خشونت در جامعه ایران رو به رشد است. در این فرآیند زنان بیش از پیش مورد خشونت قرار می گیرند و باید چاره ای برای این مشکل جست. در جامعه استبداد زده ایران خشونت توانسته است هر چه بیشتر قلمرو خود را توسعه دهد. یا به عبارتی دیگراین حکومت است که با بکار گیری و بسط خشونت و ایجاد رعب و وحشت، توانسته است به حیات خود ادامه دهد. خشونت ابزاری است موثر در دست حکومتگران مستبد برای ادامه موجودیت خود. در ایران، خشونت را می توان در همه جا دید بین خود مردم ، مردم و دولت، دولت و حاکمیت و حاکمیت با کل دنیا دید.
اما موضوع این است که در این میان نیز عدالت برقرار نیست. زنان بیشتر از مردان مورد خشونت قرار می گیرند. این خشونت ها به طور کل در سه حوزه صورت می گیرد، خشونت های خانگی، خشونت هائی که از سوی جامعه و محیط کار و قسم آخر خشونت هائی است که از سوی حاکمان و دستگاه حکومتی برعلیه زنان اعمال می شود.
طبق تعریفی که از خشونت داده شده است هر عملی را که به آسیب یا رنجاندن جسمی، جنسی، یا روانی زنان منجر شود، از جمله تهدید، اجبار یا محروم کردن زنان از آزادی، که در ملاء عام یا در زندگی خصوصی انجام شود خشونت نام دارد.
برای بسته شدن نطفه یک عمل خشونت بار و اعمال آن نیاز به نابرابری در توانائی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وجود دارد. در واقع یک مکانیزمی برای شکل گیری و اعمال خشونت وجود دارد. خشونت عملی خود بخودی، ناگهانی، از روی ندانم کاری و … نیست، بلکه دقیقا یک عمل هدفمند وبرای ایجاد نتایج مشخصی اعمال می شود.
شما دختر هفت ـ هشت ساله ای را در نظر بگیرید که پدر وی با سیخ کباب دست وی را می سوزاند تا دیگر این دختر بچه ظرف وظروف خانه را موقع جمع آوری و شستن، نشکند و به قولی سهل انگار بار نیاید. (من خود شاهد آن بوده ام) یا دختر ۲۰ ساله ای را در نظر بگیرید که از پدر خود کتک می خورد که چرا در چنین تظاهرا تی شرکت کرده ( ممکن است دیگر برای این دختر خواستگار پیدا نشود!) یا زن جوانی را در نظر بگیرید که از دست شوهر و برادر شوهرغیرتی خود کتک می خورد که چرا چادرش کمی بالا رفته و یا سا ق پایش را نامحرم دیده است. و یا شما صورت سوخته زنی را که با اسید توسط پسری که عاشقش شده است و نتوانسته با وی ازدواج کند، را در نظر بگیرید.
هر چند که این خشونت ها انگیزه های متفاوت دارد ولی در یک چیز مشترکند و آن این است که بر یک زن اعمال می شوند.
این درست است که دلایل و ریشه های خشونت قبل از اینکه در شخصیت فرد خشونت ورز پدیدار شود قبلا در فرهنگ آن جامعه نقش بسته است و در آنجا است که باید ریشه یابی و فرهنگ سازی شود. اما این هم درست است که قوانین هستند که بستر فرهنگ سازی را فراهم می کند. یک نگاه به قوانین ضد زن و تبعض آمیزنشان می دهد که تا چه اندازه خشونت در جامعه نهادینه شده است وباید در این نظم تغییر اساسی صورت گیرد.
اگر قرار باشد تغییری صورت بگیرد، باید هم از بالا و هم از پائین هرم قدرت شروع به کار کرد. از بالا یعنی اصلاحاتی که بتواند تغییرات اساسی آینده قوانیــن را هموارتر کند و هم از پائین از طریق چهره به چهره، خانە بە خانە و خیابانی و همچنین برپائی خانه های امن زنان و … باشد
حکومت، فعالین زنی را که فن تغییراین قوانین را آموخته اند ودر این جهت فعالیت می کنند را ( طبق قولی که خود در رسانه ها داده بود ند که با فتنه گران برخورد قاطع می کنند) شناسائی کرده و یک بە یک آنان را دستگیر و روانه زندان کرده است و به خانواده هایشان هم فشار وارد می کند که حرفی نزنند و اعتراض نکنند. نگاهی به دستگیری و فشار بر زنانی مانند نسرین ستوده، مادران پارک لاله، اکرم نقابی، مادران صلح و بسیاری از زنان روزنامه نگار، مدافعان و فعالین جنبش زنان دال بر این مدعا است. هر زمان حکومت می بیند که روزنه ای باز شده است تا مطالبات زنان، از جمله حذف خشونت علیه آنان مطرح شود، ماشین سرکوب بلافاصله به راه می افتد و آن روزنه به سرعت بسته می شود. این اعمال خشونت بار در ذات این حکومت غیر دمکراتیک است. تئوری فتنه و مقابله با آن حتی دامنگیر دگر اندیشان حکومتی، اصلاح طلبان و در مواردی اصواگرایان زن نیز شده است.
در مقابل این خشونت علیه زنان، آنان همچنان استقامت و مقاومت از خود نشان می دهند و خواسته ها و مطالبات خود را بیش ازپیش مطرح می کنند. زنان چه پیر و چه جوان، چه روستائی و چه شهرنشین، چه در خانه، کوچه و بازار و چه در محل کار خود و خیابان، چه در زندان و تبعید گاه … به هر شکلی که باشد با این طرز فکر و این گونه قوانین مقابله می کنند. برای آنان فرقی ندارد که این خشونت از سوی مردان زندگیشان است یا از سوی جامعه مردسالار و یا حکومت زن ستیز و دقیقا به همین خاطر است که قوه قضائیه روزهای سخت و سیاهی را پشت سر می گذراند.
سری به دادگاه ها بزنید! خواهید دید که در این بیدادگاه ها چگونه زنان در راه روهای این ساختمانها، بدنبال رسیدن به حق از دست رفته خود هستند و از این همه ظلم و جنایت و خشونتی که هر روزه به جان و روانشان آسیب می رساند، شاکی هستند. در خیابانها نیز زنان در مقابل طرح مقابله با بد حجابی! به مقاومت تحسین برانگیزی برخواسته اند. دولت با طرح های جدید و بودجه هنگفت وارد میدان می شود و زنان نیز با خلاقیت شگفت انگیز خاص خود به مقابله با این طرح ها می پردازند.
این مقاومت امر تازه ای نیست. سالیان مد یدی است که زنان در جای جای میهنمان پای در میدان نهاده وبه مقاومت پرداخته اند. گردهم آ یهای خیابانی و سرکوب ۲۲ خرداد در میدان هفت تیر وتجمعات مادران پارک لاله و حامیان آنان در سراسر جهان، در میهمانی های و محفلهای خودمانی و زیر زمینی، در کنفرانس ها و نشست های فرهنگی و دانشگاه ها، از جمله مکان های هستند که آنان برای هر چه بیشتر سامان دهی مطالبات خود فعالیت می کنند. دقیقا در همانجا ها است که آنان مورد هجوم دستگاه سرکوب قرار می گیرند، دستگیر می شوند، مورد تجاوز قرارمی گیرند، به دست گرگان حکومتی دریده و به آتش کشیده می شوند. زنان تا به حال، برای رسیدن به یک زندگی بهتر هزینه های هنگفتی پرداخته اند.
خواسته های انسانی زنان بارها و بارها در بیانیه های آنان آمده است. در این خواسته ها مقابله با خشونت از هر نوع و شکلش برجسته می باشد. از جمله خواسته های دیگر آنان آزاد بودن و آزاد زیستن است. اینکه در خانه درحصار پدر، برادر و یا همسر و مردان دیگر زندگیشان نباشند. اینکه در جامعه در حصار قوانین دست و پای گیر نباشند. اینکه مثلا برای شروع به کاری اجازه شوهر و یا کسی دیگر نیاز نباشد و تنها توانائی های آنها ملاک برخورد قرار بگیرید.
در بسیاری از موارد دلیل اصلی بروز خشونت، نداشتن استقلال مالی زن است. اگر وی توان مالی می داشت خیلی پیش تر ازاین خانه و زندگی و رابطه غیر انسانی و نابرابر بیرون می رفت و اجازه نمی داد که شوهرش روغن داغ را بر صورتش بپاشد ویا وی را بسوزاند و همه جا جار بزند که زنم افسردگی روحی داشت و خودش را کشت!
تا آنجا که من سراغ دارم همه وزرای کار دولت های بر سرکار آمده این حکومت وعده اشتغال زائی داده اند. کارشناسان بارها و بارها نیز اعلام کرده اند که اگر وضع مالی زنان بهتر می شد دیگر مورد این همه خشونت قرار نمی گرفتند. بیکاری مزمن و بسیار بالای زنان و وابستگی مالی آنان به همسر، پدر و مردهای دیگر خانواده باعث پدید آمدن ناهنجاری هائی همچون افسردگی، خود کشی، خود سوزی، فرار از خانه، شوهر کشی و … می شود. اما چگونه می توان انتظار داشت حکومتی که به کرات در قوانین خود جایگاه زن را در خانه می داند و با دستگاه تبلیغاتی خود بر این طبل می نوازد و به اصطلاح فرهنگ سازی می کند، چاره ای بجوید. تنها یک راه باقی مانده است و آن این است خود زنان با همیاری یکد یگر تا دسترسی به مطالبات و خواسته هایشان استقامت و پایداری کنند.