باز خبر ناگوار سقوط کارگری در مخزن آب جوش و یا انفجار مخازن گازی و مرگ دلخراش کارگران را میشنویم. باز مثل همیشه فقدان وسایل ایمنی و رعایت نکردن درست قوانین و آیین نامه های ایمنی کار و عدم آموزش به کارگران، حادثه آفرین شده. باز خانواده یک کارگر نان آور و سرپرست خود را از دست داد و بر هیچ کس معلوم نیست که چه بر سر آن خانواده خواهد آمد.
با هر حادثه و مرگ در محل کار، کرامت انسانی آن کارگر به خشن ترین شکل پایمال شده و خانواده آنها بدون هیچ حمایتی به حال خود رها می شوند!
بر اساس آمار اخیر معاون وزارت کار، سالانه حدود ۱۳ هزار حادثه ناشی از کار در کشور رخ می دهد و حدوداً ۷۰۰ نفر کشته می شوند. این آمار به یقین کامل نبوده و نیست. برای پایین آوردن آمار حوادث کاری، اول باید نقاط خطر خیز محیط های کار شناسایی و برای رفع آنها دستورالعمل های لازم تدوین و آموزش داده شود.
شناسایی و طبقه بندی نقاط خطر خیز در محیط کار وظیفه ای داِئمی است و باید تحت نظر و مراقبت کارفرما و تشکل های کارگری انجام شود. با پنهان کاری علل واقعی حوادث کاری از طرف کارفرمایان، رفع بموقع آنها ممکن نخواهد بود.
واگذاری رانتی کارخانجات تولیدی دولتی به بخش خصوصی فاقد تخصص و تغییر کاربردی اینگونه کارخانجات که با انگیزه سود هر چه بیشتر انجام می شود دلیل دیگری بر افزایش حوادث می باشد.
کارگران وقتی قادر خواهند بود که خواسته های بر حق خود، از جمله رعایت ایمنی محیط کار را مطرح و کارفرمایان را برای برآورد کردن آنها تحت فشار قرار دهند که دارای قدرت چانه زنی دسته جمعی قوی باشند و کارفرمایان نتوانند خواسته آنها را نادیده بگیرند. قدرت چانه زنی دسته جمعی بدون تشکل های مستقل قوی امکان ندارد.
* * * * * * * * * * *
هنوز به یاد دارم اواخر دهه چهل بود که من با خوشحالی به محیط کار جدیدم وارد شده و با کنجکاوی و علاقه همه جا را بررسی می کردم. کارگران، مهندسین و ناظران خارجی با سر و صدای زیاد در فعالیت بودند. تا اینکه بالاخره مرد میانسالی که فقط چند کلمه فارسی بلد بود مرا فرا خواند و کاری را به من محول کرد تا آن را انجام دهم. با گذشت زمان شناخت ما از یکدیگر عمق یافت و توانستیم به خصوصیات هم تا حدودی آشنا شویم. او بدون نگرانی هر روز مرا چک می کرد و روز بعد در عرصه جدید تری به کار میگرفت. از این طریق توانائی های من را کشف می کرد و ظاهرا از این کار راضی بود. زمان می گذشت و با گذشت زمان آرام آرام سوله ها بزرگی ساخته شدند. حالا دیگر معلوم بود که در اینجا قرار بود بزرگترین سرد خانه آن منطقه ساخته شود.
حدوداً ۶۰ نفر بودیم از ملیت ها و اقوام گوناگون زبانی و سرزمینی (لر، ترک، کرد، عرب، فارس، یونانی و لهستانی) که در نهایت دوستی و برادری با هم کار می کردیم و با هم غذا می خوردیم و با هم استراحت می کردیم، و در نهایت در غم و شادی هم شریک می شدیم و در آخر توسط سرمایه داری بی رحم استثمار می شدیم.
ساختمان اداری در دو طبقه تقریبا ساخته شده بود. حالا دیگر کارگران لازم نبود زیر آفتاب سوزان و روی زمین استراحت کنند. بعد از مدتها مبارزه حق استفاده از سایه درون ساختمان اداری را کسب کرده بودیم. خوردن و آشامیدن و کمی استراحت توام با کمی خواندن آهنگ های محلی (لری، دشتی، ترکی و خیام خوانی) بودند و بسیار دلنشین و تاثیر گذار. خاطره این تاثیر مطبوع تا امروز ادامه دارد.
سوله و سالن های بزرگ باید از درون توسط مصالح ساختمانی خاصی عایق بندی می شدند و برای این کار باید قیر مذاب را روی مصالح مخصوص مالیده و آن را به دیوارها نصب می کردند. جلو هر سالن شش بشکه بزرگ قیر ۲۰۰ لیتری جامد قرار داشت. زیر هر کدامشان مشعلی قرار داشت تا توسط آن قیر جامد ذوب شود. قیر های ذوب شده سپس توسط سطل های آهنی به داخل سالن برده میشدند تا در آنجا استفاده شوند.
هیچگاه فراموش نخواهم کرد. ساعت یک بعد از ظهر بود و وقت استراحت تمام شده بود. کارگران با بی میلی یواش یواش برای کار بر می گشتند. جلو یکی از سالن ها دود غلیظی از بشکه های قیری بر می خواست. این به معنی آتش گرفتن بشکه های قیر بود.
آتش گرفتن بشکه های قیر حادثه ای شناخته شده بود و خاموش کردن آن هم خطرناک و هم زمان بر بود. به همین خاطر کارگری که مسئول بود بیشترین تلاش را برای جلوگیری از سرایت آتش از بدنه به درون بشکه ها می کرد. ولی فقدان آموزشی و نبود امکانات این کار را نشدنی کرده بود. شعله های آتش هر لحظه اوج بیشتری می گرفتند و به بشکه های دیگر سرایت میکرد. رنگ سرخ و سیاه شعله های آتش چنان رعب آور و ترسناک بود که یک نفر می گفت این شعله اژدهای خفته در اعماق جهنم است که قربانی می طلبد.
در این لحظات ناگهان از میان دود و شعله های آتش یک نفر با سطلی در دست پدیدار شد و قبل از اینکه کسی بتواند عکس العملی انجام بدهد آب درون سطل را به روی بشکه های مشتعل قیر پاشید. صدای مهیب انفجاری به گوش رسید و توده عظیمی از قیر مذاب به آسمان برخاست.
فاجعه اتفاق افتاده بود. انسانی زیر توده عظیم قیر مذاب مدفون شده بود، با حرکاتی تند که هر لحظه تندتر میشد و در نهایت آرام گرفت. در گوشه دیگر کارگر دیگری از ناحیه چپ سر و گوش و شانه اش مورد اصابت قیر مذاب قرار گرفته بود.
بعد از ساعتی انتظار بالاخره آمبولانسی آمده و مصدومین را با خود برد. بعد از یک هفته خبر مرگ کارگر حادثه دیده که قابل شناسایی نبود را آوردند. کارگر دیگر برای مدت ها تحت درمان قرار گرفت و در نهایت یک گوش خود را از دست داده و جای زخم بزرگی را تا آخر عمر با خود حمل خواهد کرد.
برگرفته از بولتن کارگری، دوره جدید، شماره ۲۵۲