در دو قرن گذشته میتوان گفت که ایران در تلاش و تلاطم برای به دست آوردن استقلال و آزادی بوده است، از انقلاب مشروطه تا نهضت ملی شدن صنعت نفت و تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و هم اکنون!
دوران مشروطه تجلی خواستههای جامعه برای دست یافتن به آزادی قلم و بیان، اجتماعات، زنان، برابری حقوق زن و مرد و در واقع برابرحقوقی آحاد ملت در برابر قانون بوده، چنانکه دولت بعد سیاسی و ملت بعد ملی جامعه را تشکیل میدهند. با توجه به این مقولات میتوان گفت مشروطیت نهضتی بوده است که عزم ملت برای مداخله در تصمیمگیریهای سیاسی، اجتماعی را نمایندگی میکرد. نشانههای آن را میتوان علاوه بر تاریخ سیاسی، در ادبیات آن دوران به وضوح دید. شاعران و نویسندگان آن دوران ملت و آزادی را به گونهای میستایند و در ستایش آنها بسیار سرودند و نوشتند. از مهمترین اشعار آن زمان، انتقاد از نظام استبدادی است.
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را میدوم به پای سر در قفای آزادی
اشعار میهنی حضور خاصی در این دوران دارند و کمابیش در تمامی اشعار و نوشتهها دیده میشود، چنانکه عارف میگوید: «اگر من هیچ خدمتی به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم، وقتی تصنیف وطنی ساختم از هر ده هزار ایرانی یک نفر نمیدانست وطن یعنی چه! تصور میکردند وطن شهر یا دهی است که در آنجا به دنیا آمدهاند.»
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشهٔ ایام بتر کن اندر جلو تیر عدم سینه سپر کن
نگاه طبقاتی نیز در اشعار این دوره به چشم میخورد، اشعار لاهوتی و فرخی نمونههای این نگاه هستند.
لاهوتی:
ای تودهٔ نامآور ایران نهراسیم!
از حملهٔ اردوی شریران، نهراسیم!
ای کارگر نامی و دهقان مبارز،
یک صف بشتابیم به میدان نهراسیم!
فرخی:
توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود
در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای این دو صف را کاملاً از هم جدا باید نمود
مشروطیت به نوعی جلوهای از تجددخواهی است که آن را میتوان در آثار ادیبان و شاعران آن دوره دید، مکتوبات فتحعلی آخوندهزاده و میرزا آقاخان کرمانی، اشعار ملکالشعرای بهار، ایرج میرزا، عارف قزوینی، میرزاده عشقی، فرخی یزدی و لاهوتی و … تجلی آن دوران هستند.
اشعار بهار در این دوره به قانون و مجلس و مدنیت اشاره دارد.
جز مجلس ملی نزند بیخ استبداد افریشتگان قهر کنند اهریمن را
بی نیروی قانون نرود کاری پیش جز بر سر آهن نتوان برد تِرن را
آزادی، قانونخواهی، استبدادستیزی، آزادی قلم و بیان، تشکیل مجلس، استقرار حکومت مشروطه درون مایهٔ اشعار مشروطه را تشکیل میدهند.
عارف، عشقی و ایرج میرزا به نوبهٔ خود در دفاع از زنان برخاسته و اشعاری سرودند.
عارف:
بیفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند تو بر آن کسی که میگفت رخت به ماه ماند
بدر این حجاب و آخر بدرا، ز ابر چون خور که تمدن ار نیابی تو، به نیم راه ماند
عشقی:
گر کفن نیست بگو چیست این روبنده؟
مرده باد آنکه زنان، زنده به گور افکنده
به جز از مذهب هر کس باشد
سخن اینجای دگر بس باشد
با من ار یک دو سه گوینده، همآواز شود
کم کم این زمزمه در جامعه آغاز شود
با همین زمزمهها، روی زنان باز شود
زن کَند جامهٔ شرم آر و سر افراز شود
لذت زندگی از جامعه احراز شود
ورنه تا زن به کفن سر برده:
نیمی از ملت ایران مرده!
ایرج میرزا:
خدایا تا کی این مردان بخوابند زنان تا کی گرفتار حجابند
چرا در پرده باشد طلعت یار خدایا زین معما پرده بردار
در میان شاعران مشروطه شاعرانی بودند که با زبان طنز اشعار خود را میسرودند که بارزترین آنان علی اکبر دهخدا و نسیم شمال (سید اشرفالدین گیلانی) بودند.
دهخدا مقالات طنز خود (چرند و پرند) را در نشریهٔ صوراصرافیل به چاپ میرساند؛
مشتی اسمال نمیدونی چه کشیدیم به حق
چقده واسهی مشروطه دویدیم به حق
چه خیانتا که آن بیرگ نکرد
تا سوار خر خود شد خرشو بار نکرد
باز بگو مشروطه چرا از ما بیزار شده
و اما نسیم شمال با طنز وزین و دلنشین خود میگوید:
در قم رفقا میل کباب و کره کردند پس حمله به فاز و قدحِ افشره کردند
خوانند ز شادی ادبیات شما را مانند مگس گرد عسل کنگره کردند
علیرغم این نمونهها، پس از گذشت یک صد و هجده سال از مشروطه، ملت ما کماکان در تلاش برای دست یافتن به همان خواستههاست. هرچند در انقلاب ۱۳۵۷ توانستیم به استقلال سیاسی دست پیدا کنیم، اما دیگر خواستهها معلق مانده و ما در تلاشی مداوم، خواستار به تحقق پیوستن آنها در ارتباط با قانون میباشیم و این تلاش خاصه در مورد حقوق زنان ادامه دارد.
اشعار عارف و عشقی و ایرج میرزا بیانگر آن است که مبارزه برای حقوق و آزادی زنان و پوشش اختیاری قدمتی بیش از یک قرن دارد. از این روست که اشعار و شعارهای مشروطه رنگ، بو و تازگی خود را کماکان حفظ کردهاند و همچنان نوای این اشعار را میشنویم و زمزمه میکنیم.
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتمِ سروِ قدشان سرو خمیده
در سایهٔ گل بلبل ازین غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
دنا بابااحمدی
1 Comment
عالی!
چقدر خوب است که چپ ها یادمان های ملی را فراموش نکنند و تفسیر آنها را به دست حکومت ها نسپارند.