری که حکم خوان هفتم محور مقاومت را برای اسرائیلی ها و آمریکایی ها را داشت، یعنی ایران دردستور کار قرار گرفت. پس از سالها برنامه ریزی و جاسوسی و ساختن پشت جبهه ای قابل توجه در ایران، در سحرگاه جمعه ۲۳ خرداد، مورد هجوم وتجاوز وحشیانه امپریالیستی-صهیونیستی قرار گرفت.
وقتی نقشه خام سقوط برق آسای حکومت در ایران، در همان روزهای اول شکست خورد و موشک های ایرانی ضربات دردناکی را به اسرائیل وارد کردند وذخیره پدافندی رژیم اسرائیل، به سرعت در حال ته کشیدن بود، اسرائیلی ها چشم انداز جنگی سهمناک و ویرانگر را در میان مدت پیشا روی خود دیدند، که ممکن بود دستاورد بیشتری نصیب آنها نکند، در تقسیم کاری حساب شده، ترامپ دستور حمله به مراکز هسته ای ایران را صادر کرد، از نابودی کامل برنامه هسته ای ایران سخن گفت و پس از حمله ایران به پایگاه” العدید” قطر پیروز مندانه، به عنوان” مرد صلح” سوت پایان مرحله اول این نبرد را نواخت.
ترامپ در پایان جنگ دوازده روزه، اعلام پیروزی کرده است و مدعی شده است، بدون این که در جنگی فراگیر وارد شود، عملا قدرت هسته ای ایران را نابود کرده است. تمکین ایران به وضع موجود، به منزله رسمیت بخشی به ایران غیر هسته ای است. وضعیتی ناپایدار که به آن دوران ابهام هسته ای می گویند. علیرغم ادعای ترامپ در مورد نابودی برنامه هسته ای ایران، سیاست ابهام هسته ای ایران، خوشایند دشمنان ایران خصوصا آمریکا و قدرت های غربی و اسرائیل نیست. آنها با وقاحت تمام، به دنبال اورانیم های غنی شده و برآورد میزان خسارات وارده، در اثر این حملات هستند! به همین دلیل در صدد هستند، تا پای بازرسان آژانس را مجددا به ایران بازکنند، تا در فرصتی دیگر کار ناتمام خود را تمام کنند. مکانیسم ماشه به عنوان ابزار فشار بر ایران، با هدف تعطیلی کامل برنامه هسته ای به کار گرفته می شود. درصورتی که آنها با کمک تسلیم طلبان داخلی بتوانند، اورانیوم غنی شده شصت درصدی را از ایران خارج کنند و نیز حق قانونی غنی سازی داخلی را با وعده و وعیده هایی توخالی رفع تحریمها از ایران پس بگیرند، در آن صورت ایران برای همیشه امکان و قابلیت گریز هسته ای را از خود سلب کرده است. آنگاه فاز بعدی نقشه ی دشمن، خلع سلاح موشکی و تسلیم کامل ایران خواهد بود.
آنچه اما پرده از برنامه های بعدی اسرائیل در رابطه با ایران بر می دارد، نامه سرشار از تهدید گالانت وزیر جنگ سابق اسرائیل به آیت اله خامنه ای در فاصله دو هفته پس از جنگ ۱۲ روزه است. نامه دارای لحنی تبختر آمیز بوده و از موضع قدرت است.گالانت در این نامه خطاب به آیت اله خامنه ای می گوید: ما تمام آنچه را که طی دهه های اخیر شما برا ی محاصره اسرائیل تدارک دیده بودید، از جمله محور مقاومت در لبنان و سوریه و غزه را نابود کردیم، از جمله به برنامه هسته ای و موشکی شما هم ضربات سختی وارد کردیم ،هدف اصلی نامه گالانت، القای نوعی ترس و خفقان در طرف ایرانی است. گلانت با اعتماد به نفسی کاذب می خواهد بگوید ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم و اگر باز از شما خطایی سر بزند و بخواهید محور مقاومت را باز سازی کنید و یا برنامه هسته ای تان را از سر بگیرید، باز بر سرتان فرود خواهیم آمد. گالانت می خواهد آنچه را در جبهه جنگ به دست نیاورده، با القای فضای ترس، حاصل کند.
به نظر می رسد، پس از ارزیابی های دقیق جنگ ۱۲ روزه توسط اسرائیل و آمریکا، آنها به این نتیجه رسیده اند که در این مرحله، باید از طریق دیپلماسی ومذاکره و مکانسیم ماشه و تحریم، در حالی که شمشیر دامکلوس حمله نظامی را همچنان بالای سر ایران نگه داشته اند، به هدف نهایی خود که تسلیم ایران است، برسند.
شواهد و قرائن نشان می دهد آمریکا و اسرائیل در انجام حمله دوم به ایران هیچ عجله ای ندارند. ظاهرا اراده اسرائیلی ها، در خصوص پرونده ایران، بر این قرار گرفته است تا منتظر شوند، بلکه آنچه در حمله ۲۳ خرداد ماه گذشته، به ایران نتیجه نداد، اما بذر ترس و تهدید و تسلیم را، در دل بعضی از ذینفعان و دست اندرکاران کاشت ، در فصول بعد به بار بنشیند و میوه دهد:
امیر برشالوم، مفسر نظامی اسرائیلی، درخصوص وضعیت ایران پس از جنگ دوازده روزه نوشت : “ایران میان رویارویی بیشتر و آشتی با غرب مردد است؛ «مثل رقص تانگو، یک گام به جلو، دو گام به عقب». او با اشاره به بحران اقتصادی، سقوط ارزش پول ملی و ناتوانی دولت مسعود پزشکیان در تأمین نیازهای اساسی مردم، گفت اختلافات میان محافظهکاران و اصلاحطلبان آشکارتر شده است”
اسرائیل مطمئن است آنچه در حمله برق آسا و غافلگیرانه ۲۳ خرداد در ایران، نتوانست به دست بیاورد، یعنی (فروپاشی حکومت و حضور مردم معترض در خیابان)، در هرگونه حمله قریب الوقوع بعدی (که احتمالا فاقد عنصر غافلگیری است)، هم به دست نخواهد آورد. بنابر این اسرائیلی ها، در رابطه با ایران برنامه میان مدتی را دنبال می کنند، که با فشار اقتصادی و سیاسی و بعضا حملات ایذایی، در مرحله جدید از رویارویی ها، به جای راهبرد تغییر رژیم (که فعلا شکست خورده است ) سیاست تسلیم از طریق مذاکره و دیپلماسی را به ایران تحمیل کنند. اسرائیلی ها اکنون برجهبه های لبنان و سوریه ویمن تمرکز کرده اند، آنها فکر می کنند ابتدا کار این جبهه ها را رایکسره کنند، سپس در صورت لزوم (اگر راهبرد تسلیم از طریق دیپلماسی نتیجه نداد)، به سراغ عراق و ایران بیایند.
وبگاه المانیتور با انتشار گزارشی درباره «اختلاف سران اسرائیل بر سر دور دوم جنگ با ایران یا دستیابی به یک توافق جدید» نوشته است:
علیرغم این تصور که هم اسرائیل و هم ایران، دارند خودشان را برای دور دیگری از درگیریهای نظامی آماده میکنند، فعلاً رویارویی اصلی با ایران در عرصه دیپلماسی است.
برخی مقامات نظامی اسرائیل معتقدند که بهترین گزینه برای اسرائیل این است که ترامپ به توافقی با ایران دست پیدا کند.
یک منبع ارشد اطلاعاتی سابق اسرائیل نیز به المانیتور گفته: «بهتر است ایران را در شرایط فعلی نگه داریم و با گرفتن تضمین و نظارت دقیق برنامه هستهای آنها را به عقب برگردانیم. این منبع اطلاعاتی با اشاره به اینکه ترامپ در سال ۲۰۱۸ به دلیل فشارهای نتانیاهو از توافق دوران اوباما خارج شد، افزود: «خروج آمریکا از برجام بود که ایران را به نقطه فعلی رسانده است، جایی که تقریباً به یک کشور در آستانه هستهای شدن تبدیل گشته است. ما باید از این تجربه درس بگیریم.
علیرغم شواهد و قرائن بالا، که نوعی خوش بینی را به خواننده القا می کند، اما جنگ دوازده روزه به وضوح نشان داد ، که متاسفانه درسپر بازدارندگی منطقه ای ما، آنچنان رخنه بزرگی ایجاد شده است، که برخلاف قبل، اسرائیل و آمریکا، با هراس کمتر از واکنش ایران، می توانند راجع به زمان حملات بعدی تصمیم بگیرند.
علیرغم گمانه زنی ها در مورد اختلاف نظر بین ترامپ و نتانیاهو به نظر می رسد این دو در هماهنگی کامل با هم کار می کنند ،در شرایط کنونی، ترامپ مدام با افتخار از حمله موفق به برنامه هسته ای ایران سخن میگوید و با زبان بی زبانی می خواهد بگوید، که در این مرحله، دین خود را نسبت به اسرائیل و نتانیاهو انجام داده است، ترامپ در حال حاضر علاقه ای به دیپلماسی با تهران ندارد، منتظر است تا ببیند کار پرونده یمن و غزه به کجا می کشد.
نتانیاهو در سخنرانی دو ماه پیش خود، در واشنگنتن سر مست از پیروزی بر ایران، خبرنگاران را به باد سخره گرفت و گفت بسیاری از شما (خبرنگاران) در بوق و کرنا کرده بودید، که در صورت حمله مستقیم اسرائیل و آمریکا به ایران جنگ سوم جهانی آغاز خواهد شد! دیدید که این حمله صورت گرفت و آب از آب تکان نخورد. نتانیاهو می خواست بگوید که راه حملات بعدی به ایران، هموار شده است. به نظر می رسد وقتی در جنگ ۱۲ روزه آمریکا و اسرائیل از دماغ یک آمریکایی هم خون نیامده است و در مقایل نزدیک به ۱۲۰۰ نفر ایرانی شهید شده اند و تاسیسات اتمی ایران و پدافند هوایی ایران تا حد زیادی آسیب دیده اند، و ترامپ هم هنوز، از اختیار ادامه جنگ با ایران برخوردار است، پس گزینه حمله مجدد به ایران ، منتفی نیست ، گرچه زمان وقوع آن نامشخص است.
گزینه های پیشا روی ایران
چنان که پیش تر گفته شد، آمریکا و قدرت های اروپایی، با ابزاری همچون مکانیسم ماشه، درصدد تحمیل صلح از طریق قدرت، برایرانند. رهبر ایران نام این طرح را صلح تحمیلی نهاد و تاکید کرد ایران تحت هیچ شرایطی زیر بارصلح تحمیلی نخواهد رفت. رهبری پیش از سفر پزشکیان به نیویورک مذاکره مجدد با آمریکا را بیفایده دانست اما گفت راجع به مذاکره با اروپایی ها فعلا نمی خواهد سخنی بگوید.
نیروهای مسلح ایران با تحمل ضربات مرگبار و غافلگیر کننده در روزهای اول نبرد، با بازیابی توان فرماندهی و تحرک جنگی خود آمریکا و اسرائیل و متحدانش را در تحقق بیشتر اهدافشان ناکام گذاشتند. بنا براین نمی توان ایران را بازنده ویا شکست خورده جنگ دوازده روزه به حساب آورد.
باتوجه به شرایط آشوبناک منطقه وجهان و و یکه تازی اسرائیل، ایران چه می تواند و چه باید بکند؟
علیرغم صدای بلند و پربسامد خوش خیالان رمانتیک و ذی نفعان که تحقق صلح از طریق مذاکره را، در مقابل راهبرد تحقق صلح از طریق زور و قدرت نتانیاهو و ترامپ کارسازمی دانند، به نظر می رسد ایران هم باید راهبرد صلح از طریق قدرت را ، از طرق زیر به طور هم زمان و موازی در پیش گیرد:
ا-ترمیم و ارتقای امکانات دفاعی وتهاجمی ایران با همکاری گسترده با چین و روسیه،
کارشناسان دفاعی و نظامی ایران بعد از جنگ ۱۲روزه بهتر از هرکسی، به نقط قوت وضعف خود آگاهند و می دانند چه باید بکنند. رهبری هم در آخرین دیدارش با هیئت دولت در هشتم شهریور با تاکید دوباره برای پیگیری موافقت های امضا شده با چین و روسیه تاکید کردند، امیدواریم این تاکیدات و سفر اخیر پزشکیان به چین توانسته باشد برخی از گره ها و تنگناهای دفاعی و نظامی و اقتصادی ایران را باز کند. ترمیم و ارتقا پدافندهای آسیب دیده، تقویت نیروی هوایی و خرید جنگده، تولید انبوه و ارتقای موشک ها، استخدام متخصصان هوش مصنوعی و جنگ الکترونیک، که تحقق تمام آنها، مستلزم اختصاص بودجه کافی و حمایت دولت است. بحث افزایش حقوق و مزایای پرسنل و افسران ارتش و سپاه هم با توجه به تلاش رخنه دشمن در بدنه نیروی نظامی از اوجب واجبات است.
با توجه به پشت جبهه ای که دشمن در جریان جنگ دوازده روزه، برای خود تدارک دیده بود، ارتقای سیستم ضد جاسوسی و پاکسازی مراکز حساس دفاعی و نظامی از جاسوسان دشمن و رصد فعالیت های موساد و در فضای مجازی برای استخدام شهروندان ایرانی، می تواند دست دشمن را برای بازسازی شبکه جاسوسی خود در داخل ایران ببندد.
۲- بازدارند گی هسته ای، معلول تنهایی استراتژیک ایران؟
حملات هماهنگ دو قدرت اتمی اسرائیل و آمریکا و ناتو و متحدانش به ایران در خرداد ماه گذشته، نشان داد، این فرضیه، که ایران کشوری تنهاست و موجودیت و یکپارچگی اش در معرض تهدید قلدران جهان است، فرضیه قابل تاملی است. اما این امر، به هیچ وجه نافی پرداختن به بحث انضمامی و ملموس، راجع به این که ایران به چه دلایلی، نخواسته و یا نتوانسته تمام قد در کنار قدرت های مطرح شرقی یعنی چین و یا روسیه بایستد، نیست. ازسوی دیگر هم در راستای پاسخ به این سوال، می توان متصور شد: که روسیه و چین، بنا به شرایط و امکانات و مصالح خود و نیز، به دلیل ناتمامی و دوگانگی سیاست های جمهوری اسلامی، درارتباط با چین و روسیه، دلیل و اراده کافی، برای ایستادن تمام قد در کنار ایران، در جنگ دوازده روزه نداشته اند.
دکترین دفاعی ایران طی سه دهه اخیر، بر این فرض استوار بوده که در آستانه گریز هسته ای ماندن و بمب نساختن، برایش بازدارندگی می آورد.
این توهم اکنون به تاریخ پیوسته است. ایران به خاطر سلاح اتمی که نساخته و نداشته است، مورد حمله قرار گرفته و مجازات شده است. ایران اکنون در یک نقطه عطفی تاریخی و در مقطع اتخاذ یک تصمیم بزرگ، قرار گرفته است: به سختی بتوان فهمید که آیا، حوادث دو دهه اخیر و حمله مستقیم اسرائیل و آمریکا به ایران، یک گسست در دکترین بازدارندگی هسته ای ایران ایجاد کرده وایده بمب اتم ایران را به کلی به کناری نهاده است، یا اینکه، گزینه ی بازدارنگی هسته ای ایران، پس از رویدادهای اخیر، بیش از گذشته روی میز معماران دفاعی ایران باز گشته است. سیر رویداد های آتی، سمت و سوی تغییر دکترین دفاعی ایران را نشان خواهد داد. آیا غرب و آمریکا و اسرائیل خواهند پذیرفت که ایران، تحت نظارت شدید آژانس، همچنان درآستانه گریز هسته ای باقی بماند؟ یا بازگشت تحریم های سازمان ملل و خروج از ام پی تی، سرنوشت دیگری برای ایران، رقم خواهد زد. تاریخ و تجربه به ما می آموزد، که هزینه صلح تحمیلی و تسلیم به باج خواهی های غرب، برای موجودیت وبقای ایران، به مراتب بیشتر ازهزینه ی رسیدن به نوعی بازدارندگی هسته ای است.
۳-نگاه به درون با هدف تحکیم همبستگی ملی:
-نابسندگی ایدئولوژی انقلابی شیعه محور
انقلابی که در سال ۱۳۵۷، طومار حکومت ۳۷ ساله پهلوی دوم را در هم پیچید، تنها یک قیام علیه استبداد مدرن نبود، بلکه شکست ایده ای تقلیل گرایانه از مفهوم ایران و امرملی وناسیونالیسم ایرانی بود، که در نوعی باستان گرایی برساخت شده ایران قبل از اسلام خلاصه می شد. این نوع تلقی از ایران، که بیشتر نمادین بود، هم فاقد قدرت نهادسازی و بسیج اجتماعی بود و هم تا حد زیادی نهادهای تاریخی و فرهنگی ریشه دار ایرانی بعد از اسلام ونیز نهادها و نیروهای سیاسی، یک قرن تاریخ مدرن ایران را، نادیده می گرفت. در نتیجه دو طیف تاریخی و اجتماعی و سیاسی مهم اما ناهمگون و بعضا نا همسو، یعنی نهاد قدرتمند سنتی روحانیت شیعه و حوزه های علمیه وامتداد روشنفکری آن در دانشگاهها وطیف مدرن ملیون و چپ ها که میراث داران مشروطه و جنبش ملی شدن نفت بودند، درقالب یک بلوک تاریخی، علیه این ملت سازی انتزاعی و تصنعی و آمرانه شوریدند و انقلاب بهمن را رقم زدند.
جمهوری اسلامی ایران درنزدیک به نیم قرن اخیر، اگرچه در تندبادها و جنگ ها و فراز و فرودها و مواجهه با امپریالیسم و دشمنا ن خارجی ، با تکیه انحصاری به فرهنگ عاشورایی و نوعی ایدئولوژی شیعه انقلابی و ظلم ستیز، تا کنون توانسته است، از حاکمیت ملی و استقلال سرزمینی ایران، دفاع کند، اما مانند ناسیونالیسم باستان گرای پهلوی، البته درابعادی کمتر، از یک فقدان رنج می برد، این ایدئولوژی نحیف طی نیم قرن اخیر، تلاش کرده است، یک تنه بار مفهومی سترگی همچون ایران و امر ملی را به دوش کشد، اما نا بسندگی خود را در کوران حوادث نشان داده و در نتیجه از انکشاف و وسعت بخشی دال مرکزی ایران وتعین بخشی به امر ملی باز مانده است. آن امر ملی که قاعدتا باید بازتاب دهنده ی، خواسته ها و آمال نیروهای تاریخی شرکت کننده در انقلاب بهمن باشد. این نابسندگی ایدئولوژیک، ناشی ازطرد و سرکوب بخش مهمی ازروشنفکران و نیروهای ملی دموکرات و چپ و عدالتخواه است، که از ارکان بلوک تاریخی رقم زننده انقلاب بهمن بوده اند.
این نابسندگی،پس از تهاجم امپریالیستی – صهیونیستی خرداد ماه گذشته،بیش از هر زمانی خود را به رخ حاکمیت جمهوری اسلامی ایران کشید. به همین دلیل، حاکمیت کوشید، عناصری از سنت ملی و مبارزاتی و حماسی یکصد سال اخیر ایران را با سنت انقلابی شیعی ممزوج و در خود ادغام کند. این بیدارباش حاکمیت، اگر چه شروع خوبی است، اما به هیچ وجه برای باز آرایی و شکل گیری بلوک تاریخی که بتواند ایران را از این گردنه سخت عبور دهد کافی نیست. فرصت دادن به گفتگوی ملی بین روشنفکران و اصلاح سیستم نمایندگی در ساختار سیاسی، به نحوی که بتواند به بازنمایی منافع و آمال و مطالبات طبقات و گروههای طرد شده ازساحت قدرت بینجامد، می تواند به بازتعریف و تعین بخشی به امر ملی و انکشاف مفهوم ایران کمک کند. از سوی دیگر در چهار دهه اخیر، لانه کردن باندها و فرقه هایی همچون انجمن حجتیه و جبهه پایداری، با دیدگاه شریعت محور، درلایه های پیدا و پنهان قدرت در ایران و تلاش برای تحمیل سبک زندگی به بخش کثیری ازجامعه، ضربات جبران ناپذیری به تحکیم همبستگی ملی در ایران زده اند. تلاش برای تحمیل حجاب اجباری، پس از تجارب فاجعه بار قبلی، در سال ۱۴۰۱ و بروز جنبش موسوم به زن زندگی آزادی، شکاف غیر قابل جبرانی در جامعه ایرانی پدید آورد، طمع بستن صهیونیستها، به شورش ایرانیان ناراضی، پس ازحمله اسرائیل به ایران، از پیامدهای سیاست جاهلانه تحمیل حجاب اجباری و سرکوب زنان در ایران بوده است.
خوشبختانه کارنامه شخص رئیس جمهورپزشکیان از بابت ایستادگی در برابر قشریون و مقابله با لایحه حجاب و باز کردن فضای اجتماعی و فرهنگی جامعه، که مطالبه بخش کثیری از اقشار متوسط جامعه بود، در راستای همبستگی ملی در ایران بوده است.
– مهار الیگارش ها وکشیدن زمام بانک های خصوصی، توجه به مطالبات کارگران و حقوق بگیران و اقشار فرودست جامعه.
پس از ریاست جمهوری آقای پزشیکان و سکانداری دولت موسوم به دولت وفاق، ذینفعان از طریق تریبون داران و فعالان رسانه ای جریان اصلی، تحقق وفاق ملی را به نوعی دعوای قدرت وکسب پست ومقام فروکاستند و رئیس جمهور محترم را برای استخدام این یا آن شخصیت تحت فشار قراردادند. این در حالی است که بر عکس ادعای تئوریسین ها و تریبونداران جریان اصلی اقتصادی در ایران، نه خصولتی سازی ها و نه خصوصی سازی ها و نه کوچک کردن دولتها، هیچکدام، به نشت ثروت مازاد سرمایه داران از بالا به پائین نینجامیده است، بلکه طبق آمارها، این نرخ استثمار و مکش مداوم ارزش اضافی،از پایین به بالا بوده است، که همواره نرخ صعودی داشته است. فاصله فاحش و غیر قابل قبول طبقاتی در عرصه های مختلف و گسترش فقر و فرودست شدگی نا امید کننده است.
بهداشت طبقاتی، آموزش طبقاتی، گزینش طبقاتی در دانشگاهها ،رانت سهمیه سالاری، رانت صنف سالاری درگزینش های رشته های مهم دانشگاهی و..،با اعمال تبعیض و انحصار، به نفع اصحاب قدرت و ثروت، مفهوم برابری در برخورداری از امکانات را پوچ و بی معنا ساخته است.
انباشت موروٍثی منزلت طبقاتی و تسخیر دولت توسط ذینفعان و اجرا نشدن اصول عدالت خواهانه قانون اساسی، آفت همبستگی ملی است. وحدت و همبستگی و وفاق ملی در حد شعار باقی خواهد ماند، اگر دولت نخواهد یا نتواند، با برنامه ریزی منسجم، دردی ازکارگران و حقوق بگیران و طبقات فرودست و بی ثبات شده از نظر طبقاتی و اجتماعی، یا بدنه زحمتکش نیروهای نظامی و دفاعی کشور را دوا کند. مقایسه رتبه فاجعه بار دولت ایران، از نظر درصد تخصیص تولید ناخالص ملی به خدمات دولتی و عمومی (یازده و نیم درصد) ، درمقایسه با دولت های کشورهای دیگر، افق روشنی را از نظر اخذ مالیات از درآمدهای کلان و ثروت های باد آورده و در نتیجه باز توزیع ثروت و حرکت در راستای تامین عدالت اجتماعی، در پیش چشم ما ترسیم نمی کند.
نباید فراموش کرد که در جریان جنگ ۱۲ روزه، اگر چه اکثر ایرانیان به انحا مختلف پای دفاع از ایران ماندند، اما بار اصلی دفاع از کشور، بردوش نظامیان و کارگران و زحمتکشان، کارمندان و پرستاران و دیگر اقشار بود.
۴-امکان شکل گیری نوعی پیمان امنیت جمعی منطقه ای، به عنوان لنگری برای بازدارندگی؟
پی گیری سیاست امنیت جمعی از سوی ایران و شکل دادن نوعی ائتلاف منطقه ای با مشارکت عراق، ترکیه، مصر و پاکستان و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
بسیاری از تحلیل گران براین باورند، که پس از سلسلسه تجاوزات مکرر اسرائیل به کشورهای منطقه و خصوصا حمله اسرائیل به قطر، زمینه برای نوعی ائتلاف منطقه ای، علیه استیلای اسرائیل و راهبرد صلح از طریق قدرت و زور عریان، فراهم شده است. بسیاری خوش بینانه اظهار می دارند، این فضای ترس از اسرائیل و بی اعتمادی به آمریکا، ممکن است کشورهای منطقه را به ایران نزدیک کند و شکل گیری چنین ائتلافی ممکن است، اسرائیل را در انجام نقشه های بعدی ناکام بگذارد. آیا این ائتلاف های فرضی، می تواند برای ایران هم نوعی بازدارندگی بیاورد؟
آیا آنچنان که بعضی تحلیل گران می گویند،لابی کشورهای ثروتمند عربی در آمریکا، با هدف در امان ماندن سرمایه گذاری های کلان بین المللی در کشورهای حاشیه خلیج فارس، از گزند هرگونه درگیری های احتمالی آتی میان ایران و آمریکا و یا اسرائیل، می تواند به مثابه نوعی ترمز در تشدید تنش و در گیری عمل کند؟
در پاسخ به سوال اول می توان گفت :اتفاقاتی که بعد ازحمله اسرائیل به قطر، در صف بندی های منطقه ای رخ داد، نشان داد که این تصور بیش از حد خوش بینانه است و با واقعیت های روی زمین نسبتی ندارد. پادشاهی های ثروتمند سعودی و امارات متحد عربی، به محض این که موشک های اسرائیلی در آسمان خلیج فارس غریدند و برقلب دوحه فرود آمدند و خواب پادشاهی های ثروتمند سعودی و امارات متحد عربی را آشفته ساختند، این پادشاهی ها، فرصت طلبانه سعی نمودند، تنها گلیم خویش را ازآب بکشند و حساب خود را از بقیه منطقه جدا کنند.
در فاصله چند روز از حمله اسرائیل به قطر، محمد بن سلمان، به پشتوانه دلارهای سرشار نفتی، امنیت مکمل عربستان را در عقد پیمان دفاعی با پاکستان اتمی جست، تا نشان دهد بمب اتمی هم مانند ستاره های فوتبال جهان قابل خریدن است. درحرکتی کاریکاتورگونه، محمد بن زائد اماراتی، با زدن پشتک وارو، مدلی دیگر از همان پیمان امنیتی را با هند بست، تا با پشتوانه سرمایه ها و ثروت های بی پایان خاندان زاید در امارات و حضور پرشمار هندی ها در این امیر نشین ها، بخشی از امنیت خود را به هندی ها برون سپاری کند. امارات اگرچه با این حرکت خود، اختلاف و رقابت دیرینه اش با سعودیها را بیش از پیش آشکار کرد، اما هر ناظر بی طرفی که مسائل منطقه را دنبال می کند، به خوبی می داند، امارات متحده عربی، خصوصا در دودهه اخیر نزدیکترین و درهم تنیده ترین روابط را، با اسرائیل داشته است. اسرائیل باید احمق باشد که بخواهد به بهترین شریکش حمله کند!
هند هم رابطه نزدیکی با اسرائیل دارد. ظاهرا پس از حمله اسرائیل به قطر و تصمیم اسرائیل به منضم کردن کرانه باختری در راستای تحقق اسرائیل بزرگ، اماراتی ها وسعودی ها، احساس خطر کرده اند. امروز معلوم شده است، که پیمان صلح امضا شده امارات با اسرائیل در سال ۲۰۲۰،مشروط به تشکیل کشور فلسطینی بوده است، اما اسرائیل امروز عملا این شرط را زیر پا گذاشته، چرا که فکر می کند، امروز رویای “اسرائیل بزرگ ” بیش از هر زمانی به تحقق خود نزدیک تر شده است.
نکته مهم اما این است که معلوم نیست ، اختیار بمب های اتمی پاکستان در دستان کیست؟ آیا پاکستان بدون اذن آمریکا اختیار استفاده از این بمب ها را دارد ویا نه؟ مشکل بتوان تصورکرد که ترامپ در جریان این معامله اتمی و امنیتی سعودی ها و پاکستانی ها نبوده باشند. اگرچه ۸۰ درصد تسلیحات پاکستانی منشا چینی دارد و خود این پیمان دفاعی می تواند به شکلی غیر مستقیم، راه خرید نظامی و دفاعی عربستان، به سمت مجتمع های صنعتی نظامی چینی را هموار تر کند.
آیا نمی توان تصورکرد، ائتلاف خلق الساعه نظامی عربستان –پاکستان بیش از آنکه سپری در برابر اسرائیل باشد، نمایش قدرتی است از سوی عربستان، در برابر ایران و انصاراله یمن.
به نظرمی رسد، ایده تشکیل ائتلاف با ایران، با هدف مقابله با اسرائیل، به مخیله حکام عرب و حتی ترکیه و پاکستان هم خطور نمی کند، نه فقط دشمنان، بلکه رقبای منطقه ای ایران، در بهترین حالت، جمهوری اسلامی ایران را، شری ضرور می انگارند، آنها اکنون به این نتیجه رسیده اند، ایران قدرتی است، که می تواند با برقراری نوعی موازنه، توسعه طلبی های اسرائیل را مهار کند. حکامی که از ده سال پیش تاکنون، نتوانستند توافقنامه ای خنثی، همچون برجام را، که در خدمت مدیریت تنش ایران با غرب بود، بپذیرند، بسیار بعید است، حاضر به پذیرش پیمان امنیت جمعی با ایران باشند. نگارنده به هیچ وجه، مخالف تلاش در جهت همسویی و همگرایی با کشورهای منطقه نیست، اما بند ناف حیات پادشاهی های عرب حوزه خلیج فارس، از بدو تاسیس تا کنون به آمریکا و غرب وصل بوده است و در صورت مخالفت آنها، از ورود به چنین پیمان هایی اجتناب خواهند کرد. لذا ایده شکل گیری چنین ائتلاف هایی،هر چند رو به جلو و مثبت است، اما ایران نمی تواند به عنوان لنگر بازدارندگی به آن دلخوش کند.
پاسخ به سوال دوم، آری است. پادشاهی های عرب حاشیه خلیج فارس بسیار عاقبت اندیش و عافیت طلب هستند، به دلیل ترس از کشانده شدن هر گونه درگیری احتمالی آتی، به قلمرو سرزمینی آنان، منتهای تلاش خود را خواهند کرد، تا جنگ جدیدی در منطقه شعله ورنشود، لابی عرب ها در واشنگتن، هرچند تاثیر گذار است، اما قابل مقایسه با لابی صهیونیسم ،که در تارو پود سیاست و اقتصاد و رسانه آمریکا تنیده شده است، نیست.
از سوی دیگر این تصور، که اگر ایران، با راه حل دوکشوری موافقت کند و اسرائیل را به رسمیت بشناسد، تمام مشکلاتش با غرب حل خواهد شد، پیش فرض واقع بینانه ای نیست. قرارداد صلح اسلو امروز، از سوی امضا کنندگانش یعنی اسرائیل و آمریکا، به ورق پاره تبدیل شده وهیچکدام از این دو، اکنون راه حل دو کشوری را قبول ندارند .در چشم اندازی چنین تیره وتار، تشکیل کشور فلسطین، بیشتر به سراب می ماند تا امری قابل تحقق. اگر چه چندان دور از ذهن نخواهد بود، که در شرایطی متفاوت ایران، برای گرفتن بهانه ازدشمنان و برای نوعی همگرایی منطقه ای، تشکیل کشور فلسطین، در چهارچوب مرزهای ۱۹۶۷را بپذیرد. تا کنون نیز سیاست اعلامی جمهوری اسلامی، نه نابودی اسرائیل، بلکه مشتمل برتشکیل کشوری یک پارچه، در جغرافیای فلسطین، با مشارکت تمام اقوام و مذاهب ونیز بازگشت آوارگان فلسطینی و تعیین نوع حکومت از طریق صندوق رای و همه پرسی بوده است. بدیهی است، بازگرداندن وضعیت فلسطین از نظر جمعیتی و نهادی و حکومتی به قبل از سال ۱۹۴۸ غیر ممکن است. مسئله آمریکا و اسرائیل با ایران، نه عدم موافقت ایران با راه حل دو کشوری، که استقلال سیاسی و قدرت دفاعی و پتانسیل منطقه ای ایران است، در استراتژی منطقه ای امریکا، هیچ کشوری نباید قوی تر از اسرائیل باشد و یا توان هماوردی با آن را داشته باشد.
۴- دیپلماسی و گفتگو با آمریکا و اروپا، ابزار بازدارندگی، یا تسلیم آبرومندانه
دوگانه بازدارندگی توسعه محور و بازدارندگی بقا محور
اخیرا در فضای عمومی بحث بازدارندگی توسعه محور و بقا محور داغ شده است.
بسیاری از چهره های مطرح اصلاح طلب، سعی دارند این دوگانه را جا بیندازند. آنها با صغرا کبرا چیدن های بسیار سعی دارند، بی اعتنا به تجارب چهاردهه اخیر و نیز کوچک انگاری تهاجم امپریالیستی-صهیونیستی به ایران این گزاره جا بیندازند، که راه بازدارندگی توسعه محور از مذاکره با آمریکا و غرب می گذرد. در آستانه سفرپزشکیان به نیویورک، سیل پیام ها و اندرزها ونصیحت ها از هر سو به سمت ایشان سرازیر شده است: شجاع باشید و کار نکرده رئیس جمهورهای قبلی ایران را در نیویورک راشما بکنید! با ترامپ دست بدهید! احوالپرسی کنید! مذاکره کنید و …
آنها چنان فضای خیالی و انتزاعی را به تصویر می کشند، که گویا ایران قبلا، مخیر به انتخاب دوستی با غرب و آمریکا بوده، اما با پشت پا زدن به بخت خود و اتخاذ مشی ضد آمریکایی، راه توسعه خود را سد کرده است. آنها با همین خیال خام و نگاه ایستا به جهان،در جریان مذاکرات دو ماهه ایران و آمریکا، می گفتند اگر پکیج سرمایه گذاری دو تریلیون دلاری شرکت های آمریکایی در ایران را روی میز مذاکره بگذارید، قند در دل ترامپ آب می شود و بقیه مسائل فی مابین خود بخود حل می شود. اکنون پس از جنگ ۱۲ روزه و فعال شدن مکانیسم ماشه همچنان ، پایه های سناریو خود را، نه براساس تجربه وعقل، بلکه بر بنیانی سست، همچون شن های روان بنا می کنند.
آنها البته نگاه به شرق و همگرایی با روسیه و چین را نوعی بازدارندگی بقا محور می دانند، که به کارحل مشکلات آنی وزودگذر ایران می آید، اما مشکل توسعه ایران را حل نخواهد کرد!
هیچ عقل سلیمی مخالف دیپلماسی وگفتگو حتی در بدترین شرایط نیست، اما ساده اندیشی است اگر تصور کنیم، ما زرنگ تر از طرف مقابلیم و می توانیم آنها را فریب دهیم. آنها با تحلیل رفتار و اوضاع و احوال ایران، به دنبال تهی کردن دستان جمهوری اسلامی از تمامی مولفه های قدرتند، آنگاه طرف ضعیف و خلع سلاح شده، همچون موم در دستان نظام سلطه، شرایط طرف قدرتمند را مو به مو اجرا خواهدکرد.
صدایی قدرتمند در طیف اصلاح طلبی با بانگ بلند می گوید: ایران باید از توان هسته ای اش چشم بپوشد. برد موشک هایش را محدود کند، غرب ستیزی را کنار بگذارد. اسرائیل را به رسمیت بشناسد. سیاست هایش را نه با آرمان استقلال خواهانه انقلاب ۵۷، بلکه با سیاست های ترکیه و عربستان ومصر هماهنگ سازد، تا ستاره اقبال توسعه اش از واشنگتن طلوع کند! شاه بیت بازدارندگی توسعه محور با تمام صغرا کبرا های بیشمارش، در شرایطی که اروپایی ها با تله اسنپ بک، به کمک اسرائیل و آمریکا آمده اند و راه را بر روی هرمذاکره ای بسته اند، در گزاره های بالا خلاصه می شود.
این تخیلات رمانتیک، تاریخ تحولات نیم قرنی ایران و منطقه را به کنار می نهد و نمی خواهد اقرار کند که طی چهار دهه اخیر، روند توسعه ایران همواره معطل امنیت بوده است. تهدید امنیتی که علی الدوام ، توسط جنگ هشت ساله صدام و متحدانش علیه ایران و سپس تحریم های بی حد وحصر بلوک امپریالیستی و غرب و ترورهای اسرائیل و این آخری تهاجم و حمله مستقیم به ایران، موجودیت سرزمینی و حاکمیتی و استقلال ما را، نشانه گرفته است. مذاکره و دیپلماسی یک تکنیک و روش برای پیشبرد راهبرد و استراتژی کلان تر است و به خودی خود بازدارندگی به ارمغان نمی آورد.
مخالفت استراتژیک امریکا و غرب با ایران مخالفت با ایران مستقل و جلوگیری از قوه به فعل در آمدن پتانسیل های تاریخی و فرهنگی و تمدنی ایران و مخالفت با توانایی ایران در نوعی نظم سازی منطقه ای خود بنیاد است. امکاناتی که می تواند، نظم دگر بنیاد استعماری جاری در منطقه را به چالش بکشد.