تولید و بازتولید خشونتِ امروز، به بهانه ظلم رفته و نسل کشی پیشین بر قوم یهود.
برآنم تا در این نوشته کوتاه، از آنچه به نام قوم/ هویت و قربانی/ هویت، برساخته شده، و مدام دارد بخورد رسانه و مردم داده می شود، تا امر کشتار و نسل کشی پیش روی مردم غزه/ فلسطین را به محاق ببرد، و مشروعیت ببخشد، سخن بگویم تا خردمند خود بیاندیشد و از میان این غبار سرشار از خون، حقیقت را ببیند و بر کشتن صحه نگذارد، حال از هر سوی که می خواهد باشد.
در این جا می خواهم از سخنان تامل برانگیز ژاک دریدا، فیلسوف برجسته عصر حاضر بهره بگیرم که می گوید: « آینده همیشه هیولاست! و از خون آشامی سرمایه که مرده است و از سرمایه زنده، که نیروی کار است، تغذیه می کند». درواقع او با دریافت و واکاوی تاریخ خونبار بشری، با ذکر مثال هایی از خون آشام و دراکولا و… و بازسازی و بازتولید آنها در شکل های گوناگون، در زندگی امروز بشری، نظر خود را گسترش می دهد. او همچنین زندگی آیندگانی و تصورآیندگانی را تصوری هیولایی می بیند. و از همین روست که بر هیولاهای خون آشام و دراکولاها تاکید می ورزد. یعنی آن مرده ای که زنده می شود، و زندگان و زندگی را می بلعد و درعین حال، قربانیان خود را به خون آشامانی دگر، بدل می سازد. به گمان من، این هیولا ها، به همان مفهموم دریدایی، امروز در شکل های قومی و مذهبی مدام درحال تکرارشدن اند و خون انسان را می ریزند و می بلعند و از آنها خون آشامانی نو، باقی می گذارند.
دریدا بخوبی ردِّ آن چیزی را که اکنون نیست، ولی می تواند در آینده و در حوادث آیندگانی وجود داشته باشد می دید و آن را جست و جو می کرد و تلاش داشت این خطر را یادآوری کند. چنانکه می توان ردی از هر ظلم و ستمی را که اکنون برجاست، در گذشته آن جست، و در آینده آن نیز پی گرفت و مشاهده کرد.
به قیاس سخن بالا به روایت زیر نگاهی بیاندازیم: چندین دهه پیش، تاریخ بشری، متاسفانه شاهد یک موقعیت هیولایی، که فاشیست ها ساختند و ستمی چندان دردناک را بر قوم یهود راندند، بوده است، و حالا این قوم، خود، بدل به یک فاشسیت به مراتب خطرناک تر گشته، این همان هیولایی ست که دریدا می گوید زنده می شود تا خون آیندگان را ببلعد. راست های افراطی قوم یهود( تو بخوان خون آشامان جدید)، بناحق و به اشتباه، بازیابی حق خویش را در کشتن و نادیدن قومی دیگر می جویند. این موقعیت، همان بازآفرینی یک موقعیت هیولایی ست، و برخاستن خون آشام دگر، که بزودی می تواند صلح را برای دهه ها در منطقه به مخاطره بیاندازد و حتی پایه های صلح جهانی و پایدار را بلرزه درآورد.
آنچه راست ها و نتانیاهو، بدلیل شکست های پیاپی حزب شان در انتخابات، قادر به دیدن و تحلیلش نیستند، این است که؛ نمی توانی باد بکاری و انتظار حاصل داشته باشی. بزرگ خردمند ما، فرودسی بزرگ سرود «نگر تا چه کاری، همان بدروی!». تاوان ظلم رفته بر قوم یهود را نمیتوان از ملتی دیگر گرفت، و دایم چشم طمع به زیست و سرزمین شان داشت، و بعد همچون مردمانی گول، انتظار آرامش داشت و صلح داشت!
به جرات می توان گفت، این ستم مداوم چندین دهه بر مردم فلسطین و غزه و پاس نداشتن زندگی انسانی شان؛ رد خونآشامی دگر را برای آیندگان ترسیم خواهد کرد. این ستم بی حد انسانی، این شقاوت بی مرز در بازتولید خشونت؛ از سوی احزاب راست یهود، دودی به چشم مردم منطقه و جهان خواهد ریخت که جمع کردنش آسان نخواهد بود، مگر فیالفور تمامی تهاجم ها متوقف شود!
امروزه، رسانه های کج نما و تحت سلطه راست و کارتل های تولید سلاح، با شدت و حدت، از ستم رفته در حمله حماس، که به طور قطع محکوم است! سخن می گویند، آن هم با بلندگویی به وسعت رسانه های جهانی، درحالی که بیش از یک هفته است که مردم غزه، زیر بدترین بمباران و فشارهای غیر انسانی قرارگرفته اند، که به جرات می توان، آن را نوعی نسل کشی آشکار خواند، اما صدایی برای بازتابی این ستم رفته، از این رسانه ها که نشان از نوعدوستی باشد، به گوش نمی رسد.
دیشب، حال خفگی داشتم؛ وقتی شبکه اینترنشنال داشت گزارشی از کشته شدن مرد اسراییلی، توسط حماس پخش می کرد. البته او هم سه نفر را کشته بود و حالا گزارش از زبان همسر او منتشر می شد. قطعا هر کسی که انسان را به مثابه انسان حرمت گذارد، نمی تواند بر حمایت از هیچ گروهی که ناگاه بر سرمردم فرود آید صحه گذارد، سمت و سوی اش هم فرقی نمی کند. به گمان نگارنده، آنچه می تواند به این کشتار و خشونت و شقاوت پایان دهد، تنها درخواست توقف ادامه چنین خشونت هایی ست و پای فشردن و رسیدگی به امور مورد مناقشه، آن هم در شرایط صلح و آرامش. و به طور قطع جوامع بین المللی و ذهن بیدار بشری باید بر صلحی پایدار مداومت ورزند، وگرنه آنچه نصیب جامعه جهانی/بشری خواهد شد، بحران های بیشتر و خشم های انفجاری ست که دودش به چشم همگان خواهد رفت و داستان های پر آب چشمی خواهد شد، که کس نتواند از آن سالم بدرآید!
خوب بیاد داریم که، جامعه بشری همین دوسال پیش با تمام گوشت و پوستش درک کرد، به چه میزان زندگی امروز ما، درهم تنیده با دیگر مردم و جوامع است و اگر نظریه پروانه ای، دیروز به یک شوخی می مانست، امروز، موضوعی ست که ما را به اندیشه ورزی بیشتر وا میدارد.
به گمان من، به طور قطع و یقین، باز به گواه تاریخ، این تباهی و ظلم، مشغول تولید خشونت و ظلم های دیگر در دل خود است، و همانگونه که تاکنون تاریخ خاورمیانه، و بویژه این بخش از جغرافیای مورد نزاع نشان داده، باز باید شاهد خشونت و بازتولید آن باشیم، مگر مردم جهان به خودآگاهی برسند، و یکبار برای همیشه چشم بگشایند، و سیاستمداران خود را تحت فشار قراردهند تا بخود آیند و بپذیرند؛ اگر بر قومی ظلمی رفته، حقانیت و دلیلی نمی شود تا آنها بر دیگر مردم، دوچندان آن ظلم را آوار کنند، و هیچ کس نتواند زبان نقد بر آنها بگشاید؛ بلکه باید برای همیشه، برای سرزمین و مردم فلسطین و اسراییل، فکری درخور کرد، تا این خشونت و تکرار و بازتولیدش متوقف شود، وگرنه بزودی واکنش های خشونت بار از سوی این مردم ستمدیده، احتناب ناپذیر خواهد بود. به سخن دیگر، چشم بستن بر دهه ها ستم که بر مردم سرزمین های اشغالی این منطقه رفته و مدام امنیت و زندگی آرام را ازآنها ربوده، و پیش روی سودجویانه و طمع ورزانه راست های اسراییل، و نیز سیاستمداران وابسته به کارتل و تراست ها؛ سبب و باعث قطعی چنین نسل کشی ها و خشونت هایی ست که امروز در قرن حاضر روی می دهد. پس بر جامعه بین المل ضروری ست از یک بام و دو هوا دست بردارد و شفاف و آَشکار پاسدار حقوق ملت ها باشد نه قدرتمندان و قلدرها.
با تاسف باید بگویم، بدا به حال انسان امروزین، که با تمام دست آوردهایش برای رفاه انسان، همچنان در دستان مشتی سرمایه دار و نژادپرست که از خون و تباهی کودک و مردم تغذیه می کنند، و همچون خون آشام و دراکولاهای واقعی، زندگی و صلح را از زندگی مردم می ربایند، اسیراست. و خوشا دریدا که نماند تا هیولاهای این قرن ( طالبان/ القاعده/ داعش و افراطی ها از هر نژاد و مذهب) را ببیند.
بامید اندیشه ورزی و برقراری صلحی پایدار!
با دلتنگی تمام از وضعیت موجود!