دهه هشتاد ، دهه توسعه تکنولوژی و انقلاب در شکل ابزاری بود، شتاب تحولات سرسام آور و مقاومت در برابر تحولات حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با سرخوردگی و محو شدن از نظام ساختاری تکنولوژی محسوب می شد. جهان هیچ انتخابی جز پذیرش نوآوری که بعد ها آن را به “ انقلاب علمی و فنی “ تعبیر کردند، نداشت. هیچ قشر، طبقه و کشوری نبود که از این انقلاب بی بهره شود. گسترش کامپیوتر ها و موبایل ها از هر وسیله دیگر واجب تر شد، در هیچ خانه ای در جهان نبود که کامپیوتر و موبایل در دسترس نباشد اما در بسیاری از این خانه ها هنوز نگرانی نان و آب حل نشده بود. وسعت و تأثیراین انقلاب فنی بسیار عالمگیرتر از رنسانس و انقلاب صنعتی اروپا بود چرا که همه جهان را هدف تغییر قرار داده بود.
لازم به اثبات نیست که انقلاب تکنولوژیک به نیاز مسلم و جدایی ناپذیر زندگی روز انسانی تبدیل شد. در حقیقت این واقعه بدون دخالت بوژوازی حاصل نگردید. اما اکنون دیگر آشکار شده است که بوژوازی از شرکت در این انقلاب تسلط کامل سرمایه بر ابزار های فنی در نظر داشت. در این تحول طبقه کارگر نیز دخیل و نقش داشت. طبقه ای که بدون حضورش هیچ رشدی صورت نمی گیرد اما بورژوازی نقش طبقه کارگر را انکار می کند. بخش عظیم این محصول اجتماعی به یاری مغز و نیروی اجتماعی طبقه کارگر تأمین شده است. تجربه سیاسی، آگاهی علمی و بکارگیری داشته ها و اراده طبقه کارگر برای انجام این تحولات تکنیکی، بورژوازی نمی تواند کتمان کند.
طبقه کارگر هدایت و کنترل و استفاده از ابزارهای تکنیکی را به انجام رساند و بازار اجتماعی کار را با بکار گیری خلاقیت به شتاب و توسعه انقلاب فنی یاری رساند. اما بورژوازی در پی انکار نقش طبقه کارگر بر آمد و از اضمحلال و استحاله پرولتاریا سخن راند.
موجودیت طبقه کارگر خصلت تاریخی و جهانی دارد اما طرفداران زوال طبقه کارگر اعتراض می کنند که چنین نیست و داده ها و سرمایه گذاری بورژوا ها بانی تحولات این دوران است و لذا پرولتاریا نقشی در این انقلاب علمی و فنی نداشته است و مفاهیم گذشته برای تعریف پرولتاریا و نقش اجتماعی طبقه کارگر توسط سرمایه متحول شده است و تضاد کار و سرمایه نیز دستخوش بازنگری اجتماعی و سیاسی قرار گرفته است و خصوصیت گذشته را از دست داده است.
شکل و ابزار کار توقعات و نگاه طبقاتی طبقه کارگر را دگرگون ساخته و گرچه انقلاب تکنولوژی باعث از بین رفتن بسیاری از شغل های فیزیکی شد اما شکل ابزاری کار هویت طبقاتی کارگر را تغییر نداد و طبقه کارگر همچنان در وضعیت اصل تاریخی تضاد کار و سرمایه بسر می برد اما آنان را از کارگر به صاحبان ابزار و شرکت ها تبدیل نکرد از این روی علیرغم تغییر ماهوی شکل و ابزار کارگر هنوز آن ها با هویت طبقاتی کارگر شناخته می شوند.
در حقیقت انقلاب تکنولوژیک عامل فراگرد تبدیل طبقه کارگر از خود به طبقه برای خود رسید و ابعاد اجتماعی و محیطی طبقه کارگر را دگرگون کرد. کاربست تکنیک و مهیا شدن ابزار های مدرن مشوق ترک و جمع کردن ابزارهای سنتی بازار کار طبفه از خود به طبقه برای خود سهل کرد و امتیاز های بسیاری نصیب خود ساخت. در عین حال موارد منفی تحقق این فرایند نیز بسیار و امکانات دشواری بهمراه داشت. پدیده بیکاری، کاهش ساعت کار، پرولتاریا را در مقابل سرمایه انحصاری جهانی به واکنش علیه هدف های سرمایه داری از توسعه تکنیک برانگیخت. نقش سرمایه در واکنش سریع تر از ابزار های نو (کامپیوتر ها و موبیل ها) و احاطه سرمایه بر برنامه ها از جمله مانور هایی بود که سرمایه داری انحصاری در برابر پرولتاریا به نمایش گذاشت.
امیال سرمایه داری انحصاری از توسعه ابزار های تکنیکی مدرن با هدف افزایش سود بیشتر و کاهش حجم کار همراه شد. خلوت شدن بسیاری از موسسأت از زمره هدف های سرمایه داری انحصاری در استفاده از انقلاب علمی و فنی بحساب می آید. بر اساس تئوری آن ها با تسلط تکنیک دیگر از اعتصابات کارگری خبری نخواهد بود و ماشین های کامپیوتری بیست و چهار ساعت بدون هزینه اضافه برای سرمایه داری کار خواهند کرد و طبقه کارگر را از میدان کار خارج می کند. تراژدی بیکاری و ناهنجاری روانی اجتماعی آرام و قرار از نظام سرمایه داری و قدرت سیاسی بر آمده از آن گرفته است.
قربانی این سیاست بسیاری از جوانان و صد ها میلیون انسان کشورهای رشد یافته سرمایه داری هستند. ابزار های فنی نو و گرایش از کار جسمی به کار فکری به سرمایه داری انحصاری اجازه بیشتر برای استثمار لشکر بیکاران در کشور های در حال توسعه و نیروی کار ارزان عامل بی ثباتی اجتماعی در جوامع سرمایه داری پیشرفته است.
بدین ترتیب تضاد کار و سرمایه بسیار پیچیده تر و ظریف تر دنبال می شود. عقب نشینی دولت های رفاه و تمایل آنان در حذف خدمات اجتماعی، دشوار تر کردن شرایط صندوق بیکاری، بیمه های درمانی و اجتماعی برای سیادت سرمایه انجام می گیرد.
فشار ایدئولوژیک سرمایه داری بر طبقه کارگر برای دست کشیدن از هدف های سوسیالیستی برای تسلط بورژوازی بر طبقه کارگر صورت می گیرد. به موزات این فشارها اشاعه توهمات دولت رفاه لیبرالی و اصلاحات طبقاتی با کمک نیروهای ناسیونالیستی صورت می گیرد. در این مورد سرمایه داری انحصاری تلاش می کند گردان هایی از طبقه کارگر که فاقد آگاهی طبقاتی هستند را اجیر سازد تا در جهت منافع سرمایه داری انحصاری فریب سوسیال دمکراسی بخورند و آنان را از طبقه برای خود به خرده مالکان سوسیال دمکراسی تبدیل سازد.
کارزار سرمایه داری انحصاری در این پروسه نتیجه هایی بهمراه داشته است. نگاهی به نقش رهبران سوسیال دمکراسی در کشور های اروپایی که صاحبان بسیاری از بنگاه های ساختمانی هستند از جمله نتیجه هایی از این فرایند هستند. فشار روانی و اقتصادی سرمایه داری انحصاری و دگرگونی های سوسیال لیبرالیستی منجر به آن شده است تا توان مبارزاتی گردان های چپ کارگری تضعیف شود. کاهش اعتصابات و تن دادن به خواست سیاسی سوسیال دمکرات ها از طرف احزاب چپ اروپایی و بی انگیزه کردن بخشی از گردان های طبقه کارگر که هنوز مشغول کار فیزیکی هستند از جمله موفقعیت های سرمایه داری انحصاری بشمار می رود.
حساسیت انقلابی در میان این دسته از تشکلات کارگری بسیار کاهش یافته است و بی تردید چپ های رفرمیست نیز تحت فشار های سیاسی سوسیال دمکراسی به این خط تن داده اند.
با نگاهی واقع بینانه به امور نمی توان از این شگرد های طبقاتی غافل بود. مهم ترین پیش شرط ارتقای فعالیت های اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر، فعالیت بی وقفه گردان های طبقه کارگر هستند. در این جا منظور احزاب کمونیست است، احزابی که هنوز از مارکسیسم فاصله نگرفته اند و خودشان را در حد احزاب چپ اصلاح طلب محدود نکرده اند. احزابی که به منافع کوتاه مدت و درازمدت طبقه کارگر پشت نکرده اند. هر چند که در ایالت متحده آمریکا و کشور های اتحادیه اروپا سخن گفتن از احزاب کمونیست به مانند کشور های در حال توسعه تابو محسوب می شود و احزاب کمونیست از امکانات دولتی و اجتماعی برخوردار نیستند اما نیاز تشکل یابی و فعالیت گردان طبقه کارگر الزامی است. این احزاب باید بیشتر با بدنه اجتماعی تماس بگیرند و آگاهی طبقاتی را در میان مردم اشاعه دهند. احزاب کمونیست اروپایی باید با مرزبندی شفاف با احزاب (خرده مالک سوسیال دمکرات) و چپ رفرمیست هدف های بورژوازی انحصاری را افشا کنند.
احزاب کمونیست در اروپا راه درازی برای توسعه سوسیالیستی در پیش دارند و با رزمندگی مارکسیستی به نقد برنامه و عمل چپ های رفرمیست و سوسیال دمکرات ها بپردازند. آن ها بدرستی خود را سوسیال رفرمیست دموکرات می نامند و کارگر آیین هستند و نه پیشاهنگ طبقاتی پرولتاریا. کمونیسم ستیزی و ترس از دست دادن قدرت های پارلمانی نشانه های آشکار ضعف سوسیال دمکرات ها و چپ های رفرمیست است.
هدف نهایی طبقه کارگر برقرای جامعه سوسیالیستی است. جامعه ای که برابری های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مشخصه بارز آن است.