چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۸

چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۸

همه ما وظیفه داریم در برابر چنین جنایاتی که توسط  اسرائل صورت می گیرد بایستیم.
یودیت شیت: وظیفه من به عنوان یک فعال حقوق بشر، در کنار سایر موارد، انتقاد و مخالفت با سوءاستفاده از قدرت و صحبت علیه نسل‌کشی و اشغال، صرف نظر از...
۲ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
بدون حداقل درجه‌ای از قطبی شدن، یک دموکراسی احتمالاً کارایی نخواهد داشت.
چه چیزی پشت تشخیص روند «جامعه قطبی‌شده» نهفته است؟ نیلز سی کومکار در کتاب جدید خود نگاهی روشنگرانه به این اصطلاح خیره‌ کننده ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که قطبی‌شدن...
۱ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
کودتا بود یا نبود؛ از زبان خودشان:به اسباب‌چینی‌هایشان بنگریم
پس از کودتا، آمریکایی‌ها جای انگلیس‌ها را در ایران تصاحب کردند. و این بهای گزافی بود که بریتانیا بایستی بابت سال‌ها رفتار آمرانه، تکبرآمیز و غیر قابل تحمل خود در...
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: علی شاکری زند
نویسنده: علی شاکری زند
می‌یون‌چنر
تمرینِ زندگی همچون تمرین کوه‌نوردی است. قله را می‌بینی که باشکوه است و سرافراز تو را به خود فرامی‌خواند، کفش و کلاه می‌کنی و به قصد رسیدن به آن آماده...
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
پیام اجلاس شانگهای برای نظم آینده؛ حکمرانی جهان چندقدرتی
هم‌اکنون نقش سازمان همکاری شانگهای در بازتعریف نظم چندقدرتی بسیار مهم است. این سازمان به ابزاری برای همکاری سیاسی، اقتصادی و نظامی قدرت‌های عضو بدل شده است.
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
در مواجهه‌ با بی‌نظمی و جنگ‌های کنونی چه باید کرد؟
جنگ ارتجاعی و امپریالیستی ترامپ برای «بازگرداندن عظمت آمریکا» آیا تداعی کننده ظهور نیروی اهریمنی در فاصله مرگ دنیای سابق و زایش دنیای جدید نیست؟ آیا امریکا در تلاش عبث...
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: حسن نادری
نویسنده: حسن نادری
مروری بر سنت های جامعه شناسی | بخشی دوم : ساختارگرایی
تا اینجا چند پرسش مطرح می‌شود. اول اینکه چرا و تا کجا باید رهیافت جامعه‌شناختی ما آینه‌ای از رهیافت زبانشناختی باشد، مثلاً چرا باید همان دوگانه‌های زبان‌شناختی در بررسی اجتماعی...
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کیوان مهتدی
نویسنده: کیوان مهتدی
فریبرز صالحی

بیرق رنگین

پرشور می‌خندند. جوانی که فقط با لبانش نمی‌خندد، با چشمانش هم می‌خندد، با تمام خطوط چهره‌اش هم می‌خندد، انگار گل خندان قصه‌های خانم جان است که در گوشه حیاط زندان جان گرفته، فریبرز (صالحی) صدایش می‌کنند. از پشت روزن تمام وجودم چشم می‌شود وبراین حرکات زیبا و نرم خیره می‌ماند. گلِ خندان، آرزو می‌کنم روزن مرا بشناسی. می‌خواهم قصه پریچهرِ به زنجیر کشیده‌ات را برایت بگویم. حلقه رقصان پرشور ده دقیقه‌ای چنان دستها و بدن‌ها را حرکت می‌دهند که گویی در میانه جشنی به پایکوبی مشغولند. ده دقیقه باقی مانده را ...

کودکان بسیاری را به نام تو می‌خوانند، کودکانی که هنوز زاده نشده‌اند، کودکانی که مادر زمین آبستن آنهاست، زمین نام ترا بر آنها خواهد گذاشت، نام تو، نام او، نام شما، نام همه تان که اکنون هفته‌هاست، ماه‌هاست، سالهاست، قرن‌هاست ستاره شده‌اید و شب که فرو می‌افتد در گوشه‌گوشه آسمان شب گرفته پیداتان می شود و مردم از روی زمین می‌بینند که با سیاهی سر ستیز دارید. شب که می شود می‌خواهم تک‌تک‌تان را از آن بالا بچینم، و بر قلب آتش گرفته‌ام بنشانم، شاید اندکی آرام گیرد. می خواهم یک شب، یک ساعت، یک آن چراغ خانه‌مان را روشن کنید. بیایید بنشینید. هیچ هم که نگویید، تمام غصه‌های دلمان با یک لبخندتان محو می‌شوند. چقدر چشمانم را ببندم و در کوچه پس کوچه‌های خیال پرسه بزنم؟

 صدای کلنگ که گوشه‌ای از خاک باغچه را جابجا می‌کند مرا از جا بر می‌کند. نمی‌دانم کدام نیرو مرا از لوله نسبتا بلند شوفاژ بالا می‌کشاند و بر تاقچه کوچک روزنی کوچک که پنجره نام دارد می‌نشاند. از لابلای کرکره‌های نشسته برهم تماشایتان می کنم، بی آنکه شما بتوانید حتا چشمان مشتاقم را از آن سوی کرکره‌های رویهم غلتیده ببینید. شما، مردان سپید‌موی دو به دو گرداگرد حیاط می‌چرخید. پچپچه‌های‌تان را نمی‌شنوم. مثل مادربزرگم فقط قربان صدقه  قد و بالایتان می‌روم. حیاط نسبتا بزرگ است و زمان کوتاه. مگر در بیست دقیقه چند دور می‌شود چرخید؟ مگر در بیست دقیقه چندبار می‌شود درست روبروی روزنه‌هایی به نام پنجره قرار گرفت، آنهم برای چند؟ چندبار می شود دزدانه مشت‌های گره کرده را بالا آورد روبروی روزنه‌هایی که می دانید، و یا فقط حدس می زنید که چشمانی مشتاق نگاه‌تان می‌کنند. مگر در بیست دقیقه دزدانه انگشتان را به نشانه پیروزی بالا آورد برای چشمان عاشقی که هر روز بیست دقیقه، هزار و دویست ثانیه تنها از پشت روزنه‌هایی به نام پنجره، شما را، همه‌تان را یکجا در خود فرو می‌برند تا همه عمر بتوانند همچنان عاشق بمانند. و تازه از کجا معلوم که فقط نگاه‌های عاشقند که خیره نگاه‌تان می‌کنند؟ اما خطر می‌کنید. بخاطر همان یک جفت چشم عاشق هم که شده، هربار روبروی روزنه ها قرار می‌گیرید، لبخند می‌زنید، خم می‌شوید و با ملایمت گل سرخی را می‌بویید. مشت های گره کرده را دزدانه بالا می‌گیرید و تکان تکان می‌دهید.

چه زود هشدار پایان وقت هواخوری داده می‌شود. چشم‌هاتان را با چشم بند می‌پوشانید و رو به سوی دری می‌روید که به راهرویی دراز و نیمه تاریک می‌رسد. آخرین گام‌ها را که بر می‌دارید کسی از آن میان، سپیدمویی مشت‌ها را بالای سر گره می‌کند و دوبار تکان می‌دهد: بدرودی پرشور. چند دقیقه‌ای مبهوت آنهمه شور بر بالای روزن می‌نشینم. ناگهان  از درون همان راهروی بلند و نیمه تاریک جان‌های جوان رخ می‌نمایند. همه شان پرشور و خندان، انگار در بزرگ مدرسه‌ای باز شده و دسته پسران شلوغ و بی خبر از غم عالم به حیاط پای می‌گذارند، خنده‌هاشان  با تذکرها و فریادهای پیاپی نگهبان هم خاموش نمی‌شود.

درضلع شمال غربی حیاط پنج جوان دایره‌ وار حلقه می‌زنند، پرشور می‌خندند. جوانی که فقط با لبانش نمی‌خندد، با چشمانش هم می‌خندد، با تمام خطوط چهره‌اش هم می‌خندد، انگار گل خندان قصه‌های خانم جان است که در گوشه حیاط زندان جان گرفته، فریبرز (صالحی) صدایش می‌کنند.

از پشت روزن تمام وجودم چشم می‌شود وبراین حرکات زیبا و نرم خیره می‌ماند. گلِ خندان، آرزو می‌کنم روزن مرا بشناسی. می‌خواهم قصه پریچهرِ به زنجیر کشیده‌ات را برایت بگویم.

حلقه رقصان پرشور ده دقیقه‌ای چنان دستها و بدن‌ها را حرکت می‌دهند که گویی در میانه جشنی به پایکوبی مشغولند. ده دقیقه باقی مانده را دور حیاط می‌چرخند. دویدن مجاز است ولی توقف حتا به قدر یک لحظه ممنوع.

یک آن از کنار روزن من می‌گذرند، فریاد هم که بزنم در یک آن چه می‌توانم گفت؟ لیوان آبی با خود بر بالای روزن می‌برم. تلاش می‌کنم از لابلای کرکره‌های بهم چسبیده قطره‌هایی آب بیرون بریزم، به نشانه آنکه در پشت این روزن کسی را با آنها کاری است، دلی پرتپش به انتظار نشسته است. تلاشی بی حاصل. بیست دقیقه به پایان می‌رسد. صف جوانان به طرف دری که به راهروی دراز و نیمه تاریک گشوده می‌شود به راه می‌افتد. صدای خنده‌هاشان انگار از خیلی دوردست به گوش می‌رسد. چشم بندها را به چشمانشان می‌زنند. دستها بر شانه‌های نفر جلویی آخرین قدم‌ها را به طرف در بر می‌دارند. درست در آستانه در گلِ خندان دست‌هایش را درهم مشت کرده بالای سرش می‌گیرد و دوبار تکان می‌دهد، انگار حدس می‌زند از پس روزن یا روزن‌هایی چشمانی بدرقه‌شان می‌کنند، با صاحبان آن چشمان است که بدرود می‌گوید. سکوتی وهم‌انگیز بر حیاط سایه می‌اندازد. انگار سالهاست هیچ موجودی بر سنگفرش‌های آن نگذشته است. 

از قاب روزن پایین می‌پرم. شادی همه عالم یک جا از قلبم فوران می‌کند. سلولی که فقط با پنج قدم کوتاه می‌توانم به انتهای آن برسم وجودم را از هر سو در خود می‌فشارد. نمی دانم چند ساعت، چند صد بار پنج قدم رفته‌ام، پنج قدم بازگشته‌ام. اینجا برخلاف اتاق‌های بند، از خاموشی خبری نیست. در میان نور چراغ باید چشم ها را بست و به خواب رفت. امشب اما خواب با من سرآشتی ندارد. نوک مداد باریکی را از نهانگاهش بیرون می‌آورم، آن را میان دو انگشتم می‌گیرم، انگشت شصتم را بر آن می‌فشارم . قصه پریچهر را بر حاشیه‌های سفید باریکی که از صفحه آگهی‌ها بریده‌ام باز می‌نویسم.

پشت به در دراز می‌کشم. می‌دانم نگهبانان شب ها از دریچه کوچکی که بر بالای در قرار دارد همه سلول‌ها را می‌پایند. پشت به در دراز می‌کشم. بی حرکت. مانند کسی که به خوابی عمیق فرو رفته است. انگشتانم مغزی مداد را در خود می فشارد وحکایت‌ها در حاشیه باریک جان می گیرند. قصه امشب که پایان می‌گیرد، روزنامه را لوله می‌کنم. جای محکم ومطمئنی قرارش می‌دهم تا اگر بهر دلیلی مجبور به ترک سلول شدم از هجوم گشت در امان بماند.

ادامه دارد..

قابل ذکر است که این خاطره قبلا درتاریخ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹برابر با ۱۲ اوت ۲۰۲۰ در سایت عصر نو چاپ شده، ولی بدلیل موضوعیت کشتارهای سال ۶۷، آن را با کمی ادیت برای نشریه کار آنلاین فرستادم تا باز نشر شود. 

نیلوفر جوان

تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور, ۱۴۰۲ ۳:۱۳ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

تجاوز اسراییل به خاک قطر، جلوه‌ای دیگر از جنگ‌طلبی، توافق‌ستیری و تروریسم دولتی

حمله‌های مکرر اسراییل به کشورهای منطقه، امنیت و ثبات منطقه و جهان را به‌شدت تهدید کرده و نه تنها نقض آشکار منشور سازمان ملل و اصل حاکمیت ملی کشورهاست، بلکه نشأت گرفته از سیاست راهبردی این حکومت برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» است.

ادامه »

بنای تجارت و سود و ثروت بر خون و استخوان و جان و هستی فلسطینیان

از گرسنگی دادن عمدی گرفته تا آوارگی اجباری و بمباران سیستماتیک، همه نشان می‌دهند که «امنیت اسرائیل» بهانه‌ای است برای پاک‌سازی قومی و جایگزینی جمعیت. انطباق سیاست نظامی اسرائیل با منطق اقتصادی آمریکا چهرۀ خود را در نسل‌کشی در غزه به‌مثابه هم‌راستایی سیاست و تجارت به خوبی نشان می‌دهد.

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

همه ما وظیفه داریم در برابر چنین جنایاتی که توسط  اسرائل صورت می گیرد بایستیم.

بدون حداقل درجه‌ای از قطبی شدن، یک دموکراسی احتمالاً کارایی نخواهد داشت.

کودتا بود یا نبود؛ از زبان خودشان:به اسباب‌چینی‌هایشان بنگریم

می‌یون‌چنر

پیام اجلاس شانگهای برای نظم آینده؛ حکمرانی جهان چندقدرتی

در مواجهه‌ با بی‌نظمی و جنگ‌های کنونی چه باید کرد؟