شرایط کشور امروز به نحویست که به جز کسانی که تصمیم گرفتهاند، آگاهانه نابسامانیها را نبینند، همه نگران این اوضاع دهشتناکاند.
بخش اعظم نیروهای میهندوست امروز به ایران به مانند مادری مظلوم و دوستداشتنی نگاه میکنند که در بیشهای مملو از کفتاران گرسنه، خود را پنهان کرده است. حفظ جان و نجات این مادر، این جانِ جانان، آنان را مجبور به صبر و تفکر و مدارا کرده است.
در طول چهار دههٔ گذشته میهن ما دو واقعهٔ اسفبار و غمانگیز را از سر گذرانده است؛ یکی جنگ ویرانگر عراق علیه ایران و دیگری دههٔ خونبار شصت. کارشناسان، نیروها و دستاندرکاران منصف بر این نظراند که این هر دو واقعه «هم قابل پیشبینی و هم قابل پیشگیری بود». همهٔ علائم و شواهد نشانگر این واقعیت است که ارادهای، به ویژه در حاکمیت جمهوری اسلامی، برای پیشگیری از این وقایع مهلک وجود نداشت. در هر صورت جمهوری اسلامی به اتکاء جوان بودن انقلاب، امید مردم به آیندهٔ بهتر، حمایت مردمی، رهبری کاریزماتیک آیتالله خمینی و … علیرغم تحمیل هزینههای انسانی و ملی غیرقابل جبران به کشور و مردم، از این دو ابرچالش جان سالم به در برد.
در طول رهبری آیتالله خامنهای اگر چه ابرچالشهایی چون جنگ و دههٔ خونبار شصت وجود نداشته، اما با تقابُل میان تفکر ولایتفقیهی با اصلاحات در دههٔ هفتاد و هشتاد، از سال ۸۸ به بعد ما شاهد علنی شدن دو موضوع بودیم؛ یکی پایان گرفتن دوران فصلالخطابی سخن و نظر ولی فقیه در عیان جامعه که پس از جنبش سبز رخ داد و دیگری بروز خیزشهای اجتماعی پیدرپی.
در طی سالیان متمادی شیوهٔ مدیریت و رفتار حاکمیت وجدان عمومی جامعه را آنچنان نسبت به خود بیاعتماد کرده که آتشفشان خفته و ساکت جامعه دیریست بیدار و فعال گشته و هر لرزشی، ولو ناچیز، امکان فوران آتشفشانی را در گوشهای به همراه دارد. اکنون ما هیچ اطمینانی نداریم که آرامش امروز فردا هم وجود خواهد داشت و دلیل این عدم اطمینان در درجهٔ اول گسستیست که بین حاکمیت و جامعه به وجود آمده است؛ گسستی که روزبهروز تعدادی از پنجرههای امید را در دل و بر دل مردم میبندد.
دوستداران ملک و ملت که کنش سیاسی را جزء ضروریات زندگی خود میدانند و نه کنشی تجملاتی، به نیکی میدانند که تحول مثبت ثمرهٔ دوران رشد و امید است و نه دوران ورشکستگی و سرکوب، لذا با قلبی پرطپش و چهرهای مضطرب بیش از هر چیز نگران مام میهن و سلامت و امنیت فرد فرد افراد این کهندیار، فارغ از مذهب، عقیده، قومیت، جنسیت، زبان و دیگر تمایلات و تعلقات میباشند و از این رو اعمال حاکمان را در همهٔ سطوح زیر نظر دارند.
در روزهای اخیر مجلس اصولگرا با استعانت و برای اثبات حکایتِ گلستان سعدی که «ظلم اول در جهان اندک بود، هر که آمد بر آن مزید کرد تا بدین غایت رسید». لایحهٔ ۹مادهای قوهٔ قضاییه که در هیئت دولت به ۱۵ ماده افزایش یافته بود را اولاً تغییر نام داد و ثانیاً به ۷۰ ماده ارتقاء داد؛ هفتادبندی که هر کدام برای به ویرانی کشاندن یک کشور کافیست.
با نگارش لایحهٔ هفتادمادهای کمیسیون قضایی مجلس و انتخاب نام «لایحهٔ حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» به نظر میرسد بیش از همه گروهی در درون حاکمیت خواستار خروش و اعتراض و در ادامه به خون کشیده شدن سطح جامعه میباشند. در شرایطی که طی ماههای اخیر حضور زنان با پوششهای انتخابی نه تنها هیچ آسیبی به جامعه نرسانده، بلکه نشان داده است که آرامش جامعه و خانوادهها نسبت به تابستان گذشته تا چه میزان بیشتر شده است. عرضهٔ چنین لایحهای به جز تشویش جامعه و اذهان عمومی چه معنی دیگری میتواند داشته باشد؟
در جامعه اگر هنوز رفتار مداراگرایانهای وجود دارد، اگر بخش اعظم نخبگان و گروههای مرجع از سویی و قشر خاکستری جامعه از سوی دیگر به عملی کردن نظرات درونیشان در مقابله با حکومت فقها نرسیدهاند. اگر در خیزش «زن، زندگی، آزادی» همدلیشان با خیزش را به همراهی با آن فرانرویانیدند و فقط به حمایت نظری مبادرت کردند، فقط و فقط از باب پیشگیری از فاجعهایست که از وقوع آن بیمناکاند. اینان جویای انتخاب مطمئنترین و در عین حال کمهزینهترین راه برای عبور از این سیاهچاله بودند و هستند. اقشار فوق با توجه به عزمشان برای پیشگیری از فاجعهای که قابل پیشبینیست در همهٔ کنشها چونان رانندهای در جادهای یخزده حرکت میکنند. نگارنده بر این نظر است که جامعهٔ ایران اکنون مدتهاست در زیر پوست خود لشکر خود را «با تیغ حلم که قطعاً از تیغ آهن تیزتر و از صد لشکر ظفرانگیزتر است»، آماده کرده است. جامعهٔ پرتکاپو توانسته پایگاه اجتماعی حاکمیت را روزبهروز کوچکتر کند؛ حاکمیت را در درون دل و خانههای مردم بیاعتبار کند، حتی گوش عناصر سالم حاکمیت را به شنیدن وادار سازد و از طرفی خود در طی یک روند آزمایش و خطا به تجربیات گرانبهایی دست یابد.
یکی از این تجربیات اعتراضات بومی و همهگیر به تصمیمات حاکمیتیست. طی روزهای اخیر و پس از انتشار لایحهٔ نوشتهشده توسط کمیسیون قضایی مجلس و در واکنش به آن اظهار نظرهای معترضانهٔ مبسوطی در سطح مطبوعات و فضای مجازی صورت گرفته که مشتی نمونهٔ خروار و مایهٔ خوشحالیست، اما شایسته است به ادامهٔ اعتراضات در سطح نخبگان و فضای مجازی اکتفا نکرد، این نارضایتی را به سطح جامعه انتقال داد و از جامعه خواست به شیوهای معترضانه افشاگر این تهیمغزی و بیمبالاتی کمیسیون قضایی مجلس باشد و به این ترتیب کوشید تا نارضایتی از این لایحه را به یک گفتمان اعتراضی تبدیل کرد و این اقدام توهینآمیز و خطرناک را به استهزاء گرفت.
همزمان با انتشار این طرح، از سوی دیگر در روزهای اخیر برای برونرفت از بحران پیشنهادهای کارشناسانهای با مقدمهای از آقای محمد خاتمی منتشر شده که حاصل کار گروهی از کارشناسان حقوقی، جامعهشناسی و دینیست، طرحی که از سویی با دلایل متقن بیپایه بودن دلایل شرعی و دینی را برای اجرای حجاب اجباری اثبات میکند و نشان میدهد این اعمال فقط به خاطر امیال سیاسیست و از سویی نشان میدهد بخش عظیمی از شخصیتهای طراز اول باورمند ایرانی در امر انتخاب پوشش اختیاری در کنار مردماند، موضوعی که شایسته است نسبت به آن توجه ویژه و از آن استفادهٔ بهینه صورت گیرد. فضای عمومی جامعه به سود جنبش تغییر است. حاکمیت هر روز تعدادی از برگهایی را که با تکیه بر آن اعمالش را توجیه میکند، از دست میدهد. در روزهای اخیر در تجمعات ایام محرم بار دیگر نشان داده شد که جامعهٔ ایران از هر فرصتی برای اعلام نظرش استفاده میکند؛ که جامعه، اگر چه منتظر است، اما معترض است. تجمعات ده روزهٔ اول ماه محرم نشان داد جامعهٔ ایران آمادگی همگامی و همراهی همهٔ آحاد ملت را دارد. همگامی و همراهیای که ضمن قبول تفاوتها به آن احترام میگذارد و آن را میپذیرد.
این امکان همگامی و همراهی تفاوتها با هم در امر طرد حکومت فقها بزرگترین سرمایهٔ اجتماعی جامعهٔ ماست. به آن افتخار کنیم!