تقریبا سه هفته از شروع جنگ غزه میگذرد. زندگی در کشورهای غربی در این شرایط بسیار دردآور و فشار احساسی بر روحیه فردی که از خاورمیانه آمده باشد دشوار و غیر قابل تحمل است. رسانه های جمعی در این فشار روانی بر شنوندگان و بینندگان شان آنها را بسوی روایت حاکم بی کم و کاست هدایت میکنند. من نیز از این فشار و بمباران خبری و تاثیر روانی آن رهایی نداشته ام.
اوایل سال ۲۰۲۲ بدنبال آغاز جنگ در اوکرائین تلویزیونم را خاموش کردم و دیگر مگر برای تماشای مسابقه فوتبال آن را باز نکردم. نه اینکه در آن درگیری طرف برنده یا مغلوب را داشته باشم، بلکه فقط ناتوانی از شنیدن یک داستان به صد روایت بیش از تحمل روانی من بود، چنانچه در این نزاع فلسطینی-اسراییلی نیز همان است. آینبار اما درد مضاعف است. برای من احساس درد مردم فلسطین بسیار بیشتر نزدیک به خانه است. من دوستان و همراهان بسیاری در هر دو سوی این مساله دارم، بگذارید اصلاح کنم—من هم دوستان و رفقای فلسطینی دارم و هم دوستان و رفقای یهودی. هم از این رو میدانم که این یک دعوای مذهبی بین مسلمان و یهودی نیست. هرآنکه مانند دولتهای ایالات متحده و آلمان سعی دارد آن را به یهود ستیزی تبدیل کند سعی در جعل حقیقت دارد. لابد تظاهرات گسترده یهودیان طرفدار صلح در غزه را در همه شبکه ها دیده اید.
و اما چرا این درد نزدیک به خانه است؟ بسیاری از هموطنان من از رژیم حاکم بر ایران با لقب اشغالگر سخن میگویند. آنها روایت رژیم حاکم را بیگانه با سنت خویش در زندگی میبینند. بارها در چهار دهه گذشته فریاد زده اند که خواهان یک زندگی معمولیاند. آنها شیوه زندگی تحمیل شده بر خود را وارداتی و مربوط به اعتقادات اشغالگران میبینند. در آن مساله حداقل آنست که عناصر رژیم حاکم همه ایرانیاند و لفظ اشغال تنها روایتی فرهنگی دارد و نه نژادی و ملیتی. در جنگهای اوکرائین و فلسطین نیز این تفاوت با ساده سازی مینیمالیستی یک تفاوت ملیتی، فرهنگی و زبانی و نه نژادی است. هم از این رو است که به باور من این مساله یک مساله سیاسی و طبقاتی است.
در قرنهای ۱۸ و ۱۹ که اروپا با شروع انقلاب صنعتی متحول میشد، به یویژه در بریتانیا نیاز به کارگر صنعتی باعث شد که بسیاری از مناطق و زمین های کشاورزی به مجتمع های صنعتی تغییر مصرف دهند. برای مالکین این زمین ها ادامه حیات تنها با سرمایه ای که از فروش زمین عایدشان میشد قابل تداوم و استمرار نبود. آنها و کسانیکه بر روی مزارع کار میکردند و توان آموزش برای کار صنعتی در کارخانجات را نداشتند، از فرصت کشف سرزمین های جدید در قاره آمریکا از شمال در کانادا و آمریکا عمدتا (بریتانیا، فرانسه، ایرلند) تا جنوب(اسپانیا و پرتقال) و سرزمین های کشف شده در آسیای جنوب شرقی مثل استرالیا و نیوزیلند (بازهم بریتانیا) استفاده شد. وسیله دولت های مبداء برای سفر طولانی دریایی در آغاز کمک های مالی هم اختصاص مییافت.
البته این سیل مهاجرت با پیغام و قول سرزمین های تازه و مراتع پربار و زندگی بهتر میسر میشد و وجود ساکنین بومی این سرزمین ها مطلقا نقشی بازی نمی کرد. البته مهاجرین با ساکنین بومی روبرو بودند که همه با زور اسلحه و باروت که تازه مورد استفاده قرار گرفته بود قتل عام میشدند. زمین های آنها تصرف میشد و خودشان را اگر نمی کشتند به عنوان وحوش در سیرک ها به نمایش میگذاشتند. برای دویست سال این اشغال و تصرف وسیله مهاجرین اروپایی در آمریکا و اقیانوسیه و سپس در آفریقا برای استخراج معادن ادامه یافت. ایده مهاجرت و کلونیالیسم در آستانه قرن بیستم دیگر با استقرار دولت های ایالات متحده و کانادا در آمریکای شمالی و استرالیا و نیوزیلند در اقیانوسیه متوقف شده بود. از این رو در آستانه قرن بیستم تنها سرزمین هایی که در آن لحظه امکانی برای اجرای طرح مشابهی از «ستلر کلونیالیسم[i]» داشت سرزمین های عرب تحت حاکمیت امپراطوری عثمانی بود که عمدتا مسلمان بودند و باید با شکست عثمانیان به حاکمیت غرب در میامدند. کشورهای عربی را با نصب شیوخی که سر بزیر تحت استیلای بریتانیا و آمریکا در آمدند توانستد تحت انقیاد نگه دارند، بویژه آنکه کمکم نفت اکنون به مهمترین نیاز غرب تبدیل شده بود.
فراتر از تقسیم بندی و دادن استقلال ظاهری به این کشورها در اردن، عربستان، عراق و سایر کشورهای از این دست و بطور همزمان منطقه ای نیز تحت قیمومیت بریتانیا باقی ماند که بنام تاریخی و مذهبی خود فلسطین نامیده میشد. معلوم نیست که آیا از همان زمان قصد و غرضی وجود داشت تا در میان این همه کشورهای عربی و مسلمان که حالا صاحب بزرگترین و مهمترین منابع زیرزمینی قرن حاضر بودند یک واحد غیر عرب و غیر مسلمان هم برپا شود یانه، اما هر چه بود انگلیس ها در قول و قرار هایی سازمان صهیونیست را که برای ایجاد یک کشور یهود مبارزه میکرد و متمایل به ایجاد کشوری در منطقه بود را مناسب یافتند.
ایده آل و برنامه صهیونیستی خواهان ایجاد دولت اسراییل در تمام محدوده غرب رود اردن تا ساحل دریای مدیترانه است. براساس برنامه بازل مصوب ۱۸۹۷ در بازل سویس مبنای اهداف جنبش صهیونیسم و سازمان صهیونیست[ii] عبارتند از: «اتحاد قوم یهود، پیوند آن با سرزمین تاریخی خود ارض موعود، و مرکزیت دولت اسرائیل و اورشلیم، پایتخت آن، در زندگی ملت. و بازگشت(الیه) به اسرائیل از همه کشورها و ادغام موثر همه مهاجران در جامعه اسرائیل.» بر این بنیان پاکسازی نژادی تمام ارض موعود از سایر ادیان و اقوام که در جامعه اسراییل ادغام نشده باشند، بخشی از اجرای پروژه ساخت کامل اسراییل است.
نمونه مدرن و امروزی همان طرح را در حال حاضر و با شرایط موجود بخشی از کابینه و مجلس اسراییل(کنست) و یک نماینده نزدیک به نتانیاهو، بزالل اسموتریچ[iii] تحت عنوان «تسویه حساب قاطع اسراییل[iv]» تدوین کرده است که تئوریسین حزب «خانه یهودی» است. اسموتریچ مینویسد: «این یک مانیفست مذهبی نیست، بلکه یک سند واقعگرایانه، ژئوپلیتیکی و استراتژیک است.» او خواستار «ایجاد شهرها و سکونتگاههای جدید در اعماق قلمرو فلسطینی و آوردن صدها هزار شهرکنشین اضافی برای زندگی در آن شده است». اسموتریچ اکنون وزیر دارایی نتانیاهو و یکی از تاثیرگذارترین اعضای دولت است.
بر اساس طرح اسموتریچ، اعراب کرانه باختری، که همگی ۳ میلیون نفر هستند، در نهایت دو انتخاب خواهند داشت: زندگی به عنوان ساکنان «غیر سیاسی» در یک کشور یهودی، یا «دریافت کمک برای مهاجرت به یکی از کشورهایی که اعراب در آنجا زندگی می کنند. تا جاه طلبی های ملی خود یا هر مقصد دیگری در جهان پیگیری کنند.» “طرح قاطع” اسموتریچ تسخیر نظامی کسانی را فراهم می کند که دو گزینه اول را انتخاب نمی کنند. او با تهدید به زور این طرح را به یک اخراج و یک پاکسازی قومی تبدیل می کند.
پذیرش همه اعراب فلسطینی بعنوان یک شهروند اسراییل پیشنهاد بدی نیست و از همان اسلو ۱ و ۲ در سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۵ هم خواسته بسیاری از فلسطینیان بوده است با این تفاوت که قید «غیرسیاسی» در طرح اسموتریچ به معنای شهروندی بدون حق و حقوق شناخته شده شهروندی از جمله حق مشارکت در ساختار سیاسی، حق رای و انتخاب است. یعنی که فلسطینیان مانند سیاه پوستان آفریقای جنوبی حق مشارکت در سرنوشت خود را ندارند. این یعنی آپارتاید بدون اما و اگر. گذاشتن چنین طرحی در معرض قضاوت جهان اگر از سر بی شرمی نباشد بواقع نشان دهنده اطمینان اسراییل به آنست که برای این کشور کارت سفید از طرف غرب صادر شده و هیچ چیز نمیتواند زیاده خواهی آنها را محدود کند. آنچه در فلسطین میگذرد دقیقا کپی ستلر کلنیالیسم قرن هفده و هیجده است که در مقابل چشم ما میگذرد. در حاشیه این وضعیت مشارکت تشکیلات خودگردان فلسطینی است که هنوز هم پس از سه دهه همکاری با دستگاه امنیتی اسراییل کوچکترین موفقیتی در آهسته کردن این پروسه برنامه ریزی شده نداشته است. نه شهرک سازی ها و نه سیل مهاجرت یهودیان تازه که بلافاصله شهروندی اسراییل دریافت میکنند، متوقف شده است.
اینکه باصطلاح بزرگترین و تنها دموکراسی در خاورمیانه در دهه سوم قرن بیست و یکم چنین طرح ستلر کلونیالیستی را بیشرمانه راه حل مساله فلسطین اعلام میکند به این دلیل است که هفتادوپنج سال است این دموکراسی زیر چشم غرب و بدون هیچ بیشرمی کاری را کرده است که استعمارگران و استثمارگران غرب در قرن های ۱۷ و ۱۸ میلادی در امریکا و اقیانوسیه انجام داده اند. زمین های بومیان را غصب کرده اند و با کشتار مردمان بومی آنها را به نشانه پیروزیشان در این نبرد نابرابر در فیلم ها و سیرک هایشان به نمایش گذاشته اند. در کانادا و ایالات متحده آمریکا و استرالیا و نیوزیلند دولت های حاکم از رفتار خود رسما عذر خواهی کرده و به بازماندگان نسل هایی که قلع و قمع نموده اند به پرداخت غرامت محکوم شده اند. در زمینه چنین شرایطی \گونه است که اسراییل میتواند با تخت گاز به همان جنایات در قرن بیست و یکم ادامه دهد؟
آیا این پروژه در پاسخ به جنایات نازیسم در جریان جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است؟ گرچه میتوان تاسیس دولت اسراییل در ۱۹۴۸ را با جنایات جنگ در اروپا توضیح داد، اما پروژه صهیونیسم و تاریخچه تبعیض و خشونت علیه قوم یهود هر دو تاریخی قدیم تر از جنگ دوم جهانی دارند. گتوهای یهودی در اکثر کشورهای اروپایی وجود داشته و هنوز هم قابل رویت است. عجیب اما آنست که قربانیان ظلم، تعرض و خشونت اسراییل نه مسیحیان بجز معدود قلسطینیان مسیحی بلکه عرب های مسلمان و مسیحی هستند که قرن ها در همان فلسطین با همسایگان یهودی خود زندگی کرده اند.
*****
[i] نوعی از استعمار که در آن مردم بومی یک منطقه استعمار شده توسط مهاجرانی که برای همیشه در آنجا جامعه تشکیل می دهند آواره می شوند.
[ii] https://kar-online.com/81332/
[iii] MK Bezalel Smotrich, an attorney, serves as vice-chairman of the Knesset (on behalf of the Ha-Ihud Hale’umi party within the Jewish Home Party).
1 Comment
سپاس و تشکر رفیق گودرز از باز گویی و روشنگری از بعد تاریخی و تفسیر سیاستهای جاری دولت اسرائیل بر خلق فلسطین. هر دو مقاله شما در رابطه با اوضاع جاری بسیار عالی و آموزنده است. سپاس